eitaa logo
شهدای کرمان
8.5هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
35 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍هم اکنون تولد سردار شهید حاج حسین بادپا منزل مادر شهید @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍دعای مادر سردار شهید حاج حسین بادپا برای شهادت فرزندش ✅دعایی که فقط پانزده روز طول کشید تا شهید بادپا در سوریه به شهادت رسید. @shahidan_kerman
✍شهیدی که بخاری خراب بچه هایش را روشن کرده بود. 🌹شهید غلامعباس امانی ⭕️در روز سرد زمستانی هر چه تلاش کردیم نتوانستیم بخاری را روشن کنیم. 🔹لذا یکی از دوستان شهید را به منزل آوردیم تا شاید او بتواند بخاری را روشن به کنند. ⭕️ولی هر چه تلاش کرد نتوانست آن را روشن بکند. 🔸بالاخره آن شب سرد را با بخاری خاموش به خواب رفتیم. 🟢در عالم خواب همسرم را دیدم که با لبخند فرمودند : نتوانستید بخاری را روشن کنید نگران نباشید من آن را روشن کردم. 🟠وقتی از خواب بیدار شدم بلافاصله به سراغ بخاری رفتم به طوری غیره منتظره دیدم بخاری روشن شده. ✅راوی همسر شهید غلامعباس امانی @shahidan_kerman
36.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍تولدت مبارک دردانه کرمان 🌹هدیه به روح مطهر و ملکوتی سردار شهید حاج حسین بادپا صلوات @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایت تو شهید نمی شوی سردار شهید حاج حسین بادپا ✅راوی پدر سردار شهید محمد رضا کاظمی زاده @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍خاطره ی شهید مصطفی صدر زاده از نماز عجیبی که سردار شهید حاج حسین بادپا می خواند. @shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که فرزندان پسر شهیدش را بزرگ و افرادی مؤثر پزشک و تحصیلکرده تحویل جامعه داد. ✅حاجیه خانم ربابه ارجمند که مربی جهاد و شهادت بود. 🌹مادر شهیدان سردار شهید احمد لری گوئینی و شهید امان الله لری گوئینی 🔸بانوی مکرمه دو فرزند رشید خود را تقدیم انقلاب اسلامی کرد و درس صلابت و ایثار به ما آموخت. 🔹زمانی که امان الله شهید شد برادرش احمد از خدا خواست تا شش ماه دیگر به او بپیوندد و چنین شد. 🌹بعد از شهادت امان الله همسرش در اثر تصادف به رحمت خدا می رود و مادر شهید فرزندان او را تحت سرپرستی خود در می آورد تحصیلکرده تحویل می دهد و سر به بالین می گذارد. 🔹دختر بزرگ شهید متخصص گوش و حلق و بینی 🔸پسر دوم دندانپزشک 🔹پسر سوم هم دندانپزشک 🔸چهارمین فرزند زهرا متخصص داروسازی و دارای چندین مقاله علمی که در ایران ، آلمان و ترکیه مقام نخست را کسب نموده است. 🔹و پسر آخر شهید علی هم مهندس نفت می باشد. @shahidan_kerman
🌹شهید رضا اتحادی به حلال و حرام اهمیت زیادی می داد. 🔹و می گفت:بابا می دانم از مردم امانت زیادی در دست شما است. ⭕️نکند خدای ناکرده شیطان شما را فریب دهد. 🔸من و‌ بچه ها راضی هستیم از گرسنگی بمیریم ولی از مال مردم سیر نشویم. 🟢در پرداخت خمس و زکات خیلی حساس بود. ✅راوی پدر شهید رضا اتحادی @shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که در هفت سالگی فوت شد و از آن دنیا بازگشت. 🌹مادر سردار شهید حاج حسین بادپا 🟢در سن هفت سالگی در اثر بیماری کاملاً از دنیا می رود پدرش دبه ای نفت را نذر سقاخانه آقا ابوالفضل علیه السلام می کند. 🔸او که قبر و کفنش آماده و برای دفن آماده شده بود در همین فاصله رفتن پدر برای ادای نذر ناگهان به دنیا باز می گردد و اطرافیان خود را در شوک فرو می برد. 🔹مادری که تا خودش راضی نشد و دعا نکرد حاج حسین در سوریه به شهادت نرسید. 🔸جهت سلامتی مادر سردار شهید حاج حسین بادپا صلوات @shahidan_kerman
