eitaa logo
【شَهید عَلاحَسَن نَجمِهღ】
152 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
716 ویدیو
31 فایل
تولد: 1371/6/17درعدلون"جنوب لبنان" شهادت: 1395/7/28درحلب"جنوب سوریه" هࢪچہ میخۅاهددل تنگت بگو↯ https://harfeto.timefriend.net/16072813150361 شرایط کپۍوتب↯ @sharayet_tabadol_copy متصل بہ کاناݪ طمانینہ↯ @Tomaenine کانال عکسامون↯ @khadem_graf
مشاهده در ایتا
دانلود
تبسم ڪردی و صبحم چه زیبا شد دل افروزم ... خوشا چشمی ڪه صبح او به لبخند تو وا گردد ...🦋 #صبحتون_شهدایی #شهیدقاسم_سلیمانی @shahidalahasan19934
🕊عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کند عاشق آن است که دل را حرم یار کند... @shahidalahasan19934
شَفَتُ الجَنَّةَ مَرَّتَینِ مَرَّه بِعیونِها، وَ مَرَّه بضحکة ها ... بهشت را دو بار دیدم، یک بار در چشم‌هایش و یک بار در لبخنـدش ... #چشمانش..... @shahidalahasan19934
جبهه😁 بی نماز موقع آن بود كه بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابكار دربیایند. همه از خوشحالى در پوست نمى گنجیدند. جز عباس ریزه كه چون ابر بهارى اشك مى ریخت و مثل كنه چسبیده بود به فرمانده كه تو رو جان فك و فامیلت مرا هم ببر ، بابا درسته كه قدم كوتاهه ، اما براى خودم كسى هستم.😌 اما فرمانده فقط مى گفت: «نه! یكى باید بماند و از چادرها مراقبت كند. بمان بعدا مى برمت» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمكم» وقتى دید نمى تواند دل فرمانده را نرم كند مظلومانه دست به آسمان بلند كرد و نالید: «اى خدا تو یك كارى كن. بابا منم بنده ات هستم🥺» چند لحظه اى مناجات كرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یك هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتى فرمانده تعجب كردند😳. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فكرى شد كه عباس حتما رفته نماز بخواند و راز و نیاز كند🤲. وسوسه رهایش نكرد. آرام و آهسته با سر قدم هاى بى صدا در حالی كه چند نفر دیگر هم همراهى اش مى كردند به سوى چادر رفت.🧐 اما وقتى كناره چادر را كنار زده و دید كه عباس ریزه دراز كشیده و خوابیده ، غرق حیرت شد. پوتین هایش را كند و رفت تو. فرمانده صدایش كرد: «هِى عباس ریزه. خوابیدى؟ پس واسه چى وضو گرفتى؟» عباس غلتید و رو برگرداند و با صداى خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم😒» فرمانده با چشمانى گرد شده گفت: «حال كى را؟» عباس یك هو مثل اسپندى كه روى آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب مى خوانم و دعا مى كنم كه بتوانم تو عملیات شركت كنم. حالا كه موقعش رسیده حالم را مى گیرد و جا مى مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یك به یك» فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه كرد. بعد برگشت طرف بچه ها كه به زور جلوى خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید مى شدند😆. یك هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمى شوى. یا الله آماده شو برویم» عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت😁: «خیلى نوكرتم خدا الان كه وقت رفتنه عمرى ماند تو خط مقدم نماز شكر مى خوانم تا بدهكار نباشم» بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوى ماشین هایى كه آماده حركت بودند و فریاد زد: «سلامتى خداى مهربان صلوات». 😁😆❤️ رفاقت به سبک تانک.امیران کریمی @shahidalahasan19934
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با شما هوای زندگے ام فرق مے ڪند ... به خدا به هوای شما محتاجم... #شهید_علاحسن_نجمه @shahidalahasan19934
ما نمردیم که آشفتگی آغاز شود باز هم پای حرامے به حرم باز شود پرچم سبز ولی‌نعمتمان تا بالاست ذوالفقار است که در دستِ همین مـــــردان خـــ❤️ــداســت #شهید_علاحسن_نجمه @shahidalahasan19934
▪️ در این آشوبِ شهـر دلتنگی برای شهادت عنایـتےست ... باید شاڪر باشیمـ خدا را ڪه هنوز دلمـان را تنگ می‌ڪند برای شمـا... #پر_از_عطر_شہادتمــ ... @shahidalahasan19934
بانو🖐 این همه جوان ازجوانےشان گذشتند و ⇠جان⇢ دادند براے ⇠تو⇢  و از تو👉 در وصیتنامه‌هایشان خواسته‌اند ڪه در سنگر سیاہ وسنگین وسادہ‌ات بمانی  در چادرت همین وبس😔❤️ @Shahidalahasan19934
🌸🍃 یکی پرسید: عاشقی را چگونه یاد گرفتی؟! گفتم: از آن شهیدی آموختم که معشوق را ندیده عآشق شد و برای رسیدن به او از تمام ظواهر دنیائی اش گذشت... عشق اگر بخواهد معنا شود این روزها #تو را باید مثال آورد که چطور گذشتی و خریدار سر دار شدی #شھیدعلاحسن _نجمه #از_جان_گذشت_آنکه_برای_یار_از_مال_دنیایش_گذشت @shahidalahasan19934 🌸🍃 @ahmadmashlab1995 #انتشارحتماباذکرلینک
بانو🖐 این همه جوان ازجوانےشان گذشتند و ⇠جان⇢ دادند براے ⇠تو⇢  و از تو👉 در وصیتنامه‌هایشان خواسته‌اند ڪه در سنگر سیاہ وسنگین وسادہ‌ات بمانی  در چادرت همین وبس😔❤️ @Shahidalahasan19934