eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.4هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"خندیدند🙂وردشدند.." این‌خلاصه‌یِ‌زندگیِ‌آنهایی‌بود که‌به‌دنیاآلوده‌نشدند💔! "خوشابه‌حالت‌رفیق" @shahidanbabak_mostafa🕊
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
"خندیدند🙂وردشدند.." این‌خلاصه‌یِ‌زندگیِ‌آنهایی‌بود که‌به‌دنیاآلوده‌نشدند💔! "خوشابه‌حالت‌رفیق" #شهید
|•🙂✨•| خاطــــــــــره📚 ‍ ازاو پرسیدم آقامصطفی تو را چگونه میبینی؟! نفس عمیقی کشید و گفت: شهادت ࢪهایی انسان از حیات ماد؎ و یک تولد نو است؛ شهادت مانند ࢪهایی پرنده از قفس است..🕊 ‍ @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: اَحَبُّ الاعمالِ اِلَی اللهِ الصَّلاةُ لِوَقتِها ثُمَّ بِرُّ الوالِدَین ثُمَّ الجِهادُ فی سَبیلِ اللهِ؛ بهترین کارها در نزد خدا به وقت است، آنگاه نیکی به پدر و مادر، آنگاه جنگ در راه خدا..✨ ! @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزوی را همه دارند اما...! تنها اندکی می شوند! چون؛تنها اندکی زندگی میکنند..(: @shahidanbabak_mostafa🕊
میگفت‌: مشتۍاگرفڪرمیڪنۍ واقعےهستۍ!' ‹اللھم‌الرزقنـٰاشھادت› روسعۍڪن‌بہ‌‹قلـ♥️ـبت‌› بچسبونۍ نہ‌اینڪہ‌پشت‌‌قـٰآب‌موبایلت..✌️🏻! @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است... وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست:)🌱 @shahidanbabak_mostafa🕊
إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ به درستی که نماز از هر کار قبیح و نابایستی باز میدارد. یعنی حقیقت، شخص نمازگزار را اصلاح می کند و از آلوده شدن به فحشاء و مُنکَر باز میدارد..✋🏻 {سوره عنکبوت آیه 45} ! @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
اوضاع‌مان سخت میگذرد! ولی قسم بهـ؛ یقیناً کُلهُ خَیرِ#حاج‌قاسم یقیناً کُلهُ خیر…❤️‍🩹 #علمدار_رهبر
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدف نیست ...! هدف اینه که عَلمِ اسلام رو به اسم بالا ببرید حالا اگه وسط این شدید فـدای ســر اســلام...•♥️• ‹این‌انقلـ🇮🇷ـاب‌وصلہ‌بہ‌ظہوࢪمولـ✌️🏻ـا› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگر‌آن‌خنـده‌‌ی‌زیبا‌به‌لب‌مــولا‌نیست همه‌هستند‌ولی‌هیچ‌کسی‌زهراء‌نیست...🖤 @shahidanbabak_mostafa🕊
من‌کهـ می‌دانم‌برایت‌راه‌رفتن‌مشکل‌است، هرچه‌خواهی‌دست‌برپهلوبگیر،امابمان...🥲💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ‌آسمـٰان‌ࢪفتـن‌نیست بہ‌خۅد‌آمـدن‌است ..!✋🏻 "رفیق‌خیلی‌دلتنگت‌صداتــــــــــــــــ💔ــــــــــم" @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌ بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست...🥲💔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد 💗 قسمت270 سفارش می کنم اگر کمک دیگری هم احتیاج داشتند بگویند اما تشکر می برای و می گویند ما تا پول قرض شما رو ندیم آرام و قرار نداریم. اخم می کنم و دست حنا بسته‌ی ام ام سلیمه را می فشارم و می گویم: _ما این کارو برای آرامش شما کردیم. اگه قرار باشه اینجوری آرامش نداشته باشین که زحماتمون بر باد رفته! ام سلیمه صمیمانه مرا در آغوشش می فشارد و زیر گوشم زمزمه می کند:" وقتی اومدم اینجا فکر می کردم دیگه بدبخت شدم، کاش همه جا آدمی به مهربونی شما پیدا بشه. _این چه حرفیه؟ خجالتم ندین. کلید خانه را به دست می گیرند و با خداحافظی مفصلی می روند. راهم را به طرف خانه می گیرم. توی کوچه هر که به من می رسد سلام می دهد. تا به حال اینقدر همسایه ها را با خود صمیمی ندیده بودم. یعنی رفت و آمد زیادی نداشتیم و این خیلی بد است! به خانه می رسم و مادر را می بینم. حال و احوالش را می پرسم و مشخص می شود حرفی توی گلویش گیر کرده که میخواهد بگوید اما نمی تواند. عمیق به چشمانش خیره می شوم و دستش را رو می کنم. _مامان، چی میخوای بگی؟ هول می شود و با دستمال در دستش ور می رود. _مَ.. من؟ من که هیچی! زینب با عروسکش از اتاق بیرون می آید و با خوشحالی لباسم را می کشد. لبخندم را تقدیمش می کنم و بغلش می گیرم. عروسکش را محکم می گیرد و با مکث می گوید: _مامان! مامان! بابا زنگ زد. تازه منو محمدحسینم باهاش حرف زدیم... یکهو حلقه‌ی دستم شل می شود و به سختی وزنش را تحمل می کنم. وقتی پاهای کوچکش به زمین می رسد آهسته رهایش می کنم. بغض در گلویم را قورت می دهم و لب می زنم:" راست میگه مامان؟" پلک های مادر جوابم را می دهند. مثل مسافری می مانم که از مرکب خود جا مانده. همانقدر دلشکسته و همانقدر تنها... مدام پلک می زنم تا جویبار اشک روانه نشود. _حالش خوب بود؟ _آره! بهت سلام رسوند. گفت که تا برگشتنش چیزی نمونده. دیگه میاد خودش، لازم نیست منتظر زنگ زدنش باشی. مجبورم خوشحالی از خط و خطوط صورتم جار بزنم. لبخند نهایت رضایتم می شود و کیف و چادرم را آویزان می کنم. به آشپرخانه می روم و ریه هایم را از بوی قرمه سبزی پر میکنم. در قابلمه را برمی دارم و لوبیا قرمز ها را می بینم که قُل قُل خوران میان سبزی ها می چرخند. با این که فکر و ذکرم درگیر خیال آمدن مرتضی است اما چند لقمه ای می خورم. عصر موهای زینب را شانه می زنم و برایش می بافم. رنگ موهای زینب مثل مرتضی مشکی می زند و با دیدن زینب یاد او در دلم جوانه می کند. 🍁نویسنده‌مبینا‌رفعتی‌(آیه)🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