eitaa logo
🕊🥀شهیــــــــدانه🥀🕊
143 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
838 ویدیو
4 فایل
🌹بســـــــــــم رب الشهــــــــــــــدا🌹 ✳ گـــویـــندچـــرا دل بــه شهیــــــدان دادی ⁉️ ✅ والله کـــه مـــــن نــــدادم ‌آنـــــهابــــردند🕊 #استوری_شهدایی #عطر_شهدا #عکس_نوشته_شهدا #خاطره_شهدا ❤️❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ‍ حاجی حواسش به همه چیزبود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحی‌ها و نماز جماعت‌ها ی ظهرعاشورا و تاسوعا گرفته ، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفش‌های عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه وغذای ظهرعاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند. نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامه‌ها باساعات کاری و تعطیل نشدن امور اداری لشکرهم تأکید می‌کرد .مهم‌تر ازهمه، برگزاری نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشورای هیأت‌ ها درتکیه و خیابان‌های اطراف بود. . همیشه شانه‌هایش چنان می‌لرزید که آدم به یاد گریه‌های حضرت امام(ره) می‌افتاد . مثل یک مادر فرزند ازدست‌داده، یا زهرا(س) یا زهرا(س) می‌گفت. حاجی ‌ای به بی‌بی داشت. در نمازها هم اینگونه بود . دیگر نبود . حواسش به توزیع صبحانه هرروز وغذای روزهای تاسوعا و عاشورا بود . شاید او هم مثل من خاطرات خوبی در کودکی از توزیع غذای امام حسین (ع) نداشت . یادم نمی‌ رود با این ‌که بسیار دوست داشتم، به ‌دلیل برخورد بد بعضی از بزرگ‌ترها، خجالت می‌کشیدم از غذای امام حسین (ع) بخورم. اما دراین مجلس اینگونه نبود، حاجی مثل پدر، مراقب همه بود؛ به‌ ویژه کوچک‌ترها . همه می‌نشستند و خادمان غذا را پخش می‌کردند. خودش هم این دو روز با و لباس‌های خاکی، این طرف و آن طرف می‌دوید و نظارت می‌کرد. او خادم واقعی آقا بود. این دو روز، هیأت‌های مذهبی از سراسر اصفهان در خیمه ‌ی عزاداری حضرت امام حسین (ع) در لشکر ۸ نجف اشرف شرکت می‌کردند و به نوبت و نظم خاص عزاداری می‌کردند. حاجی می‌گفت : ما سپاهی‌ها و رزمنده‌ها باید با برگزاری این مراسم‌ها ، ضمن انتقال پیام این حماسه، زیبایی‌ها را نشان بدهیم و آفت‌ها یی که گاهی در این‌گونه مراسم‌ها هست را ازبین ببریم. باید تمام امکانات درهرچه بهتر و باشکوه برگزارشدن این مراسم به‌ کارگرفته شود.» و این بود که یکسال نشده ، هیأت در کل استان مطرح شد و سال‌ها ی بعد جمعیت بیش‌تری شرکت ‌کردند. حاجی همین رویه را نیز در نیروی هوایی ادامه داد و حسینیه‌ ی حضرت فاطمه زهرا (س) که درکنار ۵ شهید گمنام است، یادگاری است از آن مرد بزرگ. @shahidan_e
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم : دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه . گفت : بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم . رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی . محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد . آهسته گفتم : اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط . جور خاصی پرسید : دیگه چه کاری باید بکنیم . گفتم : چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه . گفت : یک کار دیگه هم باید انجام داد . گفتم : چه کاری؟ با حال عجیبی جواب داد : "توسل" اگه "توسل" نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم . @shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 خاطره تکان دهنده از و ایثار یک در شب مرحلهٔ سوم عملیات والفجر۴ ستون نیروهای گردان مالک، به چند رشته سیم خاردار حلقه ای دشمن رسیدند که راه گردان را سَد کرده بود آنجا یکی از برادرها وقتی می بیند خطر اِتلاف وقت و عقب ماندن گردان مالک از سایر گردان ها، دارد عملیات را تهدید می کند با شکم روی سیم های خاردار حلقوی می خوابد و به بچه های گردان مالک می گوید : برادرها ، معطل نکنید ، پایتان را روی من بگذارید و از اینجا رد بشوید بچه بسیجی ها، از سر ناچاری پذیرفتند و همگی پا بر روی پشت آن برادر گذاشتند و از آنجا عبور کردند بر اثر فشار تدریجی وارد آمده بر سیم های حلقوی این سیم ها به زمین نزدیک می شوند و مینی که دشمن در زیر سیم های خاردار کاشته بود عمل می کند و زیر شکم آن برادر منفجر می شود و می کند . در تمام ارتش های دنیا ، نیروهایی که انگیزهٔ بدون معرفت عمیق دارند وقتی به میدان جنگ می آیند ، می بینی کُپ می کنند و از جای خودشان تکان نمی خورند و از گلوله می ترسند . شناخت می خواهد که انسانی داوطلبانه روی مین بخوابد . سینه اش را بگذارد روی سیم خاردار تا دیگران از روی بدن او ، رد بشوند شوخی نیست . ۱۳ آذر ۱۳۶۲ منبع : کتاب به روایت همت، ص۹۵۴ @shahidan_e
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم ... امام صحبتی دارند که آن را نوشته‌ام و همیشه آن را توی جیب خودم دارم : هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و می‌شنوید . ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ چون ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم ... @shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 وقتی رسیدیم دزفول و وسایل‌مان را جابه جا كردیم ، گفت می‌روم سوسنگرد گفتم : مادر منو نمی‌بری اون جلو رو ببینم ؟ گفت : اگه دلتون خواست با ماشین‌های راه بیایید . این ماشین مال حساسیت روی بیت المال را از مولای خود آموخته است ، او حاضر نشد را با ماشین بیت المال ببرد! امّا کجایید ای که اکنون را عده ای شکم‌ سیر اشرافی برای خود می‌کنند و یار نامیده می‌شوند! @shahidan_e
