۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
◀️ ۱۰#جمله_برگزیده از بیانات حضرت آیتالله خامنهای دربارهی#سردار_بزرگ و پرافتخار اسلام#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی:
🔹️جهاد سردار شهید قاسم سلیمانی جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. حاج قاسم باید همینجور به شهادت میرسید. خوشا بهحال حاج قاسم که به آرزویش رسید، او شوق شهادت داشت و برای آن اشک میریخت و داغدار رفقای شهیدش بود. ۱۳۹۸/۱۰/۱۳
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
💢﷽💢
🔸#سلیمانی_عزیز(۷)
🔹گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
🍀خدمت...
✍کارگر گرفته بودیم.فرستاد بودیمشان بروند سرویس های بهداشتی را نظافت کنند. حاجی آمد توی بیت الزهرا(س) مستقیم رفت طبقه پایین پیششان.نگذاشت کارگرها دست بزنند.
♻️گفت: همه برین بیرون رو کرد بهم گفت: نذار کسی بیاد. قدغن کرد حتی خودم بروم. در را بست و خودش ماند تنها.شیلنگ گرفت و همه جا را شست.
💢۴۵ دقیقه،یک ساعت بعد آمد نشست. یک نفس راحت کشید و گفت: آخیش، منم تونستم به عزادارای حضرت زهرا(س)یه خدمتی بکنم. کار زیاد بود. حاجی اما سخت ترین را انتخاب کرده بود،سخت ترین و بی ریاترین را.
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ص۱۷۶
💎راوی :ابراهیم شهریاری
🔸#انتشارات_حماسه_یاران
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
🔸️﷽🔸️
«#رنگ_خدا»۸
◀️سلسله معارف قرآنی است . با الهام گیری از آیه شریفه :
🔹️«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ »﴿۱۳۸بقره ﴾
⬅️«رنگ خدائي و چه کسی از خدا خوش نگار تر؟ و ما تنها عبادت او را ميكنيم.»
🌼آیه دعا
🌺🌺قلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ (فرقان: آیه ۷۷)🌺🌺
🔵«دعا» به معنای خواندن و درخواست کردن است. با دعا به درگاه خداوند بیش ترین بهره مندی از لطف و عنایات الاهی حاصل می شود. و زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی بیش¬ترین «رنگ خدایی» را به خود می¬گیرد.
🔵آیه¬ی شریفه فوق به توجه خاص خداوند به بندگان در هنگام دعا و مناجات اشاره دارد. در این آیه شریفه لطایفی هست:
•✅در ابتدا لفظ «قل» آمده است و ماده¬ی «قول» بر خلاف «حرف» که الفاظ بر سر زبان است دلالت بر نوعی تعهد و پایبندی دارد. هم¬چنین آیاتی که با «قل» شروع می شوند دلالت بر نوعی تاکید دارند و حکایت از واقعیت پایدار در نظام تکوین و تشریع می¬کنند.
•✅مفاد «ما یعبا بکم» یعنی ارزش ندادن و اعتنا نکردن هم به اعتبار جمع جمیعی و هم به اعتبار جمع مجموعی است یعنی اگر دعای شما نبود خداوند نه به تک تک شما و نه به مجموعه¬ی شما توجهی نمی¬نمود.
•✅ «ربی» وصف مشعر به علیت است. یعنی آن پروردگار که می¬خواهد شما را تدبیر کند و پرورش دهد به اعتبار دعای شما لطف و عنایت ویژه¬ای نسبت به شما دارد.
