#طنز جبهه😁
#پس کو این در لامصّب😬
بچهها یکییکی از خواب میپریدند بالا🙁 داد میزدند: های مُردم! و شکماشونو میگرفتند و میدویدند طرف توالتها😆ده تا توالت بود و جلوی درِ هرکدامشون دهبیست نفر ایستاده بودند تو نوبت😁. سروصداشون مقرّو پر کرده بود. کسی هم که از توالت میاومد بیرون، شکمشو میگرفت و میدوید ته صف🙁😅.
اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یکدفعه از خواب پرید بالا. داد زد: های مُردم! های خراب کردم! و دوید بهطرف ته سنگر. یکدفعه پردهای را که دم سوراخ کولر آویزان بود، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر😳😆. داد زد: آخ مُردم! و به خودش پیچید. پرده را کشید و گفت: پس کو این درِ لامصّب😬؟ ای خدا، عراقیها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفتهاند😐😂! و بعد دوباره پرده را میکشید و میگفت: بچهها، پس کو این در لامصّب؟ عابدینی گفت: هی، آقای مسموم! در اون طرفه🙁. این سوراخِ کولره😕!
اکبر کاراته -که به خودش میپیچید- گفت: خاک بر سرت کنند😬! حالا که خودمو خراب کردم میگی در اون طرفه🤨؟ بعد، از خنده ریسه رفت و دوید بهطرف در.😂😂😂
مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مطاف عشق🌺
@shahidalahasan19934