✍شهیدی که آن دنیا معطل یک پتو نگه داشته شده بود. 🌹شهید غلامعباس امانی 🔹صحرای عجیبی بود احساس تنهایی می‌کردم. 🔸لحظه به لحظه ترسم بیشتر می شد بی هدف قدم برمی‌داشتم. 🟢ناگهان شهید را دیدم چهره‌اش آرامش خاصی داشت. ⭕️به طرف او رفتم اما وقتی نزدیک شدم مثل همیشه نگاهم نمی کرد با ناراحتی گفت: 🔹می‌دانی من معطل یک پتو هستم؟! ⭕️چرا آن را تحویل ندادی؟! 🔸با اضطراب از خواب بیدار شدم. 🔹حرفهایش را تکرار می کردم. 🔸خیلی دقت کردم تا بالاخره یادم آمد؛ 🟢مجروح که شده بود او را از تیپ با پتویی آوردند و من هم فراموش کرده بودم آن را برگردانم صبح اول وقت پتو را تحویل دادم. ✅راوی همسر شهید غلامعباس امانی @shahidan_kerman
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد. 🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری 🌹شهید عارفی که به افرادی که بچه دار نمی شدند عنایت ویژه داشته از جمله خانمی از قم که هم اکنون دارای دختر دوقلو می باشد. 🌹شهیدی که بعد از تفحص به خواب دخترش آمد تا در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شود. 🔹شیخ محمد طلبه قم شده‌بود اما ارتباطش را با زادگاهش قطع نکرده بود. 🔸تعطیلات تابستان بر می‌گشت برای نوجوانان و جوانان همشهری کلاس‌های قرآن، اخلاق، احکام و... برپا می‌کرد. 🔹با همکاری دوستان طلبه‌اش یک کتابخانه خوب و مجهز هم ایجاد کرده‌ بودند که به بچه‌ها کتاب امانت می‌داد. 🔸خانواده ما هم جزو متدینین شهر بود و به همین خاطر من هم با اجازه پدر و مادرم در آن کلاس‌ های قرآن و اخلاق شرکت می‌کردم. 🔹آن روز صبح و عصر کلاس اسلحه‌ شناسی داشتیم. 🔸ظهر که به خانه آمدم تا برای امتحان عصر آماده شوم مادرم گفت: حاج آقا برخورداری معتمد محله یک پیغام فرستاده. 🔹گویا شیخ محمد رفته پیش ایشان و موضوع خواستگاری از تو را مطرح کرده است. 🔸بقیه صحبت‌های مادرم را نمی‌ شنیدم باورم نمی‌شد. 🔹ما خانم‌های کلاس هیچ ارتباط رو در رویی با شیخ محمد نداشتیم. 🔸باور می‌کنید شاگردانش را از روی صدا تشخیص می‌داد بس که محجوب بود و اصلاً سرش را بالا نمی‌گرفت. 🔹خلاصه عصر رفتم سر امتحان اتفاقاً خواهر شیخ محمد ردیف جلوی من نشسته بود. 🔸گفت: من هیچی نخوندم حواست به من باشه. 🔸جواب دو سئوال را هم به او گفتم. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍شهیدی که با وجود اینکه خودش زخمی و شکمش پاره بود مادرش را کول می کرد و کارهایش را انجام می داد. 🌹شهید یونس زنگی آبادی 🔹من در طول زندگی‌ مان فقط به خاطر یک موضوع غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. 🔸در آن‌جا بود که در سراسر وجود حاج یونس رنج و عذاب را می‌دیدم. ⭕️آن هم زمانی بود که مادر حاج یونس سکته کرد. 🔹وقتی مادر حاج یونس سکته کرد دست و پایش سنگین شده بود زبانش هم کمی سنگین کار می‌کرد. 🟢حاج یونس می‌بایست یک ماه مادرش را برای معالجه به کرمان می برد تا زیر برق بیندازند. ⭕️آن موقع حاج یونس خودش به شدت زخمی و شکمش پاره شده بود؛ امّا همیشه مادرش را کول می‌گرفت و کارهایش را انجام می‌داد. 🔹من هم هر وقت می‌خواستم این کار را بکنم می‌گفت: نه تو نمی‌توانی این کارها وظیفه‌ی من است مادر من است. 🔸او از این که مادرش ناراحت بود به سختی رنج می‌کشید و تحمّل ناراحتی مادرش را نداشت. ✅راوی طاهره زنگی آبادی همسر شهید @shahidan_kerman
✍خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد... 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی علاقه عجیبی به شهید حاج حسین بادپا داشت یک سال پیش از شهادت حسین برایش از دلتنگی اش نوشت. 🟢من هر شب دعایت می کنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی. 🔹سلام مرا به یونس، حسین، حاج احمد، میرحسینی، همه و همه را سلام برسان. 🔸بگو: معرفت هم حدی دارد. 🔹به آنها بگو : ⭕️غریبم با روح و جان خسته 🔸غروبه وقت پرواز با بال شکسته 🔹کبوترها رفته اند من در دام صیاد 🔸خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد ✅دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد. 🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواس
✍عرض سلام و احترام خدمت همسر محترمه و فرزندان بزرگوار شهید محمد شیخ شعاعی افتخار داریم در کانال عضو هستند. ✅ان شاءالله جوانان عزیز بخوانند و از مطالب بهره و استفاده لازم را ببرند.
