eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
ص۱۱۱ 💚مرد میدان نبرد❤️ ✔️راوی:یکی از دوستان عراقی شهید 👈اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک به سمت☀️ برمي گشتيم.موقع☀️ بود که به ورودي☀️ و کنار☀️ رسيديم.🌷 به راننده گفت: نگه دار.تعجب کرديم. 🌷@shahidabad313 🔮گفتم:🌷 اينجا چه کار داري؟گفت: مي خواهم بروم☀️.گفتم: نمي ترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي. ⚘@pmsh313 🌷 برگشت و گفت: از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت.بعدها فهميدم که مدت ها در☀️ به☀️ مي رفته و بر سر مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول مي شده. 🌷@shahidabad313 🌷#مرد_مبارزه بود. او در و در هم دست از اعتقاداتش بر نمي داشت.هميشه#مقام_عظماي_ولايت را بر روي سينه داشت. براي#صحبت مي کرد و آنها را از لحاظ آماده مي کرد. ⚘@pmsh313 🔮يادم هست خيلي با به جمعي از مي گفت: لحظه ي🌷 نام مقدس☀️(علیه السلام) را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالاي سرتان بيايد.کل وسايل همراه🌷، در همه ي مدت حضور در ميادين، فقط يک کوچک بود. 🌷@shahidabad313 🔮تعلقات او از همه ي دنياي بريده شده بود. در دوران خيلي کم غذا مي خورد، مي گفت: شايد بقيه ي همين را هم نداشته باشند. کم مي خوابيد و به واقع خودش را براي آماده کرده بود. ⚘@pmsh313 🌷 در هم وظيفه ي بودن و بودن خود را رها نمي کرد.در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها مي شد.زماني هم كه بود در كار و رساندن و كمك مي كرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌟دومين حضور ص ۸۳ ✔امير منجر 💚ابراهیم جوان پر دل و جرأت❤️ 🌟هشتمين روز مهرماه با بچه هاي معاونت عمليات سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم. 🍁@shahidabad313 🌟موقع ظهر بود. برادر بروجردي،كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم. 🌟ابراهيم مشــغول گفتــن اذان بود. بچه ها براي نماز آماده ميشــدند. حالت معنــوي عجيبي در بچه ها ايجاد شــد. 🌟محمد بروجردي گفــت: اميرآقا، اين ابراهيم بچه كجاست؟!گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان. 🌟بــرادر بروجردي ادامــه داد: عجب صدايــي داره. يكي دو بــار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل و جرأتيه. 🍁@pmsh313 🌟بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون كرمانشاه. 🌟نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب مي آمديم... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش ♻️عقب نشيني تاكتيكي تيپ 💥داخل سنگرهاي استراحت نارنجك پرتاب ميكردند تا افرادي كه مخفي شده بودند، كشته شوند. از خودرو پياده شده و دوان دوان خود را به محل دستگاه انفجار رساندم. دود و آتش همه جا را فرا گرفته بود. هوا كمكم تاريك ميشد و صداي فرياد عراقی ها به گوش مي رسيد. در همين حين يكي از آنها به سوي ما شليك كرد كه خوشبختانه به ما اصابت نكرد. دستگاه انفجار را فشار دادم و قرارگاه تيپ با آن امكانات و وسايل به هوا برخاست. تعداد زيادي از عراقي ها كه براي سرقت وارد سنگرها شده بودند، كشته شدند. 🔸️شدت انفجار موجب ترس عراقي ها شده بود و سراسيمه خود را مخفي ميكردند. ما هم خيلي سريع با تيراندازيهاي بي هدف، با خودرو به سمت نيروهاي خودي حركت كرديم. در اين بين يكي از سربازان جا ماند و ندانستيم كه شهيد شده يا مجروح. 🔹️عراقي ها ما را به رگبار بسته بودند و حتي گلوله اي هم به عقب خودرو برخورد كرد.با سرعت زياد خودمان را به ستون رسانديم. هوا تاريك شده بود و با تلاش بسيار، خودرو را از جاده اي باريك و خطرناك به ابتداي ستون رساندم تا بهتر اوضاع را ببينم. 🔸️اطراف و روي تپه ها را نگاه كرديم. خبري از نيروهايي كه پيش از اين ديده بوديم، نبود. بعضي از همراهان گفتند: «شما اشتباه كردي! ديدي سپاهي بودن؛ ولي شما حرف ما رو قبول نمي كردي.» من هيچ نگفتم و احساس خجالت ميكردم كه به فرماندة تيپ گزارش اشتباه داده بودم. 🔹️در اين فكر بودم كه در مورد من چه فكري ميكند. نگراني عجيبي داشتم. صداي موتور خودروها همه جا را فرا گرفته بود. رزمندگان همگي خسته بودند و هيچ كس نمي دانست سرنوشت اين نبرد به كجا مي انجامد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