eitaa logo
شهدای کرمان
8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
4هزار ویدیو
34 فایل
گلزار شهدای کرمان وصیت نامه و دیدار با خانواده های محترم شهدا قرار همنشینی با شهیدان https://eitaa.com/joinchat/790167778C57149595e2 @shahidan_kerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✍برگه ی بهشتی شهید علیرضا جهانشاهی برای مادرش... 🔸یک روز بعد از خستگی فراوان به خواب رفتم در خواب شهید را دیدم نگاهم کرد و با ناراحتی گفت : مادر امشب ناله های شما را شنیدم دیگه دوست ندارم برای تهیه مخارج زندگی جایی سر کار بروی... 🔸قبول کردم ؛ کنار شهید که بودم دوست نداشتم از او جدا شوم... 🔸گفتم : شما الان کجا هستین؟ 🟢گفت : در بهشت در بهترین حالات... 🔸خیلی اصرار کردم من هم پیش او باشم اما قبول نکرد و گفت : مادر هنوز وقتش نرسیده... 🔸گفتم : لااقل از اینجایی که هستی چیزی هم به من بده... 🟢او برگه ای را به من داد و فرمودن این هدیه شما... 🔸بیدار شدم خیلی برایم سوال بود آن برگه ای که علیرضا از بهشت به من داد چه بوده؟! 🔸وقتی صبح به بنیاد شهید رفتم به من گفتن اسم شما برای حج انتخاب شده... 🟢متوجه شدم آن برگه بهشتی برات حج بوده... ✅راوی مادر شهید علیرضا جهانشاهی... @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهیدان زنده اند از کرامات شهدا بشنوید خیلی زیباست خیلی سوزناکه... @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍خاطره نوجوان رزمنده از امداد غیبی در عملیات والفجر ۳... 🔸 عملیات والفجر ۳ در ساعت ۱۱ شب ۷ مرداد ماه سال ۱۳۶۲ با رمز مقدس یا الله یا الله یا الله در جبهه غرب واقع در منطقه عمومی مهران توسط ۳۲ گردان پیاده زرهی و مکانیزه و چهار گردان توپخانه رزمندگان اسلام آغاز و به مدت دو هفته انجام شد. 🌹گرامی باد یاد و خاطره همه شهدای عملیات والفجر سه با ذکر ملکوتی صلوات اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِل فَرَجَهُم... @shahidan_kerman
✍شهیدی که با باز کردن پیشانی بندش در معراج شهدا رنگش تیره شد و با بستن دوباره پیشانی بند چهره اش مثل ماه شب چهارده درخشید... ✅من مسافر کربلایم... 🔹پیکر را به معراج شهدا آورده بودند برای دیدنش به آنجا رفتم تعداد شهدا زیاد بود در میان پیکرها دنبالش گشتم به یاد لحظه ای که حضرت زینب سلام الله علیها دنبال پاره های پیکر برادرش می گشت اشک ریختم. 🔸او را که یافتم بر بالینش نشستم چهره اش را نوازش کردم دوست داشتم از او یادگاری داشته باشم سربندی که روی آن نوشته بود من مسافر کربلایم توجهم را به خود جلب کرد آن را باز کردم حس کردم رنگ چهره اش به محض باز شدن سربند تغییر کرد و کدر شد اما علت را نفهمیدم. 🔹به خانه آمدم در حالی که خوشحال بودم آن سربند را از برادر شهیدم به یادگار برداشته ام. 🔸روز بعد یک نفر نزدم آمد و گفت دیشب برادرت را در خواب دیدم داخل یک باغ سرسبز و زیبا بود حالش را پرسیدم گفت به شدت سردردم. 🔹وقتی که علت را جویا شدم گفت از وقتی که خواهرم سربند را باز کرده سردردم شروع شده به او بگویید آن را به من برگرداند. 🔸بی درنگ سربند را برداشتم و به معراج رفتم و به پیشانیش بستم به محض بسته شدن سربند به وضوح دریافتم رنگ چهره اش به کلی تغییر کرد و مثل گل شکفت و مثل ماه شب چهارده درخشید او را با همان سربند به خاک سپردیم. 💢راوی ربابه زادخوش خواهر شهید محمد جواد زادخوش... 🌹شادی روح مطهر و ملکوتی شهدا خصوصاً شهید محمد جواد زادخوش صلوات... @shahidan_kerman
38.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مسئول بسیجی که پیکرش اشتباهی به اصفهان رفت و بعد از گذشت یک هفته هنگام تدفین پیکر مطهر شهید مثل مهتاب نور می داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید پیکری که قرآن تلاوت نمود و اذان گفت... @shahidan_kerman