رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای
قسمت صد و شانزدهم
گفت:
_وحید مرد #قوی ایه،ایمان #محکمی داره.وقتی اومد پیشم و درمورد تو باهام حرف زد، فهمیدم همون کسیه که مطمئن بودم خوشبختت میکنه.از کارش پرسیدم. #صادقانه جواب داد.بهش گفتم نمیخوام دخترم دوباره به کسی دل ببنده که امروز هست ولی معلوم نیست فردا باشه.گفت کار من #خطرناکه ولی شما کی رو میشناسید که مطمئن باشید فردا هست.گفتم زندگی با شما سخته، نمیخوام دخترم بیشتر از این تو زندگیش #سختی بکشه.ناراحت شد ولی چیزی نگفت و رفت.میخواستم ببینم چقدر تو تصمیمش #جدیه.چند وقت بعد دوباره اومد...
گفت من #نمیتونم دختر شما رو فراموش کنم، نمیتونم بهش فکر نکنم ولی نمیتونم کارم هم تغییر بدم،این #مسئولیتیه که خدا بهم داده.از پنج سال انتظارش گفت،از #خواب_امین گفت. ازم خواست با خودت صحبت کنه.بهش گفتم به شرطی که از علاقه ش،از انتظارش و از خواب امین چیزی بهت نگه.من مطمئن بودم تو قبول میکنی باهاش ازدواج کنی ولی میخواستم به #عقل_وایمان_تو،ایمان بیاره.اون یک سالی که منتظر بله ی تو بود دو هفته یکبار با من تماس میگرفت تا ببینه نظر تو تغییر کرده یا نه. #خجالت میکشید وگرنه بیشتر تماس میگرفت. بعد ازدواجتون بهش گفتم زهرا همونی هست که فکرشو میکردی؟گفت زهرا خیلی #بهتر از اونیه که من فکر میکردم...زهرا،وحید برای اینکه تو همسرش باشی خیلی #سختی کشیده. #انتظاری که اصلا براش راحت نبوده. #پاکدامنی که اصلا براش راحت نبوده.دور و برش خیلیها بودن که براش ناز و عشوه میومدن ولی وحید سعی میکرد بهشون توجه نکنه.وحید تو رو #پاداش_خدا برای صبر و پاکدامنیش میدونه. برای وحید خیلی سخته که تو رو از دست بده.اونم الان که هنوز عمر باهم بودنتون به اندازه انتظاری که کشیده هم نیست.تو این قضیه تو خیلی #سختی کشیدی، #اذیت شدی، #امتحان شدی ولی این امتحان،امتحان وحیده. وحید بین دل و ایمانش گیر کرده.به نظر من اگه وحید به جدایی از تو حتی فکر کنه هم قبوله..تا خواست خدا چی باشه.مثل همیشه #درکش_کن. وحید #مسئولیت سرش میشه. وقتی مسئولیت تو رو قبول کرده یعنی نمیخواد تو ذره ای تو زندگیت اذیت بشی.میدونه هم باهم بودنتون برات سخته هم جدایی تون.وحید میخواد بین بد و بدتر یه راه خوب پیدا کنه.من فکر میکنم اینکه الان بهم ریخته و به امام رضا(ع) پناه برده بخاطر اینه که راهی پیدا کنه که هم #تو رو داشته باشه،هم #کارشو.
حاجی شماره کسی که مراقب وحید بود رو به ما داد....
بابا باهاش تماس گرفت و تونستیم وحید رو تو حرم پیدا کنیم.قسمت مردانه بود.بابا رفت و آوردش رواق امام خمینی(ره)...
بابا خیلی باهاش صحبت کرد تا راضی شد منو ببینه.
سرم پایین بود و با امام رضا(ع) صحبت میکردم، ازشون میخواستم به من و وحید کمک کنن.سرمو آوردم بالا...
بابا و وحید نزدیک میشدن.بلند شدم.وحید ایستاد.رفتم سمتش.نصف شب بود.رواق خلوت بود.گفتم:
_سلام
نگاهم نمیکرد.با لحن سردی گفت:
_سلام.
از لحن سردش دلم گرفت.بغض داشتم.گفتم:
_وحید..خوبی؟
همونجا نشست.سرش پایین بود.رو به روش نشستم.گفت:
_زهرا،من دنیا رو بدون تو نمیخوام.
-وحید
نگاهم کرد.گفتم:
_منم مثل شما هستم.منم #جونمو میدم برای #خدا..شما باید ادامه بدی #بخاطرخدا.
-زهرا،من جونمو بدم برام راحت تره تا تو رو از دست بدم.
-میدونم،منم همینطور..ولی با وجود اینکه خیلی دوست دارم،حاضرم بخاطر خدا از دست دادن شما رو هم تحمل کنم.
-ولی من....
با عصبانیت گفتم:
_وحید
خیلی جا خورد.
-شما هم میتونی بخاطر خدا هر سختی ای رو تحمل کنی.میتونی، #باید بتونی
سکوت طولانی ای شد.خیلی گذشت.گفت:
_یعنی میخوای به کارم ادامه بدم؟
-آره
-پس تو چی؟فاطمه سادات؟
-از این به بعد حواسمو بیشتر جمع میکنم.
-من نمیتونم ازت مراقبت کنم...با من بودنت خطرناکه برات..
چشمم به دهان وحید بود.چی میخواد بگه..
-..بهتره از هم جدا بشیم.
