﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۱۶ تیـــــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۴ ذیالقعده ۱۴۴۰
🌲 7 ژوئیــــــه 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_حســـــن_فاتحـــــی🍃🌹}•°
▫️بهش میگفتند:《حسن سر طلا》
چون موهای طلائی رنگ و چهرهی زیبائی داشت.
▪️شب عملیات میگفت: «من تیر میخورم، خونم رو بمالید به موهام
زیاد باهاشون پُز دادم»
●بیسیمچی گردان غواصان لشگر امام حسین (ع)
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{ســـــردار
#شهید_حسین_اجاقـــــی🍃🌹}•°
📨 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ⇩↯⇩
◽️آری، یاران ما رفتند در حالی که ناراحت آینده بودند و شما آیندگان هوشیار باشید که #شهدا ناظر بر اعمال شما هستند و مبادا کاری کنید که روی این خونها پا بگذارید.
◽️میزی که شما پشت آن نشستهاید بر دریایی از خون شهدا استوار است و شما مسئولیت سنگینی بر عهده دارید!
◽️یا حسینی باشید یا زینبی، در غیر اینصورت یزیدی هستید.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهلوپنجم 🔹صالح در تکاپوی اعزام
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_چهلوششم
🔹به محض اینکه در مدینه مسقر شده بود تماس گرفت.صدایش شاد بود و این مرا خوشحال میکرد.😍شمارهی هتل را داشتم و هر ساعتی که میدانستم زمان استراحتشان است تماس میگرفتم.
🔸صالح هم موبایلش را برده بود و گاهی تماس میگرفت. بساط آش پشت پا را برایش برقرار ڪرده بودم و با سلما و زهرابانو آش خوشمزهاے را تهیه ڪردیم.
🔹پدرجون ساکتتر از قبل بود. انگار تمام فکر و ذهنش درگیر حج بود و حکمت نرفتنش...
🔸علیرضا بیشتر از قبل به ما سر میزد. سلما هم که تنهایمان نمیگذاشت و اکثراً منزل ما بود.
🔹سفر مدینه تمام شده بود و حجاج عازم مکه بودند و رسماً مناسک حج شروع میشد.
☎️☎️☎️☎️☎️☎️☎️☎️
🔸مهدیه جان
ــ جونم حاج آقا😍
ــ هنوز مُحرِم نشدم که...😅
ــانشاءالله حاجی هم میشی
ــانشاءالله😊
خواستم بگم توی مکه چون سرمون شلوغه موبایلم و خاموش میکنم. اما شمارهی هتل رو بهت میدم هر وقت خواستی زنگ بزن. اگه باشم که حرف میزنم اگه نه بعدا دوباره زنگ بزن.
🔹باشه عزیزم😔 حداقل شماره مسئول کاروانتون هم بده.
ــ باشه خانومم حالا چرا صدات اینجوریه؟😕
ــ هیچی... دلتنگت شدم😭
ــ دلتنگی نکن خانوم گلم. نهایتش تا ده روز دیگه بر میگردم انشــاءالله.
🔸منتظرتم. قولت که یادته؟😏
ــ بله که یادمه. مراقب خودم هستم😊
تماس که قطع شد دلم گرفت😔 کاش با هم بودیم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔹روزعرفه فرا رسیده بود و ما طبق هر سال توی حسینیه جمع شده بودیم برای دعا و نیایش☺️ خاطرات سال گذشته برایم تداعی شد و لبخند به لبم نشست😊
🔸چیه؟ چرا لبخند ژکوند میزنید؟😏
یاد پارسال افتادم. صالح با تو کار داشت و منو صدا زد که بهت بگم بری پیشش😁 یادته؟ برای سوریه اعزام داشت.
آره یادش بخیر.
🔹واااای مهدیه چقدر داغون بودم. تو هم که تنهام نذاشتی و هیچوقت محبتت یادم نرفت. وقتی صالح برگشت سر و ته زبونم مهدیه بود😜 خلاصه داداشمو اسیر کردم رفت.😂
حالا دیگه صالح اسیر شده؟😒
نه قربونت برم تو فرشتهی نجاتی😘
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_سیدمهدی_رضـــــوی🍃🌹
🔻نوجوان ۱۷ سالهای که منافقین به بدترین شکل ممکن شهیدش کردند..
🔸دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که میبینمش.
▫️به سیدمهدی گفتم: مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟
▪️گفت: مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.
▫️گفتم: برو و مواظب خودت باش!
▪️با اینکه خودش میدانست برنمیگردد گفت: این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه میدهم به خاطر شما!
🔸مادر این شهید، نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند⇩⇩
سید مهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلامآباد غرب بود که به شهادت می رسد.
▫️منافقین سفّاک چشمهایش را در آورده بودند، گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.
▫️زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم😭
راوی 👈 مادر شهید
#صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂
°•{مدافـــع حــــرم
#شهید_مهدی_ثامنـــــیراد🍃🌹}•°
💌 #دلنوشته_دختر_شهید_برای_بابا
▫️بابا مهـــدے جان؛ وصیت کرده بودے کہ روے سـینہات ســـر بگذارم، آن شب در معراج خواستم ســـر روے سینہات بگذارم ️اما هرچه گشتم آغوشـــے نبود
▫️ععکسهایت را کنار مامان دیدهام، قد و قامتت، دستهـــایت. همان عکسها کہ مرا در آغوش داشتے پس چرا نیمی از آن قد و قامت هم در تابوت نبود؟
▫️خواستم مثل #رقیـــہ(س) ســـرت را بغل کنم نمیشد دستانم استخوانهایــے را لمس کرد که گفتند بابا مهدے ست باشد
▫️ســهم من از آغوشٺـــــ همین بود😔
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
◽️ساعت یک و دو نصف شب بود. صدای شُرشُر آب میآمد. یکی ظروف رزمندهها رو جمع کرده بود و خیلی آروم، به طوری که کسی بیدار نشود، پای تانکر آب میشست.
◽️آری او کسی نبود جز ابراهیم همت، فرمانده لشکر؛ این خصوصیت مردان بزرگ است.
《انسان بزرگ هر چه بالاتر میرود، خاکیتر میشود》
°•{ســـــردار دلهـــــا
#شهید_محمدابراهیم_همـت🍃🌹}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄
#شهید_محسن_حججـــــی🍃🌹
▫️یک روز سرکار خوابآلود بود پرسیدم چی شده محسن؟ دیشب نخوابیدی؟
▪️گفت: حاجعلی دیشب خیلی بیقراری میکرد و نمیخوابید، ساعت دو نیم شب با ماشین رفتیم گلزار شهدا با هم برگشتیم تا خوابش برد.
راوی 👈 همسر شهید
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻مدافـــــع حـــــرم🔻
#شهید_محمــــد_تاجبخـــــش🌷
《ســـــالروز ولادتـــــ》
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