eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
💞| #قرار_عاشقے دعاۍ هفتم صحیفہ‌ سجادیہ📿🌸
خوندنش ڪمتر از ۲دقیقہ طول می‌کشہ؛ خودمون محروم نکنیم:))
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
ای عـالمہ فاضلہ ای دخـتـࢪِ حـــــیدر✨!' -حـرم عمہ سـادات ✋🏻🌻
ڪسانے بہ امام‌ِ زمانشان خواهند رسید؛ کہ اهل‌ سرعت باشند' وَ اِلّا تاریخ ڪربلا نشان داده قافلہ‌ حسینے‌ منتظر کسی ‌نمی‌ماند🖐🏽🌿! - شہیدآوینے - | |
📸| #پروفایل_دلبرانہ داغِ غربت، دست مقطوع، روضہ‌ۍ انگـشـرت.. اسم قـاسم، جسم قـاسـم، ارباً اربا پیڪرت..' -بہ یادِ آن #جمعه یتیم شدنمان..💔!' 『‌‌‌‌@shahidegheirat』
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙قراࢪ شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاه‌وپنجم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 پاچه‌هایش را بالا زده بود و یک راست
☕️| هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 :جوانی🧔🏻📿 –! ! سرش را برگرداند، اشک چشمانش هم جمع شده بود.😭 او باور داشت، ولی با همه باورش خیلی براش تکان دهنده بود.☄ بنده خدا رفیق پایش بدجور به لبه سنگی گیر کرد، با کف دو تا دستش رو یکی از همان سنگ‌ها کوبیده شد.🍃 آخر توی بهشت زهرا(س) دنبال دوتا اسم می‌گشتند.🖇 درست است! دقیقا دنبال سوزن در انبار کاه!🌀 بعد از تماس یکی از دوستان نفهمیدند چطور خودشان را به گلزار رساندند.🏃🏻‍♂ آخر مشخصات همه‌ی شهدای مدرسه دانشمند تکمیل شده بود و فقط دو نفر مانده بودند: شهید خدادادی و شهید ارشی که هنوز تکمیل نشده بودند.❣ یکی از بچه ها از دستش کلافه بود🙇🏻‍♂ سررسید توی دستش سنگینی می‌کرد. با خودکار آنقدر بازی کرد تا از دستش پرت شد روی زمین. نای دولا شدن و برداشتن را هم نداشت، نفس عمیقی کشید، دستش را که سررسید در آن بود به زانوی چپش تکیه دارد و در حالی که به سختی تعادلش را حفظ کرده بود با کلی غرولند دست راستش را تا خودکارش را بردارد.🖌 شوکه شد! چشمانش از حدقه بیرون زده بود! پلک نمی‌زد.😳 با دو تا از دستش چشمان بهت زده‌اش را محکم مالید تا شفاف تر ببیند✨ اما انگار مو، لای درزش نمی‌رفت! خود خودش بود.✅ آن قدر هول شده بود که سه چهار باری شماره را اشتباه گرفت.📱 –الو! خودتی!؟ گریه و خنده توأمانش را گیج کرده بود. +دیوونه شدی!!؟ کجایی؟ درست حرف بزن ببینم چی میگی! –اگه بگم باورت نمیشه. خدادادی! رضا خدادادی!!🤩 +الان کجایی؟ کدوم قطعه؟ واقعا پیداش کردی!؟😍 –آره! الان پیش خود آقارضام! باورت میشه!؟ زبان بند آمده بود، هنوز گوشی تلفن را قطع نکرده شروع کرد به دویدن.🏃🏻‍♂ بچه ها که از حال متوجه همه چیز شده بودند💫 به سرعت به دنبال شروع به دویدن کردند.⭐️ ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
💞 یادت‌باشہ میشھ‌روزی‌هزاربار بین‌همین‌مردم‌شهر! بین‌همین‌انبوه‌وسوسه‌های شیطانی‌شهیدشد:)) ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
The-7th-Dua-Of-Sahifa-Al-Sajjadiya.mp3
3.86M
