eitaa logo
طلبه شهید علی خلیلی
506 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
422 ویدیو
24 فایل
تنہاراه رسیدن بہ"سعادت" ، بندگے خداست! وتمام سعادت خلاصہ شده دریڪ واژه؛ آن هم"شہید" .. ولادت: ⁹/⁸/¹³⁷¹ شهادت:³/¹/¹³⁹³ 🌹کانال‌‌رسمی‌شهید‌علی‌خلیلی‌با‌حضور‌خانواده‌شهید🌹 خادم‌الشهدا @shahidalikhalili2466 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌‌به‌نیابت‌شهید‌‌علی‌خلیلی‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼پــر کــشیـدی بــه #آسـمـان امـــا 🍃تآ کـجـآ رفـتهـ ای نـمیـدآنـم 🌼لـحـظـهـ هـآی زیــارت #اربــآب 🍃التـمـآس دعـآ #عَــلی جـآنـم.... #شـهـیـد_غـیـرت🌹 #روزتون_شهدایی @shahidalikhalili
بهمون گفته بود رضایت نامه والدین ببریم برای سفر عتبات،سوریه و دمشق ولی مادرم اصلا راضی نمیشد... خیلی ناراحت و گرفته بودم... رفته بودم حوزه پیش ... داشتم دردودل میکردم که بین حرفام به یه حرف ناجور زدم(چون خیلی ناراحت بودم) زد تو گوشم...! هیچ وقت یادم نمیره گفت مامانت هرچی هم باشه،هیچ وقت بهش بی احترامی و بی ادبی نکن... یکمی که گذشت علی اومد پیشم،کلی معذرت خواهی میکرد که توروخدا ببخشید و سعی میکرد منو بخندونه تا یه جوری از دلم در بیاره... کاش الانم بودی یه میزدی تو گوشم و میگفتی بیدار شو همش دروغه هم خواب بود کاش... نقل از:محسن عابدی @shahidalikhalili
طلبه شهید علی خلیلی
اگر مومن باشی و بدون نفاق اگر مخلص باشی و بدون ادعا اگر حب و غیرت دینی داشته باشی،بدون هیاهو خدا تورا عزیز زمین و آسمان خواهد کرد؛ و نور وجودت بر هستی اثر خواهد گذاشت چه در طول حیات مادی ات چه پس از آن و اینگونه بود... @shahidalikhalili
طلبه شهید علی خلیلی
#ارسالی_کاربران🌷 💢تنهایی یک مادر و تخت خالی یک پسر💢 چه چهارشنبه شلوغی! کلی برنامه در این چهارشنبه
💢تنهایی یک مادروتخت خالی یک پسر💢 مادر می گفت: علی 9-10 سالگی برای اولین بار از من جدا شد و با رفت ، وقتی برگشت با غرور بهم گفت که «مادر من راه خودم را انتخاب کرده‌ام» از همان کوچکی انتخاب کرد و سعی کرد؛  فوق العاده بچه آرامی بود😌 پر از محبت و پر از خلوص؛ شاید در حیات کوتاه خودش می‌خواست یک چیزهایی را به ما بفهماند. یکی از دوستان پرسید: اگر می‌دانستید یک ساعت دیگر می‌خواهد جلوی اراذل بایسته چکار می‌کردید؟😔 مادرپاسخ میدهد: خیلی سوال سختی هست...آدم فکرش را هم نمی تواند بکند ادامه دارد..... @shahidalikhalili
طلبه شهید علی خلیلی
🍂به وقت سوم فروردین🍂 مادرش میگفت: یه موقع هایی بهش میگفتم، حالا انقدر خودتو سخت نگیر، شما که نمیتونی کل دنیا رو عوض کنی! بالاخره با عوض کردن یکی، دوتا بچه ها هم بسه! میگفت: مامان شما نمیدونی چقدر بچه ها مشکلات دارن... و همیشه نگران این قضیه بود... ولی بالاخره راهش را پیدا کردی... درست زمانی که نه جنگی بود، نه تیری و نه ترکشی رفتی تا به خواسته ات برسی رفتی تا کل دنیا را تغییر دهی...! درست در هیاهوی عید و دل مشغولی ما رفتی تا بلکه تلنگری بخورد به دل های مرده مان...! #۵ سال از رفتنت میگذرد... و ما برای همیشه شرمنده توییم شرمنده راهی که ادامه ندادیم شرمنده دلتنگی ها و بی قراری های مادرت شرمنده نگاه های پر حسرت خواهرت... به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند زمین چقدر است، آهای خاکی ها...! 🌹 @Shahidalikhalili