✍شهید حمیدرضا سلطانی نشسته پایین پای شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور 🟢با كدامین وصیت می توان هدف شهید را رساند و با چه كلامی می توان راه و هدف اسلام را بیان نمود. 🔹و با چه قلمی می توان راه واقعی را نوشت و با چه سخنی می توان وصیت را كامل نمود. 🔸و با چه گفتاری می توان حسین سید الشهداء علیه السلام را معرفی كرد. 🌹با چه بیانی می توان كلمات شهید و شهید شدن و به كجا رفتن را فهماند. 🟢آیا راهنمایی به جز یادگار پیامبر اكرم صلی الله و قرآن مجید می توان یافت كه هر كلامش چه اسرار و چه تفسیرهایی در بردارد و ای كاش در پی آن بودیم كه یكی از آیات قرآن كریم را درک نماییم. ⭕️ای مردم مگر قرآن برای همه نیامده؟ 🔹پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد. 🔸عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود. ⭕️آیا پیامبر الگویی از رنج و زحمت نشد تا عصاره شود؟ 🟢ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را عصاره نماییم. 🔹سختی های زندگی با دادن دست و پا و زخمی شدن و شهید شدن روح را سفید می گرداند. 🔸شهیدان این گونه برای خود اثبات كردند و به چشم بصیرت می نگرند و می گویند كه شكر او به جای آورید. @shahidan_kerman
✍همسری شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او تا سه روز سردرد شد. 🟢داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری قسمت دوم ✅قند در دلم آب شده بود. 🔹بعد از امتحان خواهر شیخ محمد گفت: ایشان در کتابخانه با من کار دارد. 🔸گفتم: وای! من دو هفته قبل یک کتاب امانت گرفتم هنوز بر نگردانده‌ ام حتماً می‌خواهد سراغ آن را بگیرد آبرویم پیش شیخ محمد رفت. 🔹من یک دختر ساده ۱۵، ۱۶ ساله بودم که واقعاً در ذهنم فقط همین چیزها بود. 🔸همراه خواهر شیخ محمد به کتابخانه رفتیم و این بار برخلاف همیشه ایشان مستقیم مرا خطاب قرار داد حالم را پرسید و گفت: حتماً امروز در خانه به شما گفته‌اند. 🔹تازه یادم افتاد مادرم موضوع خواستگاری را مطرح کرده. 🔸شیخ محمد ادامه داد: خواستم از شما سؤال کنم اگر راضی هستید با خانواده به طور رسمی به منزلتان بیاییم اگر نه حرفمان سر زبان‌ ها نیفتد. 🟠هیچی نگفتم شوکه شده بودم. ⭕️از آن موقع تا سه روز سر درد شدید داشتم و سر کلاس هم نرفتم. 🔹آنقدر خجالت می‌کشیدم که نمی‌ توانستم به روی پدر و مادرم نگاه کنم! 🔸بالاخره موضوع را به مادرم گفتم خلاصه بعد از یک هفته و پیغام مجدد شیخ محمد پدرم به‌ واسطه مادرم نظرم را پرسید گفتم: هرچه شما بگویید. ✅اما خدا می‌دانست که قند در دلم آب شده‌ بود. 🔹باورم نمی‌شد بین آن‌ همه دختر فعال و پرشور شیخ محمد مرا انتخاب کرده. 🔸هرکدام از دخترهای شهر هم جای من بود همین‌ قدر خوشحال می‌شد. @shahidan_kerman
✍شهیدی که مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام بود. 🌹شهید احمد سلیمانی 🔹مادربزرگم مادر شهید؛ زمانی که پدر را باردار بودند در خواب می‌بیند که یک مهره قیمتی به ایشان هدیه می‌دهند. 🟢در خواب متوجه می‌شوند که این مهره قیمتی هدیه امام‌ حسین علیه السلام است. 🔸وقتی پیگیر تعبیر خواب می‌شود به او می‌گویند: فرزندت ان‌ شاءالله در خط امام حسین علیه السلام خواهد بود. ✅راوی زینب سلیمانی دختر شهید احمد سلیمانی @shahidan_kerman
