eitaa logo
شهدای کرمان
8.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
35 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شهیدی که بخاری خراب بچه هایش را روشن کرده بود. 🌹شهید غلامعباس امانی ⭕️در روز سرد زمستانی هر چه تلاش کردیم نتوانستیم بخاری را روشن کنیم. 🔹لذا یکی از دوستان شهید را به منزل آوردیم تا شاید او بتواند بخاری را روشن به کنند. ⭕️ولی هر چه تلاش کرد نتوانست آن را روشن بکند. 🔸بالاخره آن شب سرد را با بخاری خاموش به خواب رفتیم. 🟢در عالم خواب همسرم را دیدم که با لبخند فرمودند : نتوانستید بخاری را روشن کنید نگران نباشید من آن را روشن کردم. 🟠وقتی از خواب بیدار شدم بلافاصله به سراغ بخاری رفتم به طوری غیره منتظره دیدم بخاری روشن شده. ✅راوی همسر شهید غلامعباس امانی @shahidan_kerman
36.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍تولدت مبارک دردانه کرمان 🌹هدیه به روح مطهر و ملکوتی سردار شهید حاج حسین بادپا صلوات @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایت تو شهید نمی شوی سردار شهید حاج حسین بادپا ✅راوی پدر سردار شهید محمد رضا کاظمی زاده @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍خاطره ی شهید مصطفی صدر زاده از نماز عجیبی که سردار شهید حاج حسین بادپا می خواند. @shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که فرزندان پسر شهیدش را بزرگ و افرادی مؤثر پزشک و تحصیلکرده تحویل جامعه داد. ✅حاجیه خانم ربابه ارجمند که مربی جهاد و شهادت بود. 🌹مادر شهیدان سردار شهید احمد لری گوئینی و شهید امان الله لری گوئینی 🔸بانوی مکرمه دو فرزند رشید خود را تقدیم انقلاب اسلامی کرد و درس صلابت و ایثار به ما آموخت. 🔹زمانی که امان الله شهید شد برادرش احمد از خدا خواست تا شش ماه دیگر به او بپیوندد و چنین شد. 🌹بعد از شهادت امان الله همسرش در اثر تصادف به رحمت خدا می رود و مادر شهید فرزندان او را تحت سرپرستی خود در می آورد تحصیلکرده تحویل می دهد و سر به بالین می گذارد. 🔹دختر بزرگ شهید متخصص گوش و حلق و بینی 🔸پسر دوم دندانپزشک 🔹پسر سوم هم دندانپزشک 🔸چهارمین فرزند زهرا متخصص داروسازی و دارای چندین مقاله علمی که در ایران ، آلمان و ترکیه مقام نخست را کسب نموده است. 🔹و پسر آخر شهید علی هم مهندس نفت می باشد. @shahidan_kerman
🌹شهید رضا اتحادی به حلال و حرام اهمیت زیادی می داد. 🔹و می گفت:بابا می دانم از مردم امانت زیادی در دست شما است. ⭕️نکند خدای ناکرده شیطان شما را فریب دهد. 🔸من و‌ بچه ها راضی هستیم از گرسنگی بمیریم ولی از مال مردم سیر نشویم. 🟢در پرداخت خمس و زکات خیلی حساس بود. ✅راوی پدر شهید رضا اتحادی @shahidan_kerman
✍مادر شهیدی که در هفت سالگی فوت شد و از آن دنیا بازگشت. 🌹مادر سردار شهید حاج حسین بادپا 🟢در سن هفت سالگی در اثر بیماری کاملاً از دنیا می رود پدرش دبه ای نفت را نذر سقاخانه آقا ابوالفضل علیه السلام می کند. 🔸او که قبر و کفنش آماده و برای دفن آماده شده بود در همین فاصله رفتن پدر برای ادای نذر ناگهان به دنیا باز می گردد و اطرافیان خود را در شوک فرو می برد. 🔹مادری که تا خودش راضی نشد و دعا نکرد حاج حسین در سوریه به شهادت نرسید. 🔸جهت سلامتی مادر سردار شهید حاج حسین بادپا صلوات @shahidan_kerman
✍شهیدی که آن دنیا معطل یک پتو نگه داشته شده بود. 🌹شهید غلامعباس امانی 🔹صحرای عجیبی بود احساس تنهایی می‌کردم. 🔸لحظه به لحظه ترسم بیشتر می شد بی هدف قدم برمی‌داشتم. 🟢ناگهان شهید را دیدم چهره‌اش آرامش خاصی داشت. ⭕️به طرف او رفتم اما وقتی نزدیک شدم مثل همیشه نگاهم نمی کرد با ناراحتی گفت: 🔹می‌دانی من معطل یک پتو هستم؟! ⭕️چرا آن را تحویل ندادی؟! 🔸با اضطراب از خواب بیدار شدم. 🔹حرفهایش را تکرار می کردم. 🔸خیلی دقت کردم تا بالاخره یادم آمد؛ 🟢مجروح که شده بود او را از تیپ با پتویی آوردند و من هم فراموش کرده بودم آن را برگردانم صبح اول وقت پتو را تحویل دادم. ✅راوی همسر شهید غلامعباس امانی @shahidan_kerman
