eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ فرازے از #وصیتـــــنامہ 💠 امروز همه ما موظف هستیم که هرچه در توان داریم از جان و مال و فرزندان خویش در جهت تحقق بخشیدن به آرمان‌های جمهوری اسلامی بگذریم و در سرکوبی مخالفین این انقلاب چه کسانی که با زبان خود و با نق و نق زدن‌ها مردم را به انقلاب بدبین می‌کنند و چه کسانی که علناً بر علیه نظام جمهوری اسلامی اسلحه برگرفته و در ستیزند باید کوشش کنیم. ▫️فرمانده والامقام▫️ #شهیــد_محمدحسن_ابوالبشری🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوبیست‌وشش 👈این داستان⇦《 پیشنهاد عالی 》 ـــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 کجایی سعید؟ 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎چهره‌اش هنوز گرفته بود ... ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه‌های مردم ... 🔹منظور ناگفته‌اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...😊 فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان مؤسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دستمون یه کم بسته‌تره ... اما از ما حرکت ... از خدا برکت ... توکل بر خدا ...🍃✨ 🔸دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم می‌بره ...😔 💠اما غیر از اینها ... فکر سعید نمی‌گذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا ۹ و ۱۰ شب ... یا حتی دیرتر ... برنمی‌گشت خونه ... علی‌الخصوص اوقاتی که مامان نبود ... 🔻داشتم کتاب‌های شیمی رو ورق می‌زدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش چه کار می‌کردم؟ ... اونم با رابطه‌ای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...⁉️ ▫️ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوست‌هاش بیرون چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ... 🔹بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ... خون خونم رو می‌خورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدمهای جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث می‌شد بیشتر از من دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...🤔 🔸رفته بودیم خونه یکی از بچه‌ها ... بچه‌ها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم پای بازی ...💻 🔻ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ... هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ... 🍃همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی که از شنیدن شون اعصابم بهم می‌ریخت ... 🚬سیگار از دستم در رفت افتاد روی فرششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد، گندش در اومد ... جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید❓ ... 💢اصلا به روی خودم نمی‌آوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلا برای من شب آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو می‌شدم ... تمام مدت، حرف‌های سعید توی سرم می‌پیچید ... و هنوز می‌ترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بی‌خبر باشم ... علی‌الخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...😔 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #آشنـــــایے_با_ابراهیـــــم 《 شکستن نفـــــس 》 🍃 باران شدیدی در تهران باریده بود، خیابان ۱۷ ش
✨﷽✨ 🔴《 روزهای آخر 》 🍃آخر آذرماه بود، با ابراهیم برگشتیم تهران، در عین خستگی خیلی خوشحال بود. 🍃می‌گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم‌های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هر کدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست. 🍃من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خودت دعا می‌کنی که گمنام باشی!؟ 🍃منتظر این سوال نبود، لحظه‌ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی رو که می‌خواستم نگفت.  راویان 👈 علی صادقی، علی مقدم ══💖══════ ✾ ✾ ✾ ⭕️ هر روز یک روایت از خاطرات ناب ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1‌‌
✨﷽✨ #دلنوشتـــــہ چه زیبا گلچین می‌ڪنی خوبان عالـم را ...! و من مبهوت هر شهیـدم که چه زیبا می‌رود تا عرش اعلا ... #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهدا_گاهے_نگاهے ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 سومین پیشنهاد 》 🖇علی اومد به خوابم … بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین … – ازت درخواستی دارم … می‌دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته … به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه… تو تنها کسی هستی که می‌تونی راضیش کنی …👌 🔹با صدای زنگ ساعت⏰ از خواب پریدم … خیلی جا خورده بودم…و فراموشش کردم … فکر کردم یه خواب همین طوریه …پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود …چند شب گذشت … علی دوباره اومد … اما این بار خیلی ناراحت… 🔸هانیه جان … چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ … به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه …خیلی دلم سوخت … 💔 🔻اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو … من نمی‌تونم …زینب بوی تو رو میده … نمی‌تونم ازش دل بکنم و جدا بشم… برام سخته …با حالت عجیبی بهم نگاه کرد …😳 ▫️هانیه جان … باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت‌تره …اگر اون دنیا شفاعت من رو می‌خوای … راضی به رضای خدا باش … 🍀گریه‌ام گرفت … ازش قول محکم گرفتم … هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم … دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود … همه این سالها دلتنگی و سختی رو… بودن با زینب برام آسون کرده بود …حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت … رفتم دم در استقبالش … 💠سلام دختر گلم … خسته نباشی …با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم … – دیگه از خستگی گذشته … چنان جنازه‌ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی‌خورم … یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم …رفتم براش شربت بیارم … یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد…✨ 🌸مامان گلم … چرا اینقدر گرفته است؟ …ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم … یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم … همه چیزش عین علی بود … 🔻از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می‌کنن؟ … 😁خندید … – تا نگی چی شده ولت نمی‌کنم … 🔹بغض گلوم رو گرفت … – زینب … سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟… دست هاش شل شد و من رو ول کرد …😳😔 ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ شهـــ🌹ــدای آینده ... از میان همین گِل‌ها ؛ گُل می‌ڪنند ... ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 🌸 وقتی نگاهم می‌کنی حسی درون وجودم شکفتن آغاز می‌کند حسی که نمی‌دانم چیست اما می‌دانم التیام می‌گیرد این دل با داشتنش! 🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
نگاه به نامحرم .mp3
2.52M
🎧🎧🎧 ✔️حجت الاسلام #دارستانی 📜نگاه به نامحرم #پیــشنهاد_ویژه_دانــــــلود💯 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈ســرداررشیــــــداســلام🔻 #شهیــد_علـــــی_صادقـــــی🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 والَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ 🍃 و آنان که دعوت پروردگارشان را [به انجام تکالیف، مشتاقانه] اجابت کرده، نماز را [با شرایط ویژه‌اش] خواندند، و کارشان در بین خودشان برپایۀ مشورت است، و همواره از آنچه روزی آنان کرده‌ایم انفاق می کنند. #سوره_شوری_آیه_۳۸ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1