✍شهید زنده ای که خودش شهید بود اما به دنبال شهادت در میدان جهاد و نبرد بود. 🌹سردار شهید حاج حسین بادپا 🔹از سنین نوجوانی و مدرسه در جبهه حضور داشت در شانزده سالگی چشمش را در جبهه های جنگ تحمیلی از دست داد با بدنی پر از ترکش به مقام جانباز هفتاد درصد رسیده بود. 🔸او سالهای بعد از جنگ را هم در جنوب شرق و مبارزه با اشرار باز به دنبال شهادت می دوید. 🔹بعد از حمله داعش و جنگ در سوریه با التماس از حاج قاسم می خواست تا اجازه دهد برای دفاع از حریم آل الله به سوریه اعزام شود اما حاج قاسم موافقت نمی کرد. 🔸همسرش را واسطه قرار داد تا توانست رضایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را بدست آورد. 🔹چندین بار تا مرحله ی شهادت می رفت و با وجود تیری که به سینه ی وی خورده بود و از پشت کمر وی در آمده بود باز هم شهادت در میدان نصیبش نشده بود. ⭕️در دفاع مقدس وقتی سر پست خواب افتاده بود شهید یوسف الهی متوجه می شود شهید محمدرضا کاظمی را از اهواز می فرستد و می بیند بیست و پنج دقیقه را که خواب افتاده بود اعداد را از پیش خودش نوشته. 🟢شهید محمدرضا کاظمی به او می گوید تو شهید نمی شوی. 🔹شهید محمدرضا کاظمی را خواب می بیند به او می گوید برای شهادتش دعا کند محمدرضا کاظمی چیزی نمی گوید. 🔸شهید بادپا می گوید من دعا می کنم شما آمین بگو باز هم محمدرضا کاظمی سکوت می کند. 🔸دست آخر دست به دامان مادر شهید محمدرضا کاظمی می شود مادر شهید کاظمی برای او دعا می کند. 🔸مادر خودش هم با رضایت قلبی برای شهادت او دعا می کند تا مزد سالها جهاد را در میدان با شهادت می گیرد. @shahidan_kerman
✍هدیه به روح مطهر سردار شهید علی شفیعی 🔹سلام بر عشق که از میان عطش پرواز در وجودت دمیده شد. 🔸نمی دانم آیا هرکسی که پر باز کرد و اوج گرفت یقینا پرواز خواهد کرد یا نه؟ 🔹اما می دانم که قلب تو مفتخر به لمس عاشقانه ذرات آسمان شد. ⭕️پرواز در تعبیر من و امثال من نمی گنجد. 🔸پرواز یعنی گرایش بسوی بینهایت گرایشی که تمام وجود را محبوس تلاطم آفرینش می کند. 🔹نمی دانم که هنگام عروج آسمان را چگونه می دیدی؟ 🟢شاید پدیده های صبحگاهی و ریسه نورهای سبز الهی در آسمان دلت رقص می کردند. 🔸شاید از میان پاره ابر ها رنگین کمان را رصد می کردی. 🔹شاید سر در دامان حسین علیه السلام داشتی. 🔸در هرحال چرخش این شاید ها باید ها در پیچ‌ و خم ذهنم نمی تواند لطافتی که تو با دل دیدی را برایم نقش کند. 🔹شرمنده ام که هیچ از تب عشق نمیدانم طعم پرواز تو را هر گمشده ای نخواهد چشید مگر به شرط شفاعتت. 🔸ای شهید که بر قله های عشق نشسته ای می شود در دعاهایت یادم کنی؟ ✅کاش منم شبیه تو کم می شدم از روزگار... @shahidan_kerman
✍شهیدی که سراسر زندگی و شهادتش عطر و بوی حضرت عباس علیه السلام را داشت. 🌹شهید عباس عباسی 🔹نامش عباس 🔸فامیلش عباسی 🟢رمز آخرین عملیات حضرت عباس علیه السلام 🔸فرق شکافته و دستان قطع شده هنگام شهادت همانند حضرت عباس علیه السلام 🌹شادی روحش صلوات @shahidan_kerman