🌴🥀🌼🌺🌼🥀🌴 تواضع و فروتنی باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی وارد می شدم، بلند می شد و به می ایستاد . یک روز وقتی وارد شدم روی ایستاد . ترسیدم، گفتم : چیزی شده، پاهایت چطورند؟ و گفت : نه شما بد شده اید؟ من همیشه تو بلند می شوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم . می دانستم اگر بود ، بلند می شد و می ایستاد. کردم که بگوید چه دارد. بعد از زیاد من ، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از در نیاورده بودم. انگشتان پوسیده است. نمیتوانم روی بایستم. با همان حال، روز بعد به جنگی رفت. این به من نشان داد که از بندگان خداوند است . راوی : @shahidan_e
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان ) همراه و دختر چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه سمت خانه ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که تر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم می خواند و اشک می ریخت آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید راضی نباشد . ولی همیشه یک بود ، حتی در مبارزه با راوی : @shahidan_e
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹 در مڪتب ما مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ، مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می‌ڪند . @shahidan_e
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 ماجرای با بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌شدم. همینجا مداوام کنید» . دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه،باید بخیه بشه». بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد. یه مدت گذشت. یکدفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط». قسمش دادم. گفتم: « آخه توکه بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟ گفت: «بهت میگم. به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اومدند داخل . فرمودند: «چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس» به خاطرهمین است که هر جا که می‌روید ‌حسینیه فاطمه ‌الزهرا (سلام الله علیها) ساخته است... @shahidan_e
🌹🏴🕊🥀🕊🏴🌹 برای شدن به هر دری زده بود؛ امّا قسمتش نمی‌شد. حتّی به هوای ازدواج کرد ولی فایده نداشت. بعد از عملیات کربلای چهار حال و روز خوبی نداشت. شب عملیات کربلای پنج با حضرت فاطمه (سلام‌اللَّه‌علیها) مصادف شده بود. حاجی توی سنگر فرماندهی نشسته بود. در آن اوضاع و احوال که همه در تب و تاب عملیات بودند سراغ مدّاح را گرفت. راضی اش کرده بود تا برایش روضه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) بخواند. مدّاح می‌خواند و حاجی گریه می‌کرد: وقتی که باغ می سوخت صیّاد بی مروّت مرغ شکسته پر را در آشیانه می‌زد گردیده بود قنفذ همدست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می‌زد همان شب بی بی را امضا کرد. صبح عملیات که برای سرکشی خط آمده بود، خمپاره‌ای کنارش خورد... فقط دو تا ساق پایش سالم ماند... راوی : @shahidan_e
🥀🌹🕊🌴🕊🌹🥀 شیطان اگر بگذارد راه خـــــدا را برویــم . . . این راه آنقدر لذتبخش جلوه می‌دهد و مرده متحرک را زنده و پاک می‌کند یڪ لحظه خالص در راه خـدا بــودن بیش از سال‌ها لذت دنـیا ارزش دارد به خصوص موقـعـی ڪہ خون از بدن انسان جاری می‌شود انسان احساس می ڪند که آسوده می‌شود و خدا از او راضی است. @shahidan_e
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 دشمن باید بداند ... و این تجربه را کسب کرده باشد ڪہ هر توطئه ‌ای را ڪہ علیه انقلاب طرح‌ ریزی ڪند ، امت بیـدار و آگـاه ... با پیروی از عزیـز ، آن را خنثــی خواهـد ڪرد و مـا هیچگاه نخواهیـم گذاشت ڪہ خـون هـدر رود @shahidan_e
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ مدافعان حرم به جنگ با دشمن می روند، دشمنان آن را می کشند، فکر می کنند که با این کار به اسلام ضربه وارد می کنند، اما نمی دانند که خود ضربه ای چند برابر می خورند. مدافعان به جنگ با این تجاوزگران می روند تا به آنها اثبات کنند اسلام هرگز نمی میرد، چون کسانی هستند که حاضرند جان خود را در راه آن بدهند. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 تاریخ 🗓 1403/01/13 🗓 محل : کنسولگریِ ایران در دمشق علت : حمله هوایی ارتش رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران 🌗 🌷 @shahidan_e
🥀مثل کارمندها نمى‌آمد ستاد کل؛ که هفت ونیم یا هشت صبح، کارت ورود بزند و چهار بعد از ظهر، کارت خروج. زود مى‌آمد و دیر مى‌رفت خیلى دیر مى‌گفت «ما توى کشور هستیم . این ملتیم مردم ما رو به این جا رسوندن باید براشون کار کنیم . موقعی او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور نا امن است و فقط شما میتوانید امنیت آنجا را برقرار کنید . هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل دادند و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر انتخاب کرد. او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می کرد؛ اگر بفرمایند لباسهایت را بکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد. 🌹 🕊 @shahidan_e