📗بریده ای از کتاب «بچههای#حاج_قاسم» نوشته افسر فاضلی شهربابکی
💎روایتی مستند از زندگی#سردار_حسین_معروفی از جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است.
♦️قسمت ششم ص۲۷۹
#گردان_مالک_اشتر
✍به دفتر فرمانده ی لشکر رفتم تا گزارش تقسیم کادر گردان را بدهم.حاج قاسم داشت بیرون می رفت،گزارش را به ایشان دادم . گفت: کار خوبی کردین. حالا هم زودتر در خصوص تهیه تجهیزات و اقلام لجستیکی اقدام کن.
🔸️گفتم؛حاجی ! می خوام با اجازه ی شما اسم گردان رو#مالک_اشتر بذارم.
🔸️ایستاد و مکثی کرد. برق رضایت را در چشمانش دیدم. با طمانینه گفت:این اسم تا حالا تو لشکر ۴۱ثارالله نبوده،بارک الله،بارک الله،خیلی قشنگه!
🔸️رضایت ایشان را گرفتم،نام را رسما مکتوب و همه جا اعلام کردم. حاج قاسم بعدا به فتاحی گفته بود:اسمی که برای گردان ۴۰۵ انتخاب شده، نام مقدّس و باارزشیه.
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
⬅️با نام خدا و سلام خدمت عزیزان
◀️روز ۲۶ ماه مبارک رمضان و مهمان شهید ابراهیم هادی با قسمتی دیگر از زندگی پر از عزت این شهید عزیز. برای شادی روحمان هدیه نثار روح بلند ان عزیز صلوات بر محمد وآل محمد🔸️
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_ششم
💚مطیع امام❤️
🌴بازگشت امام
✔حسين الله كرم
🍁@shahidabad313
🌴اوايل بهمن بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيمهاي حفاظت حضرت امام(ره) به ما سپرده شد. گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي(منتهي به فرودگاه) به صورت مسلحانه مستقر شد.
🌴صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نميکنم. ابراهيم پروانه وار به دور شمع وجودي حضرت امام مي چرخيد. بلافاصلــه پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به
سمت بهشت زهرا(س) رفتيم.
🍁@pmsh313
🌴امنيت درب اصلي بهشــت زهرا(س) از ســمت جاده قم به ما ســپرده شد. ابراهيم در کنار در ايســتاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا(س) بود. آنجا که حضرت امام مشغول سخنراني بودند.
🌴ابراهيم مي گفت: صاحب اين انقلاب آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا ميشود.از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشــت.
🍁@pmsh313
🌴در ايام دهه فجر چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجائي ابرام جون!؟ مادرت خيلي نگرانه.
🌴مكثــي كرد وگفت: توي اين چند روز، من و دوســتم تلاش مي كرديم تا مشخصات شهدائي كه گمنام بودند را پيداكنيم. چون كسي نبود به وضعيت
شهدا، تو پزشكي قانوني رسيدگي كنه.
🌴شــب بيســت و دوم بهمن بود. ابراهيم با چند تن از جوانــان انقلابي براي تصرف کلانتري محل اقدام كردند. آن شــب، بعد از تصرف کلانتري 14 با بچه ها مشغول گشت زني در محل بوديم.
🍁@shahidabad313
🌴صبح روز بعد، خبر پيروزي انقلاب از راديو سراسري پخش شد.ابراهيــم چند روزي به همراه امير به مدرســه رفاه مي رفــت. او مدتی جزء
محافظين حضرت امام بود.
🌴بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهي از محافظين زندان بود. در اين مدت با بچه هاي کميته در مأموريتهايشان همکاري داشت، ولي رسمًا وارد کميته نشد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#خاطرات_شهدا
او در خانواده ای مذهبی و مؤمن بزرگ شده بود ، سال 56 بود که به دنبال ما می آمد و می گفت ، بریم مرگ بر شاه بازی کنیم . روی دیوار خانه های ساواکیها شعار می نوشت و فرار می کردیم .
زمان جنگ مدتی در غرب بود بعد به جنوب رفت و چند باری مجروح شد و در عملیات کربلای 1 ، در مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.....
#شهیدسلمان_ایزدیار
📕 پلاک 10
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#تلنگر
اگر تعلقات خود را زیر پا گذاشتیم ، می توانیم مانند شهدا به این مملکت خدمت کنیم و اگر با تعلقات شخصی و فردی بخواهیم خدمت کنیم ، این خدمت به جایی نخواهد رسید....
#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
5ad1f914f7927fb424b40e1d_4840129945215607953.mp3
4.02M
#تلاوت_نور
💠تلاوت جزء ۲۷ قرآن کریم
🔷ثواب تلاوت آیات الهی را
تقدیم می کنیم به ارواح
پاک و طیبه ی اسرایی که
در زندانها و اردوگاه های
رژیم بعث عراق مظلومانه
به شهادت رسیدند...
مخصو صاً سید آزادگان
حاج آقا ابو ترابی...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
📗بریده ای از کتاب «بچههای#حاج_قاسم» نوشته افسر فاضلی شهربابکی
💎روایتی مستند از زندگی#سردار_حسین_معروفی از جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است.
♦️قسمت هفتم ص ۲۹۴
⬅️اشکهای سردار
✍...بعداز اشغال مهران توسط منافقین همه ما ناراحت و افسرده بودیم ولی#حاج_قاسم از همه ما نگران تر بود و داخل ماشین یکسره#اشک می ریخت و می گفت خدایا کاشکی این ماشین چپ کنه و من به اهواز نرسم. کاشکی یه گلوله توپ بخوره روی این ماشین ، که من دیگه طاقت زنده موندن ندارم! دیدن اشک های حاجی همه را متاثر کرد و دلمان را به درد آورد.
♦️وقتی یک فرمانده ی دلاور بگرید! وقتی یک سردار که چون کوه استوار است اشک بریزد و این چنین بگوید ! وقتی اسوه ی مقاومت ، این گونه بی تابی کند! می شود به عمق فاجعه پی برد و ما آن روز واقعا و با همه ی وجود، به عمق فاجعه پی بردیم...
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