✍داستان زیبای ازدواج روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی با همسرش خانم نرگس عامری 🟢مراسم ازدواج ساده ی مرد اول شهر 🔹مهر ماه آخرین سال دبیرستان من شروع شد. 🔸شیخ محمد به پدرم گفت: دختر شما هم دارای کمالات است هم تحصیلکرده. 🔹هرچه مِهر کنید می‌پذیرم. 🔸پدرم در جواب گفت: شما مرد اول شهر هستید و الگوی جوانان هرچه شما بگویید. 🟢شیخ محمد مهریه حضرت زهرا سلام الله را پیشنهاد کرد؛ ✅یک جلد قرآن و ۵۰۰ گرم نقره و همان شد. 🔹اواخر همان ماه عقد کردیم علاوه‌ بر درس‌ هایش خیلی برای امور اجتماعی فرهنگی و سازندگی شهر وقت می‌گذاشت. 🔸مهرماه ۵۹ عقد کردیم و رفت‌ و آمدها شروع شد اما خیلی کم چون شیخ محمد یک سر داشت و هزار سودا. 🔹آن دوران سه ماه آخر سال چهارم دبیرستان به شکل مطالعه آزاد برای امتحانات نهایی برگزار می‌شد. 🔸همین شرایط اجازه برگزاری مراسم ازدواج را به ما داد. 🔹فروردین سال ۶۰ با یک مراسم بسیار ساده ازدواج کردیم و زندگی‌ مان شروع شد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
🌹هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید محمود قربانی صلوات @shahidan_kerman
✍حالت عجیب و ارتباط با عالم برزخ سه شهید لشکر ۴۱ ثارالله دو روز قبل از شهادت 🌹 شهید محمدرضا کاظمی زاده 🌹شهید حمیدرضا سلطانی پور 🌹شهید محمد حسین یوسف الهی 🔹قبل از عملیات والفجر هشت بود اطراف ساختمان نیروهای اطلاعات عملیات در کنار نهر علی شیر قدم می زدم که شهید محمد حسین یوسف الهی را دیدم. 🔸سلام و احوالپرسی کردیم به داخل ساختمان رفتیم. 🔹رزمنده ها مشغول خواندن دعا بودند تازه دعا تمام شده بود. 🔸بعضی ها هنوز از حالت دعا خارج نشده بودند. ⭕️در گوشه ای نشستم و در حالی که با شهید محمد حسین یوسف الهی صحبت می‌کردم بچه ها را زیر نظر داشتم دو نفر از آنها خیلی توجهم را جلب کرده بودند. 🔹یکی شهید محمدرضا کاظمی زاده و دیگری شهید حمیدرضا سلطانی که با هم مشغول صحبت بودند. 🟢حالت عجیبی داشتند انگار که در این عالم نبودند در حال و هوای دیگری سیر می‌کردند. 🔸با آن که فاصله زیادی با آنها نداشتم اما آنقدر آهسته و آرام صحبت می‌کردند که اصلاً حرف‌هایشان را نمی شنیدم. ⭕️شهید محمد حسین یوسف الهی متوجه شد که من خیلی به آنها خیره شده ام به خاطر همین سعی کرد ذهنم را از توجه به آنها منحرف کند. 🔹من هم اول حواسم پرت شد اما طولی نکشید که دوباره به آنها خیره شدم سعی می کردم با دقت بیشتری به حرفهایشان گوش بدهم تا بفهمم چه می گویند. 🔸اما فایده ای نداشت و فقط به صورت پراکنده چیزهایی می شنیدم شهید حمیدرضا سلطانی سوال می‌کرد و شهید محمدرضا کاظمی زاده برایش توضیح می داد. 🟢صحبت هایشان به طور کلی با حرف‌های عادی و دنیوی نمی خورد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایت کمتر شنیده شده شهید حاج قاسم سلیمانی در خصوص سردار شهید مهدی زین‌ الدین @shahidan_kerman
✍سیره ی زندگی سردار شهید علی ماهانی 🔸برای اینکه سپاه کرمان با اعزامش به جبهه موافقت نکرد رفت و تا از طریق بسیج بندرعباس اعزام شود. ⭕️زخمی شده بود پاشنه پایش از بین رفته بود. 🔹ولی با دوچرخه ای که از کرمان به بندرعباس آورده بود رفت و آمد می کرد تا از ماشین بیت المال استفاده نکند. 🔸جلوی مرکز بسیج بلوار بود و موتور ها و دوچرخه ها از شکستگی وسط جدول ها رد می شدند. 🟢علی آقا با دوچرخه می رفت تا انتهای بلوار و دور می‌زد تا برسد به مرکز بسیج. 🔸می گفت: رعایت این موارد طبق شرع و عرف جامعه است بهتر از هر کسی هم بسیجی ها باید رعایت کنند. ✅از کتاب پیراهن خاکی سردار شهید علی ماهانی @shahidan_kerman