جونم دراومد.با ناله گفتم:
_وحید
نگاهم کرد
اشکهام میریخت روی صورتم.خیلی گذشت. فقط با اشک به هم نگاه میکردیم.
خدایا خیلی سخته برام.جدایی از وحید از شهید شدنش سخت تره برام.درسته که خیلی وقتها نیست ولی یادش، #فکرش همیشه با من هست. ولی اگه قرار باشه #نامحرم باشه..آخه چجوری بهش فکر نکنم؟! خدایا #خیلی_سخته برام.
سرمو انداختم پایین.دلم میخواست چشمهامو باز کنم و بهم بگن همه اینا کابوس بوده..
خیلی گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم. #عاقبت_بخیری_وحید از هرچیزی برام #مهمتر بود.مطمئن بودم.گفتم خدایا
*هرچی تو بخوای*
سرمو آوردم بالا.تو چشمهاش نگاه کردم.بابغض گفتم:
_فاطمه سادات چی؟
ادامه دارد...
نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
همیشه به من میگفت اگر بیرون دیدمت و رد شدم ناراحت نشی..
چون من اصلا به سمت خانما نگاه نمیکنم.
چند بارهم پیش آمده بود که از کنار من بگذره
بدون اینکه منو ببینه.....
تو برخورد با #نامحرم خیلی جدی بودن.✋🏻
#شهیدمحمدابراهیمتوفیقیان
@shahidanbabak_mostafa🕊
داش#ابراهیـم همیشہ میگفـت :
تا وقـتـے ڪہ زمانِ ازدواجتـون نرسیـده
دنبالِ #ارتباط_ڪلامی با #جنس_مخالف نرید؛
چون آهستہ آهستہ خودتوݩ رو بہ #نابودے میڪشونید!✋🏻
فضا، فضاۍِ مجازی است، ولی#نامحـرم،
نامحـرم واقعی است!👌🏻
برایش تڪتڪ حرفها و شـڪلڪهـا حقیقـے اسـت..
روی قلـبش اثر میگذارد...💔'
#شهیدابراهیمهادی
#بࢪادرشهیدمـ♡
@shahidanbabak_mostafa🕊
نگاه به#نامحرم را کنترل کن؛
تا نگاه خدا روزیت بشه..!♥️✋🏻
#شهیدمحمدبلباسی
#شهیدانهـ
@shahidanbabak_mostafa🕊
#تـݪنگࢪانہ
وقتـی یه جا داره جوشڪاری میشه؛
سرتـو میندازی پایین نگاه نمیڪنـی چون
بهت آسیب میزنـه..🚫•
ولـی چرا جـلو#نامحـرم سرتـو نمینـدازی
پاییـن؟!
اینـڪه آسیبش بیشتـره🚶🏻♂!!!!
#مؤمنبهخودتبیازمانکمه
@shahidanbabak_mostafa🕊
#تلنگرانه
پناه میبرم بر خداوند
برای آن روزی که
حرف زدن و نگاه به
#نامحرم
برایتان عادی شود
و به همین دلیل
گناه برایتان عادی شود
#شهید حمید سیاهکالی✨❤️
@shahidanbabak_mostafa🕊
2.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچگاه مستقیم به#نامحرم نگاه نمیکرد…!
و به شدت مقیّد و چشم پاک بود!
اوقاتے که در مهمانےهاے خانوادگے بود،
اگر بانوان حضور داشتند حریم شرعے را،رعایت میکرد..!
اگر جمع بابت موضوعے مےخندیدند،
سرش را پایین مےانداخت
و مےخندید..♥️!
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے
@shahidanbabak_mostafa🕊
داش ابراهیم میگفـت :
تا وقـتـے ڪہ زمانِ ازدواجتـون نرسیـده
دنبالِ #ارتباطڪلامی با #جنسمخالف نرید!
چون آهستہ آهستہ خودتوݩ رو بہ #نابودے میڪشونید!
فضا، فضاۍِ مجازی است، ولی نامحـرم،
#نامحـرم واقعی است!
برایش تڪتڪ حرفها و شـڪلڪهـا حقیقـے اسـت.روی قلـبش اثر میگذارد...❤️🩹!
#شهیدابراهیمهادی
@shahidanbabak_mostafa🕊
683K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بهقولداداشاحمد؛
اگرنگاهبه#نامحرم راکنترلکنید
نگاهخـ♥ـداروزیتونمیشه..»
#شهیداحمدمحمدمشلب🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
روحترابهصحبتبا#نامحرم
عادتنده!تادیرنشده…برگرد!
صحبتبایدرسمیودرحده
ضرورتباشد..‼️
@shahidanbabak_mostafa🕊
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بهقولداداشاحمد؛
اگرنگاهبه#نامحرم راکنترلکنید
نگاهخـ♥ـداروزیتونمیشه..»
#شهیداحمدمحمدمشلب🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
«برادراونیهکههمهجورهمواظبته مواظبهراهرواشتباهنـری..مواظبـه سقـوطنکنـی..بـرادراونیـهکـههمـ
جہادپسرسربهزیریبود!هیچوقتخودش
رودرمعرض#نامحرم قرارنمیداد!یعنـیاز
اوناماکنـیکہامـکانداشتنامحـرمباشہ..؛
همیشہفراریبودودوریمیکرد.توبرخوردش
همیهحالتخاصیبود...یعنیهمخودشرو
عادیجلـوهمیدادوهـمتواونعـادیبودنـش
بشدت#حیا رورعایتمیکرد؛اصلااهلتظاهر
نبود..♥!
@shahidanbabak_mostafa🕊