eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍂 °•{مدافـــع حــــرم #شهید_مهدی_ثامنـــــی‌راد🍃🌹}•° 💌 #دلنوشته‌_دختر_شهید_برای‌_بابا ▫️بابا مهـــدے جان؛ وصیت کرده بودے کہ روے سـینہ‌ات ســـر بگذارم، آن شب در معراج خواستم ســـر روے سینہ‌ات بگذارم ️اما هرچه گشتم آغوشـــے نبود ▫️ععکسهایت را کنار مامان دیده‌ام، قد و قامتت، دستهـــایت. همان عکسها کہ مرا در آغوش داشتے پس چرا نیمی از آن قد و قامت هم در تابوت نبود؟ ▫️خواستم مثل #رقیـــہ(س) ســـرت را بغل کنم نمی‌شد دستانم استخوان‌هایــے را لمس کرد که گفتند بابا مهدے ست باشد ▫️ســهم من از آغوشٺـــــ همین بود😔 #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 #شهیـــــدانہ ♦️شهـــدا از خواب و خـــوراکــ افتـــــــادند تا دنیــا خــــوابمان نڪند... ♦️ایــن است معناے مردانگـــے؛ اے ڪـــــاش مــــــردانہ قـــدر مردانگــےهایشان را بدانیـــم ... #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂 📄 ◽️ساعت یک و دو نصف شب بود. صدای شُرشُر آب می‌آمد. یکی ظروف رزمنده‌ها رو جمع کرده بود و خیلی آروم، به طوری که کسی بیدار نشود، پای تانکر آب می‌شست. ◽️آری او کسی نبود جز ابراهیم همت، فرمانده لشکر؛ این خصوصیت مردان بزرگ است. 《انسان بزرگ هر چه بالاتر می‌رود، خاکی‌تر می‌شود》 °•{ســـــردار دلهـــــا 🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾 #دلنوشتـــــہ ◽️آسمان فرصت پرواز بلندے استــــ ولے قصه این استـــ ڪہ؛ چہ اندازه کبوتــ🕊ـــر باشے . . . °•{ســــرلشکر خلبان #شهید_علی‌اکبر_شیـــــرودی🍃🌹}•° #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🍂 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 #شهید_محسن_حججـــــی🍃🌹 ▫️یک روز سرکار خواب‌آلود بود پرسیدم چی شده محسن؟ دیشب نخوابیدی؟ ▪️گفت: حاج‌علی دیشب خیلی بی‌قراری می‌کرد و نمی‌خوابید، ساعت دو نیم شب با ماشین رفتیم گلزار شهدا با هم برگشتیم تا خوابش برد. راوی 👈 همسر شهید #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻مدافـــــع حـــــرم🔻 #شهید_محمــــد_تاجبخـــــش🌷 《ســـــالروز ولادتـــــ》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #دوشنبـــــہ ☀️ ۱۷ تیـــــــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۵ ذی‌القعده ۱۴۴۰ 🌲 8 ژوئیــــــه 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #یاقٰاضِـــــے‌َالْحٰاجٰاٺـــــ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام حســن (ع) ▫️امام حسین (ع) #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا •|ڪولہ ‌بارے ‌بر دوش •|سفرۍ ‌باید رفت •|سفری ‌بۍ ‌همراه •|گم ‌شدن‌ تا ‌تہ ِ‌تنهایے‌ محض… •|یار ِ‌تنهایۍ ِ‌من ‌گفت به من‌: •|هر کجا لرزیدی •|از سفر ترسیدی •|تو بگو ‌از‌ تہِ‌ دل ●من‌ خدا را دارم و #خدا‌ اول‌ و‌ آخر‌ با توست.. #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊 °•{مداح اهل‌بیت #شهید‌_سیدجمال_قریـــــشی🍃🌹}•° 🔴 شهیدی که رهبری از شالش تبرک جست ◽️قبل از یکی از عملیات‌ها، بچه‌های گردان علی‌اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم روحیه‌ای بگیرن. ◽️تو مراسم هم سیدجمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده و هم مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می‌کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می‌کنه. ◽️موقع نماز وقتی حضرت آقا میان شروع کنن نماز رو، سیدجمال که قرار بود مکبر هم باشه شال سبزش و میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می‌ذارم تا تبرک بشه و بعداً می‌برم تا ایشالله تو جبهه به آرزوم برسم و #شهید بشم. ◽️نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می‌فرمایند که شما هم ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که سیدجمال قبول می‌کنه. ◽️بعداً حضرت آقا به برخی از دوستان تو لشگر می‌سپرن تا بیشتر هوای سیدجمال رو داشته باشن و نذارن بره خط که حضورش برا بقیه رزمنده‌ها هم باعث دلگرمیه و هم قوت قلب. ◽️اتفاقاً تو عملیات هم تقریباً مواظب بودن که خط نره و عقبه بمونه، ولی تو شلوغی درگیری‌ها سید هم جلو میره و به آرزوی دیرینه‌اش میرسه و #شهید میشه. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾 🔹آے شهـــــدا! من از شـــما یک آســــمان می‌خواهم به وسعـــت نگـــاه مهربانتـــــان 🔹ســــهم من از این دنیــــا تنــها باید همیـــن آســــمان باشد! °•{مدافـــع حــــرم 🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_چهل‌وششم 🔹به محض اینکه در مدینه