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد. 🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری 🌹شهید عارفی که به افرادی که بچه دار نمی شدند عنایت ویژه داشته از جمله خانمی از قم که هم اکنون دارای دختر دوقلو می باشد. 🌹شهیدی که بعد از تفحص به خواب دخترش آمد تا در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شود. 🔹شیخ محمد طلبه قم شده‌بود اما ارتباطش را با زادگاهش قطع نکرده بود. 🔸تعطیلات تابستان بر می‌گشت برای نوجوانان و جوانان همشهری کلاس‌های قرآن، اخلاق، احکام و... برپا می‌کرد. 🔹با همکاری دوستان طلبه‌اش یک کتابخانه خوب و مجهز هم ایجاد کرده‌ بودند که به بچه‌ها کتاب امانت می‌داد. 🔸خانواده ما هم جزو متدینین شهر بود و به همین خاطر من هم با اجازه پدر و مادرم در آن کلاس‌ های قرآن و اخلاق شرکت می‌کردم. 🔹آن روز صبح و عصر کلاس اسلحه‌ شناسی داشتیم. 🔸ظهر که به خانه آمدم تا برای امتحان عصر آماده شوم مادرم گفت: حاج آقا برخورداری معتمد محله یک پیغام فرستاده. 🔹گویا شیخ محمد رفته پیش ایشان و موضوع خواستگاری از تو را مطرح کرده است. 🔸بقیه صحبت‌های مادرم را نمی‌ شنیدم باورم نمی‌شد. 🔹ما خانم‌های کلاس هیچ ارتباط رو در رویی با شیخ محمد نداشتیم. 🔸باور می‌کنید شاگردانش را از روی صدا تشخیص می‌داد بس که محجوب بود و اصلاً سرش را بالا نمی‌گرفت. 🔹خلاصه عصر رفتم سر امتحان اتفاقاً خواهر شیخ محمد ردیف جلوی من نشسته بود. 🔸گفت: من هیچی نخوندم حواست به من باشه. 🔸جواب دو سئوال را هم به او گفتم. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
✍شهیدی که با وجود اینکه خودش زخمی و شکمش پاره بود مادرش را کول می کرد و کارهایش را انجام می داد. 🌹شهید یونس زنگی آبادی 🔹من در طول زندگی‌ مان فقط به خاطر یک موضوع غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. 🔸در آن‌جا بود که در سراسر وجود حاج یونس رنج و عذاب را می‌دیدم. ⭕️آن هم زمانی بود که مادر حاج یونس سکته کرد. 🔹وقتی مادر حاج یونس سکته کرد دست و پایش سنگین شده بود زبانش هم کمی سنگین کار می‌کرد. 🟢حاج یونس می‌بایست یک ماه مادرش را برای معالجه به کرمان می برد تا زیر برق بیندازند. ⭕️آن موقع حاج یونس خودش به شدت زخمی و شکمش پاره شده بود؛ امّا همیشه مادرش را کول می‌گرفت و کارهایش را انجام می‌داد. 🔹من هم هر وقت می‌خواستم این کار را بکنم می‌گفت: نه تو نمی‌توانی این کارها وظیفه‌ی من است مادر من است. 🔸او از این که مادرش ناراحت بود به سختی رنج می‌کشید و تحمّل ناراحتی مادرش را نداشت. ✅راوی طاهره زنگی آبادی همسر شهید @shahidan_kerman
✍خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد... 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی علاقه عجیبی به شهید حاج حسین بادپا داشت یک سال پیش از شهادت حسین برایش از دلتنگی اش نوشت. 🟢من هر شب دعایت می کنم و تو دعایم کن اگر رفتی مرا یادت نرود قول دادی. 🔹سلام مرا به یونس، حسین، حاج احمد، میرحسینی، همه و همه را سلام برسان. 🔸بگو: معرفت هم حدی دارد. 🔹به آنها بگو : ⭕️غریبم با روح و جان خسته 🔸غروبه وقت پرواز با بال شکسته 🔹کبوترها رفته اند من در دام صیاد 🔸خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد ✅دوستت دارم برادرت قاسم سلیمانی @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍همسر شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او سه روز سردرد شد. 🟢می خواهیم برویم سراغ داستان زیبای خواس
✍عرض سلام و احترام خدمت همسر محترمه و فرزندان بزرگوار شهید محمد شیخ شعاعی افتخار داریم در کانال عضو هستند. ✅ان شاءالله جوانان عزیز بخوانند و از مطالب بهره و استفاده لازم را ببرند.
