❮شـھیـد علـے خلیلی❯
☕️| هرشب یڪ فنجان رمان📖🤤 #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاهوششم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 –#علی! #علی! #علی سرش را
🌙| قـرار شبانھ
#ناے_سوختہ
#قسمت_پنجاهوهفتم
#فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿
–آآآ....ی!!😩
صدای فریاد یکی از بچهها همه را متوقف کرد.❕ سرهایشان به طرف او برگشت، بدجور زمین خورده بود. به این راحتیها نمیتوانست راه بیفتد، همه برگشتند زیر بغلهایش را گرفتند.☔️
هنوز نصف و نیمه بلندش کرده بودند که یکدفعه همگی خشکشان زد، بیچاره بین زمین و آسمان گیر کرده بود.🍁
–بابا ولم کنید، کمک نخواستم! #علی جون بیخیال، خودم پا میشم.
رد نگاهشونو را گرفت.👀
–یا ابوالفضل(ع)!😍
هیچ کس نمیتوانست باور کند.🤯 سنگی که پایش به آن گرفت و نقش زمین شد، همان سنگ گمشدهی آنها بود.💫
درشت و خوش خط نوشته بود:
«شهید ارشی.»🌹
#علی خلیلی عاشق شهادت بود، نه در سالهای آخر عمر که از همان نوجوانی. از همان روزی که با پدر جمکران رفت و در عریضهاش شهادت را طلب کرد. «نوجوان بود. کامیون داشتم🚛 و مدام اصرار میکرد منو با خودت ببر.🙏🏻
یه دفعه بار کاشان داشتم، #علی رو با خودم بردم، برگشتنی بعد ناهار گفت: بابا! بریم جمکران.😌
رفتیم. زیارت کردیم و #علی عریضهای نوشت و منم نوشتم.📝
وقتی راه افتادیم، گفتم: #علی! چی نوشتی!؟🤔
گفت: نوشتم یا امام زمان(عج) شهادت را نصیبم کن!🌻
این هدیهای بود از #امام_زمان(عج) به #علی در شب نیمه شعبان، دعای #علی مستجاب شد و شهادت نصیبش.🌿»
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat*📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