🎧😌 دعاےِ هفتم صحیفہ‌ سجادیہ📿🌸 ○°باهم می‌خونیم بہ نیابت از شہدا براۍ ظہور آقا و نابودے این ویروس منحوس ═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═ @shahidegheirat ═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═
「💙🦋•••」 یک جلوھ‌ۍ مردمی بودن همین رفتن میان مـردم و شنیدن بی‌واسـطـہ از مردم است:).. -امام‌خامنہ‌اے
رزمایش هـمـدلانہ در طرح شـڪرانہ سلامتـے 🌷می‌خواهیم با همت شما عزیزان آغازگر مرحله‌ دهم باشیمꔷ͜ꔷ °•" پس همه همدل و همراه یا علی"•° 💳شماره حساب جهت مشارکت مالی↯⇩ 🔸۶۰۶۳۷۳۱۰۹۶۲۹۱۵۸۹ مبلغ واریزی خیلی اهمیت نداره؛ مہم اون نیت و مشارکتہ ک برڪت پیدا می‌کنہ:)) 『شہیدِغـــــیࢪت』
تـو‌ گنـآه‌ نڪن‌؛ ببین‌ خدا‌‌ چجورۍ حـٰالتـو‌ جا‌ میارھ!' زندگیتو‌ پر‌ از‌ وجود‌ِ خودش‌ میکنہ(: - عصبے شدی؟! +نفس‌ بکش‌ بگو‌:‌ (بیخیال،چیزی‌بگم ؛ اما‌م‌ زمان‌‌ ناراحت‌ میشھ؛✋🏼 - دلخورٺ‌ کردن؟ +بگو‌؛ خدا‌ میبخشہ‌ منم‌ میبخشم‌🌿. پس ولش کن!! - تهمت‌ زدن؟' +آروم‌ باش‌ و‌‌ توضیح‌ بدھ‌ وَ بگو‌^^! بہ‌ ائمہ‌ [علیھ‌السلآم] هم‌ خیلی‌ تھمتـٰا زدن - کلیپ‌ و‌ عکس‌ نآمربوط‌ خواستی‌ ببینی؟! بزن‌ بیرون‌ از‌ صفحه‌ بگو📲 مولآ مھم‌تـرھ! - نامحرم‌ نزدیکت‌ بود؟!🚶🏻‍♂ +بگو‌‌ مھدیِ‌ فاطمھ‌🌹خیلےخوشگلترھ🖐🏻 بیخیال‌ بقیھ ... ! 🌺 زندگے قشنگ‌تـر میشھ‌ نھ؟
درد‌بی‌درمان‌شنیدی؟ حال‌من‌یعنی‌همین... بی‌توبودن‌درددارد؛ می‌زندمن‌رازمین... :) ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
☕️| هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاه‌وششم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 –#علی! #علی! #علی سرش را
🌙| قـرار شبانھ :جوانی🧔🏻📿 –آآآ....ی!!😩 صدای فریاد یکی از بچه‌ها همه را متوقف کرد.❕ سرهایشان به طرف او برگشت، بدجور زمین خورده بود. به این راحتی‌ها نمی‌توانست راه بیفتد، همه برگشتند زیر بغل‌هایش را گرفتند.☔️ هنوز نصف و نیمه بلندش کرده بودند که یکدفعه همگی خشکشان زد، بیچاره بین زمین و آسمان گیر کرده بود.🍁 –بابا ولم کنید، کمک نخواستم! جون بی‌خیال، خودم پا می‌شم. رد نگاهشونو را گرفت.👀 –یا ابوالفضل(ع)!😍 هیچ کس نمی‌توانست باور کند.🤯 سنگی که پایش به آن گرفت و نقش زمین شد، همان سنگ گمشده‌ی آن‌ها بود.💫 درشت و خوش خط نوشته بود: «شهید ارشی.»🌹 خلیلی عاشق شهادت بود، نه در سال‌های آخر عمر که از همان نوجوانی. از همان روزی که با پدر جمکران رفت و در عریضه‌اش شهادت را طلب کرد. «نوجوان بود. کامیون داشتم🚛 و مدام اصرار می‌کرد منو با خودت ببر.🙏🏻 یه دفعه بار کاشان داشتم، رو با خودم بردم، برگشتنی بعد ناهار گفت: بابا! بریم جمکران.😌 رفتیم. زیارت کردیم و عریضه‌ای نوشت و منم نوشتم.📝 وقتی راه افتادیم، گفتم: ! چی نوشتی!؟🤔 گفت: نوشتم یا امام زمان(عج) شهادت را نصیبم کن!🌻 این هدیه‌ای بود از (عج) به در شب نیمه شعبان، دعای مستجاب شد و شهادت نصیبش.🌿» ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat*📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
دستِ‌ من‌ و‌ تو‌ نیست‌‌ اگر عاشقش‌ شدیم؛ ⁦!💔
