#عڪسنوشٺھ♥️
خدا بدون من هم خداسٺ..
ولے من بدون خدا هیچے نیسٺم...
#شهید علا حسن نجمه
✨@shahidalahasannajme✨
#اربعینبندگی
آیت الله بهجت(ره):
چهل روز مانده به محرم چله ی گناه نکردن بگیرید تا سوز دل و اشک چشمتان برای #سیدالشهداسلاماللهعلیه فراوان گردد.
"از شنبه ۲۱ تیر ماه ۱۳۹۹"
۴۰روز تا محرم....
"با خواندن زیارت عاشورا در هر روز به استقبال محرم برویم...."
#التماسدعا🙏
#نشرحداکثر
••••••🍃🌸🍃•••••
#شهید علا حسن نجمه
✨@shahidalahasannajme✨
#فرصت_عالی👇 برای مومنین
محتوای#رایگان و #غیرحضوری
صدور #مدرک_پایان_دوره
با حمایت #پشتیبانان_زبده
بدون محدودیت سنی و جغرافیایی
ثبت نام خواهران:
http://www.aamerin.ir/fa/regs/
یا
ارسال کلمه معروف به:
بله
https://ble.ir/vajeb123
سروش
http://sapp.ir/vajeb123
ایتا
http://eitaa.com/vajeb123
ثبت نام برادران(از طریق سایت):
Lms.aamerin.ir
📆 طول دوره: ۲۵روز
✅ آشنایی با مرکز: bit.ly/336v6LK
💎دانلود اپلیکیشن رایگان آموزش مجازی:
👉 b2n.ir/vajeb1
قرارگاه امربهمعروف و نهیازمنکر
#سپاه_محمدرسولالله(ص)
❤️❤️❤️
#رمان_مدافع_عشق
#پارت7
دشت عباس اعلام میشود که میتوانیم کمی استراحت کنیم.
نگاهم را به زیر میگیرم و از تابش مستقیم نور خورشید فرار میکنم.
کلافه چادر خاکی ام را از زیر پا جمع میکنم و نگاهی به فاطمه ميندازم...
_بطری آبو بده خفه شدم از گرما...
+آب کمه لازمش دارم.
_بابا دارم میپزم
+خب بپز!
_میخواااااامش...
+چیکارش داری؟؟؟
لبخند میزند، بی هیچ جوابی
تو از دوستانت جدا میشوی و سمت ما میآیی...
_فاطمه سادات؟
+جانم داداش؟؟
_آب رو میدی؟
بطری را میدهد و تو مقابل چشمان من گوشه ای مینشینی، آستین هایت را بالا میزنی و همانطور که زیر لب ذکر میگویی، وضو میگیری...
نگاهت میچرخد و درست روی من می ایستی، خون زیر پوست صورتم میدود و گر میگیرم
+ریحانه؟؟... داداش چفیه اش رو برای چند دقیقه لازم داره...
پس به چفیه ات نگاه میکردی نه من! چفیه را دستش میدهم و او هم به دست تو!
آن را روی خاک میندازی، مهر و همان تسبیح سبز شفاف را رویش میگذاری، اقامه میبندی و دو کلمه میگویی که قلب مرا در دست میگیرد و از جا میکند...
#اللــــــه_اکبـــــــــر
بیاراده مقابلت به تماشا مینشینم. گرما و تشنگی از یادم میرود. آن چیزی که مرا اینقدر جذب میکند چیست؟؟
نمازت که تمام میشود، سجده میکنی کمی طولانی و بعد از آنکه پیشانی ات بوسه از مهر را رها میکند، با نگاهت فاطمه را صدا میزنی. او هم دست مرا میکشد، کنار تو درست در یک قدمی ات مینشینم
کتابچه کوچکی را برمیداری و با حالی عجیب شروع میکنی به خواندن...
#السلامعلیڪیااباعبدالله
... زیارت عاشورا...
و چقدر صوتت دلنشین است
در همان حال اشک از گوشه چشمانت میغلتد...
فاطمه بعد از آن گفت:همیشه بعد از نمازت صداش میکنی تا زیارت عاشورا بخونی...
چقدر حالت را، این حس خوبت را دوست دارم.
چقدر عجیب...
که هر کارت#بوی_خدا میدهد... حتی #لبخندت
✍#بقلم_محیاسادات_هاشمی
#شهید علا حسن نجمه
✨@shahidalahasannajme✨
#رمان_مدافع_عشق
#پارت8
دوکوهه حسینیه باصفایی داشت که اگر آنجا سر به سجده میگذاشتی بوی عطر از زمینش به جانت مینشست
سر روی مهر میگذارم و بوی خوش را با تمام روح و جانم میبلعم...
اگر اینجا هستم همه از لطف #خداست...
#الهی_شکرت
فاطمه گوشه ای دراز کشیده و چادرش را روی صورتش انداخته...
_فاطمه؟!!!... فاطمه!!... هوی!
+هوی؟... لاالله الاالله... اینجا اومدی آدم شی!
_هر وخ تو شدی منم میشم!
+خو حالا چته؟
_تشنمه...
+وای تو چرا همش تشنته؟ کله پاچه خوردی مگه؟
_ واع بخیل!... یه آب میخوام...
+منم میخوام... اتفاقا برادرا جلو در باکس آب معدنی میدن... قربونت برو بگیر! خدا اجرت بده
بلند میشوم و یک لگد آرام به پایش میزنم
_خعلی پر رویی
از زیر چادر میخندد...
*
سمت در حسینیه میروم و به بیرون سرک میکشم،چند قدم آنطرفتر ایستاده ای و باکسهای آب مقابلت چیده شده.
#تو مسئولی؟!
آب دهانم را قورت میدهم و سمتت می آیم...
_ببخشید میشه لطفا آب بدید؟
یک باکس برمیداری و سمتم میگیری
+علیکم السلام!... بفرمایید
خشک میشوم... سلام نکرده بودم!
#چقدخنگم...
دستهایم میلرزد، انگشتهایم جمع نمیشود تا بتوانم بطری ها را از دستت بگیرم...
یک لحظه شل میگیرم و از دستم رها میشود...
چهره ات درهم میشود،از جا میپری و پایت را میگیری...
+آخ آخ...
روی پایت افتاده بود!
محکم به پیشانی ام میزنم
_وای وای....ترو خدا ببخشید... چیزی شده؟
پشت بمن میکنی، میدانم میخواهی نگاهت را از من بدزدی ...
+نه خواهرم خوبم!... بفرمایید داخل
_ترو خدا ببخشید...! الان خوبید؟... ببینم پاتونو!...
باز هم به پیشانی میکوبم! #چرا_چرت_میگی_عاخه
با خجالت سمت در حسینیه میدوم.
صدایت را از پشت سر میشنوم:
+خانوم علیزاده...!
لب میگزم و برمیگردم سمتت...
لنگ لنگان سمتم می آیی با بطری های آب...
+اینو جا گذاشتید...
نزدیکتر که میآیی، خم میشوی تا بگذاری جلوی پایم...
که عطرت را به خوبی احساس میکنم
#بوی_یاس_میدهی...
*
همه ی وجودم میشود استشمام عطرت...
چقدر آرام است... #یاس_نگاهت...
✍#بقلم_محیاسادات_هاشمی
#شهید علا حسن نجمه
✨@shahidalahasannajme✨