•✅در آیه کلمه¬ی «دعاوکم» آمده است و دعا به ضمیر «کم» اضافه شده است. اگر« کم» ضمیر فاعلی باشد یعنی دعای پروردگار نسبت به بندگان که زمینه¬ی رحمت و لیاقت را در بندگان فراهم می-کند و اگر «کم» ضمیر مفعولی باشد یعنی اگر دعوت خدا نسبت به شما نبود و حکمت خداوند برای دعوت انسان¬ها وجود نداشت اصلا هیچ وقت خداوند به بندگان توجه نمی¬کرد؛ که این معنا بهتر است. بنا بر این یکی از سنت های الاهی است که خداوند موقعیت و مقام انسان را طوری قرار داده که دعوت شود و رشد کند و لیاقت دعوت را دارد. خداوند در این آیه می فرماید اگر نمی¬خواستم شما را دعوت کنم به شما توجه نمی¬کردم و منظور توجه خاص به بندگان است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌷🌱❤️
رفـاقـت و دوسـتی
رابطه آقای بهشتی بافرزندانشان خیلی
عاطفی و دوستانـہ و رفاقت آمیز بـود
و صرفاً پدرانه نبود.😍
یکبار خود من ازایشان شنیدم که درباره
رابطہ خود و فرزندشان میگفتند مـن و
آقا محمد رضا بـا هم رفیق هستیم.🤝
📚 کتاب سیره شهید دکتر بهشتی ص77
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
#کلاه_نیم_سوخته
قبل از عملیات بیت المقدس بخاطر گرمای هوا ، همراه با تعدادی از بچه های ذخیره کلاه پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام اسم و مشخصات خود را روی لبه کلاه نوشتیم و به شوخی می گفتیم اگر چیزی از بدن مان نماند لااقل از روی کلاه مان شناسایی بشویم !
این شوخی ما درمورد این شهیدعزیزواقع شد،1روز بعد از بازپس گیری جاده دوم ، وقتی مابرای جستجوی مفقودین رفتیم،تنهاقسمتی ازکلاه شهیدعبدالحسین پیدا شد.
راوی :همرزم شهید
#شهید_عبدالحسین_نوروزی_نژاد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
روایتگری شهدا
#کلاه_نیم_سوخته قبل از عملیات بیت المقدس بخاطر گرمای هوا ، همراه با تعدادی از بچه های ذخیره کلاه پ
🌺 خواهرانه ای به مناسبت شهادت #شهید_عبدالحسین_نوروزی_نژاد:
می رفت و مَنَش گرفته دامن در دست
گفتا که دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست!
آخرین باری که عازم #جبهه شد خیلی خوشحال بود. دلیل روشنی داشت چون پدر رضایت نامه اش را امضاء کرده بود . مادر شب قبل لباس هایش را آماده کرده و خواهر پوتین هایش را با واکس براق انداخته بود.
برادرم عادت داشت همیشه آراسته باشد، لباسش مرتب و پوتین هایش واکس زده ....
24 فروردین 1361 صبح زود مادر او را از زیر قرآن رد کرد و کاسه آبی دنبالش . یکی یکی اعضای خانواده با او خداحافظی کردند و سر و صورتش را غرق بوسه...
من اما دل آشوب! من خواهر کوچکترش بیشتر از بقیه به او احساس نزدیکی داشتم. دوران کودکیمان و بازی و شیطنت های آن روزهایش، دوره نوجوانی و جنب و جوش هایش باعث شده بود بیش از پیش به هم نزدیک باشیم.
هنگام رفتن اجازه نداد کسی از اعضای خانواده جلوی در خانه او را بدرقه کند، گفت همین داخل حیاط کافی است!
و من اما طاقت نداشتم و نمی خواستم این بار حرفش را گوش بدهم! چادرم را سر کرده و در آستانه در ایستادم و به رفتنش نگاه می کردم.
خیابان خلوت بود و #عبدالحسین هر از چند قدمی که می رفت برمی گشت و نگاهی و لبخندی .
آنقدر رفت تا از افق دیدم خارج شد و من همچنان منتظر بر آستانه در ایستاده ام!
سی و هفت سال انتظار آمدنش را می کِشم! آخر این انتظار می کُشَدَم ...
این چشمهای شیدایی
#شهادت را فریاد میزنند.....
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