آرامش دستانت را آرزو دارم🥺♥️... ای نڪتہ مشترڪ وصایاۍ شہدا🌱!' 『شہیدِغـــــیࢪت』
💞 گاهی مرا نگاه کنی "رد شوی" بس است آنان که بی‌کَسند به یک "در زدن" خوشند. ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
💌| -بہ قول استاد پناهیان↯ "حداقلی نباشید؛ حداکثری باشید" آرزو و هدف هاۍ بزرگ دنبال کنید از خدا ڪم و چیزاۍ کوچیک نخواین از خزینہ‌ۍ خدا کہ کم نمیشہ:)) 『شہیدِغـــــیࢪت』
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
💌| #پیام_معنوی -بہ قول استاد پناهیان↯ "حداقلی نباشید؛ حداکثری باشید" آرزو و هدف هاۍ بزرگ دنبال کنی
آخدا میدونم لایق شہادت نیستم و با شہدا فرسنگ‌ها فاصلہ دارم اما هیچ جا نگفتن آرزو گناهہ💔 و ڪرمِ تو خیلی بزرگ‌تر از گناهاۍ منہ..🌱!'
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قـرار شبانھ #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاه‌وهفتم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 –آآآ....ی!!😩 صدای فریاد یکی از بچه‌
🌙| قـرار شبانہ :جوانی🧔🏻📿 اصلاً به رفتن به غیر از شهادت فکر نمی‌کرد.🚫🌹 جمله معروف شهید شهرستانی که توی پایگاه شان زده بودند همیشه در ذهنش بود: «شهادت یک انتخاب است نه یک اتفاق.»🌟 به قول حاج آقا، شهید شهرستانی یک امامزاده بود.🕌 بچه‌ها خیلی از حاجت می‌گرفتند. خوب البته همه شهدا پیش خدا آبرو دارند، این شهید شهرستانی هم برای خودش کسی بود.🌠 هفتاد و پنج تومان کار بچه ها را راه می‌نداخت. ایده‌ی حاج‌آقا بود، اینکه زندگینامه شهدای مدرسه دانشمند را جمع‌آوری کنند.📋 خلیلی و یک عده بچه ها هم افتادن دنبال قضیه.🌀 بر سر مزار شهید شهرستانی بودند که بحث پیگیری این کار بود. آنقدر وقتی نگذشته بود که یکی پیدا شد🔅 و با چشمان پر از اشک😭 یک تراول ۱۰۰ تومانی💶 کف دست یکی از آن‌ها گذاشت که من می‌خواهم برای شهدا کاری کرده باشم.😍 آنقدر شرمنده شده بودند که همه دوباره سر خاک شهید برگشتند.🚶🏻‍♂🍃 می‌دانست شهید شدن به این سادگی ها نیست،🏅 برای همین خیلی حساس بود خیلی چیزها از جمله لقمه.✔️ «خیلی وقتا با هم به نماز جمعه می‌رفتیم. یه بار بعد از نماز یکی از بچه‌ها پیشنهاد داد بریم فلان حسینیه جلسه تشکیل شده....🙇🏻‍♂ نشستیم. برای ما پذیرایی آوردن -میوه و غذا و شیرینی-🍱 ما همه خوردیم😋، و با اینکه خیلی گرسنه بود، نخورد.😲 گفت: نمیدونم از کجا آمده؟ که پولی خرجش شده!؟ لقمه اثر میزاره!!» +نخورید!! نخورید!! –عه! آقا این شاخه‌ها که از باغ اومده بودند بیرون، اشکال شرعی نداره.😕 +بله! اومدن بیرون ولی شما این همه را که از درخت که می‌تونید بخورید!؟🤨 –خب گرفتیم دستمون داریم می‌خوریم.😌 +اشکالش همینه دیگه💥، نباید که با خودتون بیارین⛔️، در حد رفع هوس باید بخورین.😇 دست‌هایشان شل شد. نه می‌شد آن‌همه غوره را دور ریخت نه...😣 +خب مجبورید همشو بخورین!😎 –آخه آقا!! فشارمون میفته.😓 و شروع به تکان دادن سرش در حالی که ابروها و چشمانش را بالا انداخته و دو تا دست‌هایش را بالا آورده بود🙌🏼 و همه این‌ها یعنی بچه‌ها چاره‌ای جز خوردن همه‌ی آن را غوره‌ها نداشتند!! همه‌ی این‌ها برای این بود که تنها به خودش فکر می‌کرد و سرنوشت هم برای او مهم بود، دوست داشت حساب و کتاب همه پاک باشد.⛅️📃 کار مردان خدا همین است. همان شهدا، آنان که با رفتنشان هم انگشت اشاره می‌شوند به سوی خدا.🕊✨ ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