✍شهید حمیدرضا سلطانی نشسته پایین پای شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور 🟢با كدامین وصیت می توان هدف شهید را رساند و با چه كلامی می توان راه و هدف اسلام را بیان نمود. 🔹و با چه قلمی می توان راه واقعی را نوشت و با چه سخنی می توان وصیت را كامل نمود. 🔸و با چه گفتاری می توان حسین سید الشهداء علیه السلام را معرفی كرد. 🌹با چه بیانی می توان كلمات شهید و شهید شدن و به كجا رفتن را فهماند. 🟢آیا راهنمایی به جز یادگار پیامبر اكرم صلی الله و قرآن مجید می توان یافت كه هر كلامش چه اسرار و چه تفسیرهایی در بردارد و ای كاش در پی آن بودیم كه یكی از آیات قرآن كریم را درک نماییم. ⭕️ای مردم مگر قرآن برای همه نیامده؟ 🔹پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد. 🔸عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود. ⭕️آیا پیامبر الگویی از رنج و زحمت نشد تا عصاره شود؟ 🟢ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را عصاره نماییم. 🔹سختی های زندگی با دادن دست و پا و زخمی شدن و شهید شدن روح را سفید می گرداند. 🔸شهیدان این گونه برای خود اثبات كردند و به چشم بصیرت می نگرند و می گویند كه شكر او به جای آورید. @shahidan_kerman
✍همسری شهیدی که از ذوق خواستگاری شهید از او تا سه روز سردرد شد. 🟢داستان زیبای خواستگاری روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی از همسرش خانم نرگس عامری قسمت دوم ✅قند در دلم آب شده بود. 🔹بعد از امتحان خواهر شیخ محمد گفت: ایشان در کتابخانه با من کار دارد. 🔸گفتم: وای! من دو هفته قبل یک کتاب امانت گرفتم هنوز بر نگردانده‌ ام حتماً می‌خواهد سراغ آن را بگیرد آبرویم پیش شیخ محمد رفت. 🔹من یک دختر ساده ۱۵، ۱۶ ساله بودم که واقعاً در ذهنم فقط همین چیزها بود. 🔸همراه خواهر شیخ محمد به کتابخانه رفتیم و این بار برخلاف همیشه ایشان مستقیم مرا خطاب قرار داد حالم را پرسید و گفت: حتماً امروز در خانه به شما گفته‌اند. 🔹تازه یادم افتاد مادرم موضوع خواستگاری را مطرح کرده. 🔸شیخ محمد ادامه داد: خواستم از شما سؤال کنم اگر راضی هستید با خانواده به طور رسمی به منزلتان بیاییم اگر نه حرفمان سر زبان‌ ها نیفتد. 🟠هیچی نگفتم شوکه شده بودم. ⭕️از آن موقع تا سه روز سر درد شدید داشتم و سر کلاس هم نرفتم. 🔹آنقدر خجالت می‌کشیدم که نمی‌ توانستم به روی پدر و مادرم نگاه کنم! 🔸بالاخره موضوع را به مادرم گفتم خلاصه بعد از یک هفته و پیغام مجدد شیخ محمد پدرم به‌ واسطه مادرم نظرم را پرسید گفتم: هرچه شما بگویید. ✅اما خدا می‌دانست که قند در دلم آب شده‌ بود. 🔹باورم نمی‌شد بین آن‌ همه دختر فعال و پرشور شیخ محمد مرا انتخاب کرده. 🔸هرکدام از دخترهای شهر هم جای من بود همین‌ قدر خوشحال می‌شد. @shahidan_kerman
✍شهیدی که مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام بود. 🌹شهید احمد سلیمانی 🔹مادربزرگم مادر شهید؛ زمانی که پدر را باردار بودند در خواب می‌بیند که یک مهره قیمتی به ایشان هدیه می‌دهند. 🟢در خواب متوجه می‌شوند که این مهره قیمتی هدیه امام‌ حسین علیه السلام است. 🔸وقتی پیگیر تعبیر خواب می‌شود به او می‌گویند: فرزندت ان‌ شاءالله در خط امام حسین علیه السلام خواهد بود. ✅راوی زینب سلیمانی دختر شهید احمد سلیمانی @shahidan_kerman
✍شهید زنده ای که خودش شهید بود اما به دنبال شهادت در میدان جهاد و نبرد بود. 🌹سردار شهید حاج حسین بادپا 🔹از سنین نوجوانی و مدرسه در جبهه حضور داشت در شانزده سالگی چشمش را در جبهه های جنگ تحمیلی از دست داد با بدنی پر از ترکش به مقام جانباز هفتاد درصد رسیده بود. 🔸او سالهای بعد از جنگ را هم در جنوب شرق و مبارزه با اشرار باز به دنبال شهادت می دوید. 🔹بعد از حمله داعش و جنگ در سوریه با التماس از حاج قاسم می خواست تا اجازه دهد برای دفاع از حریم آل الله به سوریه اعزام شود اما حاج قاسم موافقت نمی کرد. 🔸همسرش را واسطه قرار داد تا توانست رضایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را بدست آورد. 🔹چندین بار تا مرحله ی شهادت می رفت و با وجود تیری که به سینه ی وی خورده بود و از پشت کمر وی در آمده بود باز هم شهادت در میدان نصیبش نشده بود. ⭕️در دفاع مقدس وقتی سر پست خواب افتاده بود شهید یوسف الهی متوجه می شود شهید محمدرضا کاظمی را از اهواز می فرستد و می بیند بیست و پنج دقیقه را که خواب افتاده بود اعداد را از پیش خودش نوشته. 🟢شهید محمدرضا کاظمی به او می گوید تو شهید نمی شوی. 🔹شهید محمدرضا کاظمی را خواب می بیند به او می گوید برای شهادتش دعا کند محمدرضا کاظمی چیزی نمی گوید. 🔸شهید بادپا می گوید من دعا می کنم شما آمین بگو باز هم محمدرضا کاظمی سکوت می کند. 🔸دست آخر دست به دامان مادر شهید محمدرضا کاظمی می شود مادر شهید کاظمی برای او دعا می کند. 🔸مادر خودش هم با رضایت قلبی برای شهادت او دعا می کند تا مزد سالها جهاد را در میدان با شهادت می گیرد. @shahidan_kerman
✍هدیه به روح مطهر سردار شهید علی شفیعی 🔹سلام بر عشق که از میان عطش پرواز در وجودت دمیده شد. 🔸نمی دانم آیا هرکسی که پر باز کرد و اوج گرفت یقینا پرواز خواهد کرد یا نه؟ 🔹اما می دانم که قلب تو مفتخر به لمس عاشقانه ذرات آسمان شد. ⭕️پرواز در تعبیر من و امثال من نمی گنجد. 🔸پرواز یعنی گرایش بسوی بینهایت گرایشی که تمام وجود را محبوس تلاطم آفرینش می کند. 🔹نمی دانم که هنگام عروج آسمان را چگونه می دیدی؟ 🟢شاید پدیده های صبحگاهی و ریسه نورهای سبز الهی در آسمان دلت رقص می کردند. 🔸شاید از میان پاره ابر ها رنگین کمان را رصد می کردی. 🔹شاید سر در دامان حسین علیه السلام داشتی. 🔸در هرحال چرخش این شاید ها باید ها در پیچ‌ و خم ذهنم نمی تواند لطافتی که تو با دل دیدی را برایم نقش کند. 🔹شرمنده ام که هیچ از تب عشق نمیدانم طعم پرواز تو را هر گمشده ای نخواهد چشید مگر به شرط شفاعتت. 🔸ای شهید که بر قله های عشق نشسته ای می شود در دعاهایت یادم کنی؟ ✅کاش منم شبیه تو کم می شدم از روزگار... @shahidan_kerman
✍شهیدی که سراسر زندگی و شهادتش عطر و بوی حضرت عباس علیه السلام را داشت. 🌹شهید عباس عباسی 🔹نامش عباس 🔸فامیلش عباسی 🟢رمز آخرین عملیات حضرت عباس علیه السلام 🔸فرق شکافته و دستان قطع شده هنگام شهادت همانند حضرت عباس علیه السلام 🌹شادی روحش صلوات @shahidan_kerman
✍داستان زیبای ازدواج روحانی عارف سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی با همسرش خانم نرگس عامری 🟢مراسم ازدواج ساده ی مرد اول شهر 🔹مهر ماه آخرین سال دبیرستان من شروع شد. 🔸شیخ محمد به پدرم گفت: دختر شما هم دارای کمالات است هم تحصیلکرده. 🔹هرچه مِهر کنید می‌پذیرم. 🔸پدرم در جواب گفت: شما مرد اول شهر هستید و الگوی جوانان هرچه شما بگویید. 🟢شیخ محمد مهریه حضرت زهرا سلام الله را پیشنهاد کرد؛ ✅یک جلد قرآن و ۵۰۰ گرم نقره و همان شد. 🔹اواخر همان ماه عقد کردیم علاوه‌ بر درس‌ هایش خیلی برای امور اجتماعی فرهنگی و سازندگی شهر وقت می‌گذاشت. 🔸مهرماه ۵۹ عقد کردیم و رفت‌ و آمدها شروع شد اما خیلی کم چون شیخ محمد یک سر داشت و هزار سودا. 🔹آن دوران سه ماه آخر سال چهارم دبیرستان به شکل مطالعه آزاد برای امتحانات نهایی برگزار می‌شد. 🔸همین شرایط اجازه برگزاری مراسم ازدواج را به ما داد. 🔹فروردین سال ۶۰ با یک مراسم بسیار ساده ازدواج کردیم و زندگی‌ مان شروع شد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
🌹هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید محمود قربانی صلوات @shahidan_kerman
✍حالت عجیب و ارتباط با عالم برزخ سه شهید لشکر ۴۱ ثارالله دو روز قبل از شهادت 🌹 شهید محمدرضا کاظمی زاده 🌹شهید حمیدرضا سلطانی پور 🌹شهید محمد حسین یوسف الهی 🔹قبل از عملیات والفجر هشت بود اطراف ساختمان نیروهای اطلاعات عملیات در کنار نهر علی شیر قدم می زدم که شهید محمد حسین یوسف الهی را دیدم. 🔸سلام و احوالپرسی کردیم به داخل ساختمان رفتیم. 🔹رزمنده ها مشغول خواندن دعا بودند تازه دعا تمام شده بود. 🔸بعضی ها هنوز از حالت دعا خارج نشده بودند. ⭕️در گوشه ای نشستم و در حالی که با شهید محمد حسین یوسف الهی صحبت می‌کردم بچه ها را زیر نظر داشتم دو نفر از آنها خیلی توجهم را جلب کرده بودند. 🔹یکی شهید محمدرضا کاظمی زاده و دیگری شهید حمیدرضا سلطانی که با هم مشغول صحبت بودند. 🟢حالت عجیبی داشتند انگار که در این عالم نبودند در حال و هوای دیگری سیر می‌کردند. 🔸با آن که فاصله زیادی با آنها نداشتم اما آنقدر آهسته و آرام صحبت می‌کردند که اصلاً حرف‌هایشان را نمی شنیدم. ⭕️شهید محمد حسین یوسف الهی متوجه شد که من خیلی به آنها خیره شده ام به خاطر همین سعی کرد ذهنم را از توجه به آنها منحرف کند. 🔹من هم اول حواسم پرت شد اما طولی نکشید که دوباره به آنها خیره شدم سعی می کردم با دقت بیشتری به حرفهایشان گوش بدهم تا بفهمم چه می گویند. 🔸اما فایده ای نداشت و فقط به صورت پراکنده چیزهایی می شنیدم شهید حمیدرضا سلطانی سوال می‌کرد و شهید محمدرضا کاظمی زاده برایش توضیح می داد. 🟢صحبت هایشان به طور کلی با حرف‌های عادی و دنیوی نمی خورد. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایت کمتر شنیده شده شهید حاج قاسم سلیمانی در خصوص سردار شهید مهدی زین‌ الدین @shahidan_kerman
✍سیره ی زندگی سردار شهید علی ماهانی 🔸برای اینکه سپاه کرمان با اعزامش به جبهه موافقت نکرد رفت و تا از طریق بسیج بندرعباس اعزام شود. ⭕️زخمی شده بود پاشنه پایش از بین رفته بود. 🔹ولی با دوچرخه ای که از کرمان به بندرعباس آورده بود رفت و آمد می کرد تا از ماشین بیت المال استفاده نکند. 🔸جلوی مرکز بسیج بلوار بود و موتور ها و دوچرخه ها از شکستگی وسط جدول ها رد می شدند. 🟢علی آقا با دوچرخه می رفت تا انتهای بلوار و دور می‌زد تا برسد به مرکز بسیج. 🔸می گفت: رعایت این موارد طبق شرع و عرف جامعه است بهتر از هر کسی هم بسیجی ها باید رعایت کنند. ✅از کتاب پیراهن خاکی سردار شهید علی ماهانی @shahidan_kerman
حالت عجیب و ارتباط با عالم برزخ دو روز قبل از شهادت 🌹شهید محمد حسین یوسف الهی 🌹شهید محمد رضا کاظمی زاده 🌹شهید حمید رضا سلطانی پور 🟢دقیق تر که شدم دیدم مثل اینکه دارند از برزخ و قیامت حرف می‌زنند! ⭕️اما با حالتی آنقدر عجیب که گویی حرف نمی زنند بلکه دارند صحنه ای را در مقابلشان تماشا می نمایند. 🔹شهید یوسف الهی دائم سعی می‌کرد با حرف هایش ذهنم را از توجه به آنها باز دارد آنقدر محو حالت آن دو شده بودم که دیگر نمی توانستم چشم برگردانم. 🔸در همین موقع هر دو ساکت شدند و شروع کردند به گریه؛ 🔹اشک همینطور بی وقفه روی گونه هایشان می ریخت حدود بیست دقیقه به همین شکل ادامه داشت تا اینکه شهید محمد حسین یوسف الهی دستم را گرفت و بیرون برد. 🔸وقتی از اتاق خارج شدیم به شهید یوسف الهی گفتم: موضوع چی بود؟ این چه حالتی بود؟ من تا حالا چنین چیزی ندیده بودم وی گفت: چیز خاصی نبود بعد از دعا گریه می کردند. 🔹گفتم: معمولاً کسی گریه می کند یک دقیقه دو دقیقه آن هم با وقفه یا اینکه حداقل دادی میزند فریاد می کند نه اینکه بیست دقیقه مدام گریه کند و اشک بریزد آن هم بی صدا. 🔸لبخند زد و گفت: فراموش کن گفتم: نمی توانم فراموش کنم بگو ببینم قضیه چه بود. 🟢گفت: فقط یک جمله می گویم دیگر چیزی نپرس این ها آدم شده اند اینها هر دویشان آدم شده اند. 🌹دو روز بعد یوسف الهی و کاظمی زاده شهید شدند و به معبود خویش پیوستند. ✅راوی آقای علی نجیب زاده @shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍شهید حمیدرضا سلطانی نشسته پایین پای شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی
✍ایستاده از راست حسین متصدی، شهید مهرداد خواجویی، رضانژاد، شهید حسن یزدانی، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، جانباز ۷۰ درصد حسن حسنی سعدی،جانباز اکبر حسن زاده ✍نشسته از راست، شهید حسینعلی عالی، شهید حمیدرضا سلطانی
✍باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی... 🟢نذر خاک آستان شهدا در سجده شوی در سجده شوی... 🔹وآنگه که با عاشقان هم خانه شوی هم خانه شوی... 🔸آنگاه به صد شوق چو مرغ سبکبال پر بگیری جانانه شوی جانانه شوی... 🔹قرار عاشقی با شهیدان به همراه غبارروبی گلزار شهدای کرمان 🔸چهارشنبه بیستم اردیبهشت ساعت ۲۱ ✅قدم هایمان نذر ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف @shahidan_kerman