#سلام_امام_زمانم ❣
💚 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
🌱چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
🌱سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
#اللهمعجللولیکالفرج_
#شهیدانه
@shahidan_e
💌 #شھـــــیدانه
🔸قبل از انقلاب بود که باید برای ادامه خدمت، میرفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت پادگان. ۱۸ توالت بود که هر نوبت ۴ نفر باید تمیزشان میکردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را میکشید.
📆 یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همانجا، مگر نه؟ تاثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافتهای توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آنجا پا نمیگذارم!» ۲۰ روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
📚کتاب بوستان حجاب
#شهیدانه
@shahidan_e
🔴 محبت اگه محبت واقعی باشه تو همه حالات هم محبت هست،
شب اومد خونه چشماش از بیخوابی قرمز شده بود. رفتم سفره بیارم نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، تو استراحت کن گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی... نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد. بعد غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد. بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».
شهید_همت
#شهیدانه
@shahidan_e
#شهــــــــدا
کبوترانی که سکوی پروازشان
سیم خاردار و #معراجشان خط مقدّم بود
همان بی بدیلانی که با رنگ خون
صفحه عاشقـــانه زندگی را نقاشی کردند
وبا زمزمه #یابن_الحسن دعوت یار لبیک گفتند
#شهیدانه
@shahidan_e
#سلام_امام_زمانم🌹🤚🏻
پــای دعــایــم بـا گنـه زنجیــر گشتــه
آقــا بیـا هــایـم چـه بی تاثیــر گشتــه
مــن خواب دیدم ماه پشت ابر مانــده
خــوابم به هجر روی تو تعبیــر گشتــه.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
#شهیدانه
@shahidan_e
اگر شهید نباشد،
خورشید طلوع نمیکند
و زمستان سپری نمیشود...
"شهیدآوینی"
یک شب قبلاز عملیات بیتالمقدس۳
نیروهای تیپ امام حسن علیهالسلام
به منطقهی عملیاتی ماؤوت رسیدند
و زیر سقفِ آسمان در"کیسه خواب"
در سرمای منفی ۳۰ درجه رویِ زمین
دراز کشیدند..! صبح فـردا دو تن از
بچههای تیپ همانطور از شدت سرما
یخ زده و به شهادت رسیده بودند...
راوی: محمد عباسی
#زمستان۱۳۶۶
#قهرمانان_وطن
#شهیدانه
@shahidan_e
#خاطرات_شهید
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...رحمان رفت توی آب...
قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن...
گفتم چرا این جوری؟
گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!
📎فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان🌷
#شهیدانه
@shahidan_e
❤️ #زندگی_به_سبک_شهدا
🌹 رضا بینهایت صبور بود، وقتی بحثمان میشد، من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر میزدم و با عصبانیت میگفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمیزد، وقتی هم میدید من آرام نمیشوم، میرفت سمت در، چون میدانست طاقت دوریاش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظهای از من دور باشد، او هم نقطهضعفام را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم، روی پلهی جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود.
🌸 شهید رضا حاجی زاده
✍🏻 راوی همسر شهید
#شهیدانه
@shahidan_e