بسم رب الحسین تو تنهایی گشتن حس خوبیه 😍 تنها بودم و قدم زنان ... 🚶🏻‍♀ لابه لای مزار های از سر مزار شهید بلند شدم و قصد برگشتن داشتم دو تا آقا رو دیدم که از رو به رو میومدن ... یکی جایی رو به اون یکی نشون داد و گفت : نگاش کن ، عکس از دور به آدم سلام میده... علی ، علی ، کدوم علی ؟ 🤔 نا خود آگاه پشت سرشون راه افتادم دیدم مزار شهید 😍 یکیشون بالای سر مزار رفتن و به اتاقک بالای مزار دست میکشیدن ... نتونستم جلو برم ، گوشیمو به اون یکی اقا دادم و گفتم : میشه از مزار برام عکس بگیرین ؟ جواب داد : از پدرشم بگیرم ؟ فهمیدم پدر شهید خلیلی بودن که بالای مزار ایستادن و عکس پسر قشنگشون روی لباسشون نقش بسته 😍 لحظه ای که بهشون التماس دعا گفتم و با متانت سرشون رو تکون دادن ، قند تو دلم آب شد 😍 ✨قدرشونو بدونیم ، اگه نبودن و همچین بچه هایی رو تربیت نمیکردن.... 💠 @ShahidAliKhalili
هم جوون بود هم آینده داشت هم مادر داشت اما... یک چیزهایی داشت که خیلی ها نداشتن غیرت داشت مقتدایی چون حسین ابن علی داشت ✿کانال شهید علی خلیلی✿ 👇👇👇 @ShahidAliKhalili
طلبه شهید علی خلیلی
❞عُمرَم اگَر شَوَد بِـه دِرازایِ عُمرِ نُـوح کَاری بِـه جُز غُلامـیِ حِیـدَر نِمیکُنَم(:
🔅 در روز میلاد امام مهربانی‌ها حضرت صراط المستقیم، امیرالمؤمنین علیه‌السلام، با ؛ ـ انجام یک کار نیک ـ یک تصمیم انسانی ـ یک مهربانیِ دلچسب ـ یک دستگیریِ خیرخواهانه ـ ترک یک عادت غلط ـ ترک یک گناه تکراری ـ ترک افکار منفی و ... دنیایِ مهربانتری خواهیم ساخت؛ ◽️ پویش ❤️
۱ داستان از نیمه شعبان سال ۱۳۹۰ شروع شد نیمه شب بود هیئت تموم شده‌بود و علی مثل خیلی از ماها داشت بعد هیئت دوسه تا از دوستای خودشو که سنشون کمتربود و خونشون تا محل هیئت فاصله داشت رو میرسوند خونه هاشون! هیئت داخل محله ی نارمک بود و خونه ی بچه ها سمت تهرانپارس.. چهارراه بودند که یه تعداد جوون که مزاحم دوتا خانوم شده بودن توجه علی رو جلب کردن و شرایط رو طوری دید که رفت جلو تا تذکر بده _بچه ها شما وایسین +چشم علی آقا _آقا چخبره...چیکار میکنین..؟ *به تو چه...چی میگی؟ (دوووپ!یکی کوبوند تو سینه علی) جوونا که تو حال خودشون نبودن فورا درگیر شدن و حتی اون بچه ها هم یه کتک ریزی خوردن! این وسط یکی از جوونا اسمش بود که یه کاری کرد که داغی به دل خیلی ها گذاشت چاقویی که تو دستاش بود رو از پشت تو گردن فرو کرد شاهرگ علی پاره شد..🖤 ادامه دارد... ۹۰ @ShahidAliKhalili
🌹🌷🌾 زمانی که نوبت حجره‌ی و بچه‌های حجرشون میشد که شام درست کنند، علی میرفت و عدس میگرفت و عدسی درست میکرد... بهش میگفتم: چرا عدسی آخه؟؟!!😣😱 این همه غذای دیگه هستش که میتونی درست کنی و بچه‌ها بخورن... بهم گفت: سید عدسی اشک چشم رو زیاد میکنه😂☺️...منم براتون عدسی درست میکنم تا اشک چشمتون زیاد بشه و برای آقا اباعبدالله گریه کنید...☺️شاید منم یه ثوابی ببرم با درست‌کردنش!! بعدش به شوخی میگفت:😂☺️ بخورید...دست‌پخت من هیچ جای دنیا پیدا نمیشه‌ها !!!😍😂 راست میگفت...☺️😔 دست‌پختش هیچ‌جای دنیا پیدا نمیشد... 🌾دست‌پختی که همراه با عشق و معرفت به معصومین(علیهم‌السلام) بود...☺️ 🌼🌼🌼🌼 _______________ @shahidalikhalili
•••• چون نامه‌ی جرم ما بهم پیچیدند بردند به دیوان عمل سنجیدند بیش از همگان گناه ما بود ولی مارا به محبت بخشیدند 💔 @shahidalikhalili