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹از صبح درگیر قربانی کردن گوسفندی بودیم که پدرجون و بابا خریده بودند.🐏 آرام و قرار نداشتم و دلتنگ صالح بودم. هرچه با هتل تماس می‌گرفتم کسی پاسخگو نبود و این مرا دل آشوب کرده بود.😔💔 🔸"مگه میشه حتی یه نفر اونجا نباشه که جواب بده؟!" گوشی صالح هم که خاموش بود. به هر ترتیبی بود ساعت انتظارم را به ظهر رساندم. علیرضا و سلما کباب را درست می‌کردند و پدرجون و بابا سهم فقرا را بسته بندی می‌کردند. من هم در حین انجام کارهایم، کنار تلفن می‌نشستم و مدام شماره‌ی هتل را می‌گرفتم. 🔹زهرا بانو کلافه شده بود. ــ شاید شماره رو اشتباه گرفتی😒 ــ نه زهرا بانو... خودم ده بار با همین شماره با صالح حرف زدم😔 الان کسی جواب نمیده😭 🔸مشغول خوردن ناهار بودیم که با شنیدن خبری از اخبار سراسری ساعت ۱۴، لقمه توی دهانمان خشک و سنگ شد. 😳 توی منا اتفاقاتی افتاده بود که قابل باور نبود و به قول گوینده‌ی خبر، اخبار تکمیلی هول محور این خبر هولناک هنوز به دستشان نرسیده بود. 🔹مثل مرغ سرکنده از روی سفره بلند شدم و دویدم به سمت تلفن... چندین بار شماره را تا نیمه گرفتم، اشتباه می‌شد و دوباره می‌گرفتم. سلما لیوان آب را به سمت من گرفت و گوشی را از دستم کشید. ــ چیکار می کنی مهدیه؟؟؟؟؟ بیا یه کم آب بخور... 🔸با چشمانی خشک و حریص به سلما خیره شدم. سلما صدایش را بالا برد و گفت: ــ چیه؟ دوباره می‌خوای فرضیه سازی کنی؟ از کجا معلوم که صالح هم تو اون اتفاق بوده؟ می‌خوای برای خودت دلشوره ایجاد کنی؟😡 🔹ــ سلما نشنیدی گفت زائرای ایرانی هم بین اون اتفاق بودن؟ اگه کاروان صالح اینا هم رفته باشه اونا هم گیر افتادن. اصلا اینا چرا تلفن رو جواب نمیدن؟ مطمئن باش اتفاقی افتاده نمی‌خوان جوابگو باشن.😭 🔸ــ تو مگه شماره‌ی رئیس کاروان رو نداری؟ ــ دارم... قبل از اینکه سلما حرفش را بزند به اتاق دویدم و موبایلم را آوردم و به صفحه‌ی مخاطبین رفتم. این هم بی‌فایده بود. یا ارتباط برقرار نمی‌شد و یا اگر برقرار می‌شد کسی جواب نمی‌داد. 🔹عصبی و هراسان بودم و دلم هزار فکر و خیال ناجور داشت. تلویزیون را از شبکه‌ی خبر جدا نمی‌کردیم. مدام همان خبر را تکرار می‌کردند.😫 غذاها سرد شده بود و کسی دست به بشقاب غذایش نزده بود و سفره همانطور پهن بود. 🔸بابا گفت: ــ مهدیه جان با سلما سفره رو جمع کنید گناه داره بی‌حرمتی میشه. زهرا بانو بلند شد و گفت: ــ نمی‌خواد. خودم جمعش می‌کنم شما شماره رو مدام بگیرید شاید خبری شد☹️ 🔹هر چه بیشتر شماره‌ها را می‌گرفتیم بیشتر ناامید می‌شدیم. صدایی توی ذهنم پیچید" خدایا صالحم رو از گزند حوادث سوریه حفظ کن" "خدایاااااا این چه دعایی بود که من کردم؟!😭 مگه خطر فقط تو سوریه در کمین صالحم بود؟ ای خدااااا😭" ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌺🌾 #فرازےازمناجات‌نامـــــہ #شهید_حمیـــــد_سربـــــی🍃🌹 ◽️الهی دلم خسته است و بیمناکم که چه به روزم خواهد آمد هر چه می‌مانم خسته‌تر می‌شوم، نگاهی به عملم می‌کنم، نگاهی به تو، شرمسار می‌شوم. ▫️جلوه‌ی ملکوتی تو نقابی زیبا بر روی اعمال زشت من کشیده که گویی جزء مقربین درگاهم. نگاهی به تو می‌کنم، نگاهی به خودم خجالت می‌کشم از اینکه دیگر بگویم که شهادت را نصیبم می‌کنی زیرا که نه تنها لیاقت شهادت را در خودم نمی‌بینم بلکه حتی لیاقت طلب شهادت را هم در خود نمی‌بینم. 🔻حمید قهرمان مسابقات تیراندازی بود و در سالهای دفاع مقدس مربی‌گری آموزش اسلحه پادگان امام حسین(ع) را نیز بر عهده داشت. 🔻مسئولیت ادوات گردان حمزه یکی دیگر از مسئولیت‌های شهید سربی در جنگ بود. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