بسم‌رب‌الذی‌خلق‌الحسين♥️'
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
و بچہ‌شیعہ نمی‌‌تونه بہ ‌اطرافش بی‌تفاوت باشہ و مقابل ظلم سڪوت کنہ..🤞🏻😎
سعی کنیم تو لحظاتِ بحران زندگیمون مثل شہدا عمل کنیم:) مثل داداش‌علے با مَـرام باشیم🌱' گناھ دیدیم از کنارش سادھ عبور نکنیم..! ♥️ 『شہیدِغـــــیࢪت』
هم‌اڪنون دمشق حــرم نازدانہ‌ۍ حضرت رقیہ ﴿س﴾ بہ یاد اعضا کانال شہیدِ غـــیـــرت هستم✨!' 『‌‌‌‌@shahidegheirat
💞 مثلِ دارو‌هاۍ ڪمیاب نبودت فاجعه‌ست من پر از درد توام، بیمار مۍدانۍ ڪه چیست؟ ♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قـرار شبانہ #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاه‌وهشتم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 اصلاً به رفتن به غیر از شهادت فکر ن
🌙| قرار شبانگاھ :جوانی🧔🏻📿 «بارها شده بود شهریه را که می‌گرفت💵 به بچه‌ها می‌گفت فردا کار داریم،😎 چند تا از بچه‌ها را جمع می‌کرد می‌بردشون بیرون خوردنی مهمونشون می‌کرد.🍛 می‌گفت: نون امام می‌ره تو گوشت و پوست و خون و بچه ها؛ اثر خودشو می‌ذاره.🌟» البته دقت و حساسیت علاوه بر لقمه حلال روی خیلی چیزهای دیگر بود، همه چیزهایی که لازم بود تا توجه آنها را به هدف بزرگش برساند.💎 پیله کرده بود به یکی از رفقا که پنجشنبه برویم گلزار شهدا.💫 –چشم جون! اگه عمری باقی بود من که از خدا می‌خوام، به روی چشم.☺️ مثل اینکه دلیل اصرارش، جواب یک سوال بود،❓ سوالی که چند هفته‌ای نگرانش کرده بود.😟 +اگه سنش خیلی بالا باشه چی!؟ –گیج شدم. برای چی می‌پرسی!؟🤔 +حاجی جون!! می‌خوایم ثواب کنیم، نمی‌خوایم کباب بشیم.🙁 –راست بگو !؟ چی تو کله‌ی تو میگذره؟🤨 در دوردست قطعه‌ای که وارد آن شدند سیاه چادری نمایان بود.🖤 درست همان جهتی که قدم‌های می‌رفت👣 چهار پنج ردیف مانده بود برسند، با بالا بردن کف دست✋🏻 و اشاره‌ی چشمانش به‌ حاجی فهماند که صبر کند تا جلو برود،🚶🏻‍♂ پیرزن انگار منتظر او بود؛ هنوز نرسیده بود که سرش را برگرداند و لب‌هایش از خوشحالی آنقدر شکفت که سفیدی دندان‌هایش را حاجی هم می‌توانست از آن فاصله به راحتی ببیند.😍😃 «تازه اونجا که من معنی سوال رو در مورد محرم و نامحرمی فهمیدم.✨ گفت: من همین‌جوری داشتم برای خودم تو قطعه‌ها می‌چرخیدم🚶🏻‍♂ که یه دفعه چشمم به این مادر افتاد،👀 متوجه شدم که مادر شهیده. اومدم سر قبر پسرش فاتحه‌ای بخونم، سر صحبت باز شد و پیرزن گفت: تو شکل جوونی‌های پسر منی😇 و ازم قول گرفت که هر هفته که میرم گلزار، برم سر قبر پسرش و بهش سر بزنم. هم هر هفته می‌رفت بهش سر می‌زد.☺️🌼» ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا