eitaa logo
شهدای کرمان
5.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
34 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman مدیر کانال @Manzeri 09025609655
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍مکتب حاج قاسم یعنی درس گرفتن از همین رفتارها با خانواده شهدا و گرامی داشتن آنها زنده نگه داشتن یاد و خاطرات دوستان شهیدش و لحظه به لحظه دویدن برای رسیدن به آنان و شهادت... 🔸روایت همراه با بغض و گریه رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی از پشت در اتاق عمل ایستادن حاج قاسم برای نوه سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهیدی که در هیچ شبی نافله‌ی شب او قطع نشد. 🔹زمانی از جبهه بر می‌گشت نیمه‌های شب بود یک ساعت مانده به اذان صبح وسط جاده سیرجان کرمان به راننده اتوبوس گفته بود همین جا نگه دار. 🔸راننده اتوبوس گفته بود اینجا وسط بیابان چکار داری؟... 🔹شهید مغفوری گفته بود نگه دار من پیاده می‌شوم و شما برو... 🔸راننده رفته بود زمانی که دوستان ایشان از خواب بیدار شدند از راننده خواستند برگردد وقتی برگشتند دیدند این شهید وسط بیابان نماز شب می‌خواند... @shahidan_kerman
36.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت فرخ لقای نگارخانه عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان خجسته باد... 🔸منزل سردار شهید عبدالمهدی مغفوری جشن اعیاد شعبانیه اول اسفند ۱۴۰۲... 💢یاد نماییم شهدا را که با اقتدا به جوان شهید کربلا حضرت علی اکبر امام حسین علیه السلام از جوانی خود گذشتند و جاودانه تاریخ شدند... @shahidan_kerman
✍شهیدی که حاجت ها می دهد حتی پیش از خوردن غذا وضو می گرفت طبق روایت همسر شهید... 🔹دستهایش شیمیایی شده بود و زخمهای ناجوری داشت که باید همیشه آنها را چرب می کرد. 🔸موقع نماز می رفت تلاش می کرد تا این چربیها را بشوید و وضو بسازد می گفت نمی توانم بی وضو باشم. 🔹حتی پیش از خوردن غذا وضو می گرفت... @shahidan_kerman
✍سیره زندگی سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔹در محل کارش میزش را بطرف قبله گذاشت و از دیگران هم خواست که میز خود را به طرف قبله بگردانند. 🔸او با اینکار نشان می داد که ما باید حتی نشستن خودمان را هم جهت دار کنیم... @shahidan_kerman
✍با نفس و هوای نفس یاریم همه نفس خود را کش جهانی را زنده کن آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس آدمی خوی شود ور نه همان جانور است... 🔸جهاد با نفس در سیره سردار شهید عبدالمهدی مغفوری همان شهیدی که امامزاده و مزارش زیارتگاه کرمانی ها و زائران شهدا از سراسر ایران است همان شهیدی که از تابوتش صدای اذان و قرآن بلند شد. 🔹همان شهیدی که در آخرین وداع با همسرش گفت این بار با نور بر می گردم و چه نوری که آسمان و حتی زمیینیان را نیز در برگرفته است. 🔸در سفر حج فقط سوپ می‌خورد با اصرار زیاد دوستش که دلیل این کارش را می‌خواست بدونه میگه به شرطی که با هیچ کی در میان نگذاری من با خودم عهد بستم برعکس نفسم عمل کنم. 🔹هر چیزی که نفسم دوست داره من برعکس اون عمل کنم نفس من غذاهای لذیذ می‌خواد ولی من تابع نفسم نیستم. 🔸پاکیزگی عمل و خلق و روح باعث شده بود تا او مورد عنایت الهی باشد. 💢آدرس مزار مطهر شهید گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۸ شماره ۹... @shahidan_kerman
✍پرهیز از اسراف سیره زندگی سردار شهید عبدالمهدی مغفوری طبق روایت برادر شهید... 🔹در اهواز آماده می شدیم برای عملیّات والفجر یک... 🔸یک روز ظهر مسؤول غذا به بچّه ها کنسرو ماهی داد بعضی از برادران کنسرو را نیم خورده کنار می گذاشتند و می رفتند. 🔹برادرم که این صحنه را دید خیلی منقلب شد آمد کنار سفره و کنسروهای نیم خورده را جمع کرد و مشغول خوردن شد. 🔸بعد در نگاه حیرت آمیز همرزمها با لحن دلسوخته ای گفت برادرا این کنسروها حق شماست امّا شما را قسم می دهم به حرمت خون شهدا اسراف نکنید. @shahidan_kerman
✍سیره زندگی سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔹شهید مغفوری حتی برای چکه ای آب که بیهوده به زمین می ریخت افسوس می خورد می گفت این نعمت خدا مال همه است چرا می گذاریم بیهوده به زمین بریزد. 🔸ایشان به اموال بیت المال بسیار با حساب و کتاب رسیدگی می کرد و حساسیت فوق العاده ای داشت یک روز بعد از ظهر همراه ایشان به زرند رفتیم البته ایشان به آنجا مأموریت داشت وقتی برگشتیم ماشین را مقابل بسیج نگه داشت و گفت صبر کنید من الان می آیم گفتم از فلان مسیر می آمدی ما جلوی خانه پیاده می شدیم و راحت تر بودیم گفت آن مسیر برای ما بهتر بود نه برای وسیله ی بیت المال بعد با موتور شخصی اش ما را به منزل رساند. 🔸از اعتقاد شهید مغفوری به امانتداری و رعایت بیت المال به یاد دارم برای شرکت در مراسم صبحگاه سپاه در ماهان با توجه به اینکه وسیله ی نقلیه موجود بود سوار بر موتور شخصی خودش می شد و فاصله چهل پنجاه کیلومتری را در سرما طی می کرد. 🔹شهید مغفوری در رعایت بیت المال بسیار دقیق بود و از همه می خواست که در حفظ آن کوشا باشیم ایشان هرگز از محل کارش تلفن شخصی نمی زد اگر هم مجبور بود استفاده می شد چند برابر هزینه ی آن را در قلکی که برای این مواقع درست کرده بود واریز می کرد. 🔸از کوچکترین وسیله های بیت المال که یک خودکار باشد استفاده نمی کرد از نظر ایشان حتّی گذاشتن یک نقطه بر واژه و کلمه ای برای مقاصد شخصی اشکال شرعی داشت و معتقد بود روز قیامت اینها حساب و کتاب دارد. @shahidan_kerman
✍سیره زندگی سردار شهید عبدالمهدی مغفوری غسل جمعه... 🔹زمستان سال ۶۴ برای سخنرانی به بافت دعوت شده بود این منطقه‌ ی از کرمان کوهستانی و سردسیری است و در اوج تابستان آب و هوای سردی دارد زمستان ها از شدّت سرما لیوان پشت پنجره تَرَک بر می دارد. 🔸فرمانده سپاه بافت از جمله دوستانش بود در آن سفر من و بچّه ها هم همراهش بودیم وقتی رسیدیم متوجّه شدیم مهمان های دیگری از فامیل دارد همگی شام خوردیم اتاق ما جداگانه بود. 🔹صبحانه که آوردند گفت من اوّل باید غسل جمعه کنم دوستانش مسخره اش کردند و گفتند حالا واجبه توی این هوای سرد غسل کنی... 🔸مهدی فقط لبخند می زد گفتم حالا این هفته غسل جمعه نکن هوا سرده و سنگ می ترکه گفت غسل جمعه را که به خاطر سردی آب ترک نمی کنند غسل مستحبّی جمعه است. 🔹در آن آب و هوای سرد بافت فقط از عهده ی مهدی بر می آمد و بس محال بود جمعه ای بگذرد و او غسل جمعه نکرده باشد. 🔸از زبان دوستانش شنیدم در هوای سرد منطقه هم یخ ها را می شکسته تا غسل مستحبّی جمعه را انجام دهد در سیره ی مهدی دو دسته عمل بود واجب و حرام... 💢منبع کتاب به رنگ خدا فصل پانزدهم صفحه ۱۴۲... @shahidan_kerman
✍انس و الفت عجیب شهید عبدالمهدی مغفوری و شهید علی اکبر بختیاری مقدم... 🔹عبدالمهدی و علی اکبر بختیاری هر دو بچّه ی سرآسیاب فرسنگی بودند هر دو کودکی را در سختی گذرانده و با هم درس خوانده بودند بین این دو دوست انس و الفت عجیبی برقرار بود. 🔸تیر ماه گرم سال ۶۵ عبدالمهدی اهواز بود که علی اکبر در ایلام مجروح شد و او را برای درمان به بیمارستان نمازی شیراز فرستادند ولی در شیراز منافقان او را به شهادت رساندند. 🔹دهم مرداد ۱۳۶۵ عبدالمهدی زنگ زد و گفت که در مسیر برگشت است شب از نیمه گذشته بود که رسید. 🔸از فرط ناراحتی رنگش پریده بود پرسیدم طوری شده گفت اکبر شهید شد... 🔹در ذهنم این شعر مرور شد رفیقان می روند نوبت به نوبت گریه افتاد خواستم شانه هایم پناه دل تنگی هایش باشد نشد. 🔸قرار بود عبدالمهدی خبر شهادت اکبر را به خانواده اش بدهد بعد از نماز صبح راه افتادیم و به منزل شهید بختیاری رفتیم. 🔹خبر شهادت علی اکبر را به خانواده اش داد کلامش چنان آرامشی در دل همسر شهید ایجاد کرد که اضطراب مرا برای بی تابی او از بین برد. 🔸شایان ذکر است مزار مطهر دو شهید گرانقدر عبدالمهدی مغفوری و شهید علی اکبر بختیاری مقدم در گلزار شهدای کرمان در نزدیکی یکدیگر قرار دارد. 💢منبع کتاب به رنگ خدا فصل شانزدهم صفحه ۱۵۱ شهید علی اکبر بختیاری راوی همسر شهید عبدالمهدی مغفوری... @shahidan_kerman
✍سردار شهید علی اکبر بختیاری مقدم پاره ای از جان شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔹در تشييع جنازه ی علی اکبر من به خوبی درک می کردم که عبدالمهدی پاره ای از جانش را از دست داده است. 🔸ارادت خاصّی به دوستان شهیدش داشت... 🔹اگر کرمان بودیم هر پنج شنبه به گلزار شهدا می رفت. 🔸می گفت نباید شهدا را فراموش کرد گلزار شهدا نباید خلوت باشد این ها چراغ راه هدایت اند. 🔹وقت خروج از آن جا بدون آن که به مزار شهدا پشت کند عقب عقب خارج می شد. 🔸هر صبح رو به قبله به طرف گلزار شهدا می ایستاد و فاتحه می خواند. 💢منبع کتاب به رنگ خدا صفحه ۱۵۲ راوی همسر شهید مغفوری... @shahidan_kerman
✍کلام سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔸آرزو دارم امام زمان عجل الله ظهور کند و در خدمت شان باشم... 🔹اگر من نبودم و آقا ظهور کرد سلام مرا به او برسانید و بگویید مهدی آرزوی ظهور و دیدار شما را داشت. 🔸بگویید مهدی عاشق عدالت بود و از فساد و تباهی و کار ناصواب دلتنگ و آماده خدمت در رکاب شما بود. 💢منبع کتاب کوچه پروانه ها... @shahidan_kerman
✍معرفی کتاب دیگر شهید عبدالمهدی مغفوری کتاب عشق و دیگر هیچ... 💢بخشی از این رمان جذاب... 🔹شهادت آرزوی عبدالمهدی اجر او و نگاه گرم خدا بر او بود آن هم کسی چون عبدالمهدی که در سردخانه زمزمه الله اکبرش همه را به گریه انداخته بود و مبهوت نگاه بر جنازه‌ای می‌کردند که خدا را و تنها خدا را به بزرگی یاد می‌کرد الله اکبر الله اکبر الله اکبر و هنگامی که پیکرش را در قبر گذاشتند وقتی اقوام و دوستان آمدند تا برای آخرین بار رویش را ببینند و یک التماس دعا با او همراه کنند تا قیامت ؛ شنیدند که عبدالمهدی دارد سوره کوثر می‌خواند. 🔸صورت عبد را که روی خاک بگذاری روحش زنده می‌شود به بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ... 💢در این کتاب خانم نرجس شکوریان فرد زندگی سراسر نور شهید عبدالمهدی مغفوری را با قلمی جذاب و شیرین به تصویر کشیده است. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که امام رضا علیه السلام جواب سلام وی را حضورا داد. 🔸سردار شهید مهندس عبدالمهدی مغفوری شهید مستجاب الدعوه ای که هنگام سلام به امام رضا علیه السلام در حرم مطهرش و مقابل ضریح مطهر امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام جلویش حی و حاضر شد و حضورا جواب وی را داد. 💢راوی آقای صادقی هیئت شهدای گمنام مشکین شهر... @shahidan_kerman
✍سیره زندگی باب الحوائج گلزار شهدای کرمان سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔸آسایش را با خدا بودن می دانست می گفت نمی توانم بدون وضو باشم پیش از غذا خوردن و حتی قبل از خوابیدن وضو می گرفت و می خوابید... 💢کتاب به رنگ خدا خاطرات سیره زندگی سردار شهید عبدالمهدی مغفوری می باشد. @shahidan_kerman
✍سیره زندگی باب الحوائج گلزار شهدای کرمان سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔸وقت کار من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم... 🔹همکارانش می گفتند در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و در هفته چند ساعت برای خود کسر کار می زد. 🔸وقتی از او سؤال می شد شما از همه زودتر می آیید و از همه دیرتر می روید چرا کسر کار؟ 🔹در جواب می گفت در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه همسر و یا فرزندم رفته باشد... 🔸وقت کار من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. @shahidan_kerman
✍سیره زندگی باب الحوائج گلزار شهدای کرمان سردار شهید عبدالمهدی مغفوری در ارادت و برخورد با نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله... 🔹دختر دوممون خیلی سر به هوا بود همیشه کفشاشو گم می کرد یک‌ روز که داشتیم می رفتیم مسجد جامع دیدم کفشاش نیست. 🔸برگشت به باباش گفت بابا اگه پای من زخم بشه فرشای مسجد نجس میشه چیکار کنم. 🔹ایشان گفت بیا بغل من گفتم آخه یه حرفی به این بچّه بزن بگو مواظب کفشاش باشه هر وقت ما اومدیم بیرون کفشاشو گم‌کرده دعواش کن تا دیگه کفشاشو گم نکنه. 🔸یه نگاه به من کرد و گفت نمی‌تونم چیزی بهش بگم آخه همنام حضرت فاطمه سلام الله است. 💢راوی زهرا سلطان زاده همسر شهید کتاب کوچه پروانه ها خاطرات شهید عبدالمهدی مغفوری... @shahidan_kerman
✍توصیه ای که خدا در قرآن به همه می کند در نامه شهید عبدالمهدی مغفوری برای شهید محمد گرامی... 🔹تو از من خواستی من نوشته ای برای تو بنویسم اما دیدم که خودم اهل عمل نیستم گفتم چیزی برای تو نمی نویسم... 🔸اما یک توصیه ای که خدا در قرآن به همه می کند می نویسم و آن اینکه خدا ترس باش همانا بهترین توشه خداترسی و پرهیزگاری است... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍معرفی باب الحوائج گلزار شهدای کرمان مجسمه تقوا سردار شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔹تاریخ ولادت پنجم بهمن سال ۱۳۳۵... 🌹تاریخ شهادت پنجم دی ماه سال ۱۳۶۵... 🔸به عشق امام زمان عجل الله نامش را عبدالمهدی گذاشتند. 🔹نوزاد بود سخت مریض شد به ابوالفضل علیه السلام متوسل شدند بهبود یافت. 🔸نیمه های شب بیدار می شد وضو می گرفت و نماز شب می خواند. 🔹از ۱۲ سالگی اذان دعای سحر و ادعیه و قرآن می‌خواند دوستانش به او عبدالله می گفتند. 🔸از اولین کسانی بود که با شنیدن نام امام خمینی ره صلوات می فرستاد. 🔹با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و به کردستان اعزام شد. 🔸مسئول روابط عمومی سپاه کرمان سپاه زرند و فرماندهی سپاه سیرجان و واحد بسیج استان کرمان و جانشین ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را به عهده داشت. 🔹چندین بار به جبهه عزیمت و مجروح و شیمیایی شد. 🔸آیت الله سید کمال موسوی عارف به او لقب مجسمه تقوا داده بود. 🔹در همه حال و در هر شرایطی اذان می گفت. 🔸هنگام تشییع و دفنش موقع اذان بود برخی صدای اذانش را از تابوت شنیدند. 🔹در نماز خضوع و خشوع ویژه ای داشت در جلسه استانداری صندلی را کنار زد و به نماز ایستاد. 🔸هر کاری را با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ شروع و با الْحَمْدُ للّهِ تمام می کرد. 🔹دوستان و همکاران را مؤمن خطاب می کرد. 🔸در حضور او غیبت ممنوع و با ادب تذکر می داد. @shahidan_kerman
✍لحظاتی از پیکر تابوت و لباسی که شهید مغفوری در هنگام تدفین با آن اذان گفت و قرآن خواند. 🌹اذان گفتن و قرآن خواندن پیکر شهید مغفوری با لباس مقدس و سبز پاسداری... 🔹شهید عبدالمهدی مغفوری عاشق لباس پاسداری و سبز سپاه بود از آنجایی که شهیدی که در معرکه به شهادت می رسد غسل و کفن ندارد لذا با همین لباس پاسداری که در تصاویر مشخص است تا لحظه مشایعت پیکر مطهرش تا قبر اذان می گوید و سوره کوثر را تلاوت می نماید حتی پوتین های شهید را هم در نمی آورند و همین گونه به خاک سپرده می شود. 🔸شهید مغفوری اسوه تقوی پایگاههای بسیج را سفارتخانه امام زمان عجل الله لقب داده و هنگام ورود به پایگاه بسیج درب ورودی پایگاه را می بوسید. 💢حاج قاسم شهید مغفوری را امامزاده شهر کرمان لقب داده است. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍انس و الفت عجیب شهید عبدالمهدی مغفوری و شهید علی اکبر بختیاری مقدم... 🔹عبدالمهدی و علی اکبر بختیاری هر دو بچّه ی سرآسیاب فرسنگی بودند هر دو کودکی را در سختی گذرانده و با هم درس خوانده بودند بین این دو دوست انس و الفت عجیبی برقرار بود. 🔸تیر ماه گرم سال ۶۵ عبدالمهدی اهواز بود که علی اکبر در ایلام مجروح شد و او را برای درمان به بیمارستان نمازی شیراز فرستادند ولی در شیراز منافقان او را به شهادت رساندند. 🔹دهم مرداد ۱۳۶۵ عبدالمهدی زنگ زد و گفت که در مسیر برگشت است شب از نیمه گذشته بود که رسید. 🔸از فرط ناراحتی رنگش پریده بود پرسیدم طوری شده گفت اکبر شهید شد... 🔹در ذهنم این شعر مرور شد رفیقان می روند نوبت به نوبت گریه افتاد خواستم شانه هایم پناه دل تنگی هایش باشد نشد. 🔸قرار بود عبدالمهدی خبر شهادت اکبر را به خانواده اش بدهد بعد از نماز صبح راه افتادیم و به منزل شهید بختیاری رفتیم. 🔹خبر شهادت علی اکبر را به خانواده اش داد کلامش چنان آرامشی در دل همسر شهید ایجاد کرد که اضطراب مرا برای بی تابی او از بین برد. 🔸شایان ذکر است مزار مطهر دو شهید گرانقدر عبدالمهدی مغفوری و شهید علی اکبر بختیاری مقدم در گلزار شهدای کرمان در نزدیکی یکدیگر قرار دارد. 💢منبع کتاب به رنگ خدا فصل شانزدهم صفحه ۱۵۱ شهید علی اکبر بختیاری راوی همسر شهید عبدالمهدی مغفوری... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍سردار شهید علی اکبر بختیاری مقدم پاره ای از جان شهید عبدالمهدی مغفوری... 🔹در تشييع جنازه ی علی اکبر من به خوبی درک می کردم که عبدالمهدی پاره ای از جانش را از دست داده است. 🔸ارادت خاصّی به دوستان شهیدش داشت... 🔹اگر کرمان بودیم هر پنج شنبه به گلزار شهدا می رفت. 🔸می گفت نباید شهدا را فراموش کرد گلزار شهدا نباید خلوت باشد این ها چراغ راه هدایت اند. 🔹وقت خروج از آن جا بدون آن که به مزار شهدا پشت کند عقب عقب خارج می شد. 🔸هر صبح رو به قبله به طرف گلزار شهدا می ایستاد و فاتحه می خواند. 💢منبع کتاب به رنگ خدا صفحه ۱۵۲ راوی همسر شهید مغفوری... @shahidan_kerman
38.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مسئول بسیجی که پیکرش اشتباهی به اصفهان رفت و بعد از گذشت یک هفته هنگام تدفین پیکر مطهر شهید مثل مهتاب نور می داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید پیکری که قرآن تلاوت نمود و اذان گفت... @shahidan_kerman