🌹📘🌹📗🌹📙
#کتاب_پَرتوی_ازخورشید ♥️
#قسمت_شصتم 📚📖
🌸 عروج معنوی🌸
هرگز مسئولیت های بزرگ اجرایی، مانع عروج معنوی مقام معظم رهبری نیست. ایشان در اوج خدمت در جایگاه رهبری، از عبادت و توسل📿 غافل نمیشوند. معظمله پیش از رهبری نیز در این پهنه سید میکردند.
فعالیت های سیاسی و اجتماعی، گاه مانعی بر سر راه مسائل معنوی و عبادی میشوند؛ اما در زندگی امام خامنهای، سیر در این عرصه نمود خاصی دارد. ایشان سوای از برنامههای معنوی روزانه و عبادتهای شبانه،گهگاهی پا به حریم قدس رضوی💛 میگذارند و نیمه شبی در جمکران به عشق امام زمان (عج) میسوزند.
ایشان هرگز از توسل به اولیای خدا و عبادتهایی که باعث صفای قلب و روحانیت آدمی میشود، غافل نیستند.
معظمله نه تنها این حضور در درگاه ربویی و عبادتهای عارفانه را مانعی بر سر راه انجام وظایف خطیر رهبری نمیدانند، بلکه این عبادتها را عاملی برای موفقیت در عرصه خدمت میشمرند که ما آن را فیض الهی میدانیم.
چه شب هایی که جمکران💙، میزبان آقا بوده است و مردم نیز شاهد عبادت رهبر فرزانه خود بودهاند و چه ایامی که مقام معظم رهبری در عشق امام علی بن موسی الرضا (ع( سوختهاند و مریدان در حسرت حال مرادشان، از خداوند بزرگ درخواست چنین حضوری کردهاند.
آیت الله مصباح یزدی ✍️
💞ادامه دارد...
┄┅═══✼♥️✨♥️✨
@shahidegheirat
♥️✨♥️✨✼═══┅┄
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قرار شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_پنجاهونہم #فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿 «بارها شده بود شهریه را که میگرفت
🌙| قـراࢪ شبانگاھ
#ناے_سوختہ
#قسمت_شصتم
#فصل_ششم :جوانی🧔🏻📿
دست خودش نبود؛ باادب بود و خوشخنده،☺️
البته خیلی هم با حجب و حیا؛ زود با همه گرم میگرفت،☀️
اما با همه خوش مشربی میانهرو بود.🌀 چون معتقد بود شوخی نباید از حد و اندازهاش بگذرد که اگر گذشت کدورت ایجاد میشود.😖
از این رو بارها به اطرافیانش هم تذکر داده بود،🙂 اما آن شب جمعه لواسان گوش هیچکس بدهکار نبود.☹️
به دلش افتاده بود که یک شرّی به پا خواهد شد.🤦🏻♂
ساعت ۷ و ۸ بود. اواخر تابستان🌞 قرار بود نماز مغرب و عشا را که خواندند🛐 شام درست کنند،🍳 بخورد و همانجا هم بخوابند😴 که فردا به نماز جمعه هم برسند، خدا رحم کرد چادر مسافرتی همراهشان بود.😏⛺️
شنیدن سر و صدای مأموران نیروی انتظامی👮🏻♂ در آن وقت شب -ساعت دو و نیم- با آن حال و احوالی که آنها داشتند، زیاد هم عجیب نبود،😏 یکی دو ساعت معطلی برای استعلام ماشین🚙 خواب از همه سر همه پراند.😢
حسابی کلافه شده بودند،😩 به خصوص وقتی به دستور ماموران نیروی انتظامی مجبور بودند در آن ساعت به خانه برگردند!!😣🚶🏻♂
میخواستند داد بزنند!!🗣
انگار خنده ها و قهقهههایشان😆 بدجور کار دستشان داده بود.😏
+کسی موافقه بریم مسجد!؟🤔
–راست میگه! این وقت صبح که نمیتونیم بریم خونه. من هستم.✋🏻
به پیشنهاد #علی همه راهی مسجد شدند، اما بدبختی یکی دوتا نبود.♨️
کلیددار مسجد رفته بود خونه مادرش، به ناچار یک زیلو شد تشک و همگی پشت در مسجد روی آن ولو شدند.💤
–بیدار شین ببینم!! چرا اینجا خوابیدین!؟😳
صدای خادم مسجد بود. آمده بود مسجد را برای نماز صبح🤲🏻 آماده کند.
برای بچه ها هم انگار در بهشت باز شده باشد🌈 نفهمیدند چطور تو مسجد پریدند!!😁
آنقدر خسته بودند که نای برداشتن بساط صبحانه🍱 را هم از داخل ماشین نداشتند.😓
حدود ساعت هشت و نیم صبح بود، آفتاب آنقدر به چشم هایشان زل زد🌞 که هر چه صورتهایشان این ور و آن ور کردن فایدهای نداشت😐، یکی یکی به امید خوردن صبحانه از جا کنده شدند.
–وای! بیچاره شدیم، این یکی دیگه خیلی نوبره.😥
–چی شده؟!😟
–خادم همهی درا رو قفل کرده، خودشم رفته.😣
–آخه این همه بد بیاری آن هم در یک نصفه روز،🌤 خدا وکیلی حرف نداشت.
«یکی از بچه ها را از پشت بوم مسجد فرستادم پایین تا وسایل صبحانه رو از تو ماشین بیاره بالا.🍳
خادم هم که آمارش دست بچهها بود نماز جمعه ترک نمیشد.❌ با این حساب حالا حالاها باید همون جا هم میموندن.»
یاد یک فرشته نجات افتادند!!!☘
تنها کسی که میتوانست برای بچه ها کاری انجام دهد. رفته بود منزل پدر خانمش، که آمد و بچهها را بیرون آورد،😌
از نگاه #علی میشد فهمید که در ذهنش چه میگذرد؛
بله!! در انگار همه به حرفی که بارها و بارها زده بود که ایمان آورده بودند.🌻 «شوخی زیاد کدورت میاره.»☄
و شوخیهای بیش از حد شب گذشته🌚 هم کار دست بچه ها داده بود و حسابی تقاصش را پس دادند.🍂😞
آری!!
همه آنان که گلچین میشوند🌹 حرفهای قشنگی دارند که بالاخره یک روز شنیده خواهد شد.☔️
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat*📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