eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ #فرازے‌ازوصیتـــــنامہ⇩⇩ ✍به نام او و به یاد او که همه چیزم از اوست وجودم، معبودم، معشوقم و زندگی‌ام اوست و بازگشتم نیز به سوی اوست. 🔹پروردگارا اینک احساس می‌کنم که قصد بخششم را داری پس آمادگی  هجرت را نیز به من عطا کن، خدایا از تو می‌خواهم ابتدا پاکم کنی بنحوی که بخود آیم از خواب غفلت بیدار و آماده رفتن شوم آنگاه رهسپارم کنی. 🔸خدایا توفیق ده که ادامه دهنده راه شهدا باشم. #شهیــد_حمید_ربانی_نوغانی🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فـــــرازے‌ازوصیتـــــنامہ⇩⇩ ✍ پروردگارا! قافله شهیدان ایران و محرومان در افق خونبار انقلاب در حرکت است، ما را بدان متصل کن..  ▫️خدایا! ما را بصیرتی ده که به هر چه می‌نگریم تو را ببینیم..  ▫️یکی از آیات و نشانه‌های رحمت خداوند انقلاب عظیم‌الشأن اسلامی است که ما با درک انقلاب بسیاری از آیات خدا را بیشتر و بهتر درک کردیم..  ▫️اگر این انقلاب نبود، ایثارها و فداکاری‌ها و حماسه آفرینی‌ها در جبهه‌ها شکل نمی‌گرفت و اگر این انقلاب نبود، ما شاهد جوانانی نبودیم که چون حضرت علی‌اکبر (ع) در راه امام خود جان هدیه کنند و چون حضرت قاسم (ع) شهید شوند.  ●|دکتـــــر داروساز|● #شهیــد_محمدمهدی_فقیهی🌷 《ســــالروز ولادتــــــــ》🎊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسی‌وسه 👈این داستان⇦《ابراهیم》 ــــــــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 والله خیر حافظا 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎اشک توی چشمم حلقه زد ... 🍃✨خدایا ... من بهت اعتماد دارم ... حتی وسط آتیش ... با این امید قدم برمی‌دارم ... که تمام این مسیر به خواست توئه... و تویی که من رو فرستادی ... ولی اگر تو نبودی ... به حق نیتم ... و توکلم نگهم دار و حفظم کن ... تو رو به تسبیحات فاطمه زهرا قسم ... ▫️از جا بلند شدم و رفتم سمت اتوبوس ... 🍃✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ... لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ ... 🔹و اولین قدم رو گذاشتم روی پله‌های اتوبوس ... مسئول گروه ... توی در باهام سلام و احوال پرسی کرد ... 🔸داداشت گفت حالت خوب نیست ... اگه خوب نیستی برگرد ... توی کوه حالت بهم بخوره ممکنه نشه کاری برات کرد ... وسط راه می‌مونی ... 💢به زحمت خودم رو کنترل کردم و لبخند زدم ... نه خوبم ... چیزی نیست ... ▫️و رفتم سمت سعید ... نشستم بغلش ... - فکر کردم دیگه نمیای ... - مگه تو دار دنیا چند تا داداش دارم ... که تنهاشم بزارم؟ ... 🍀تکیه دادم به پشتی صندلی ... هنوز توی وجودم غوغایی به پا بود ... غوغایی که قبل از اینکه حتی فرصت آرام شدن پیدا کنه ... به طوفان تبدیل شد ... 🔻مسئول گروه از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو ... سلام به دوستان و چهره‌های جدیدی که تازه به گروه ما ملحق شدن ... من فرهادم ... مسئول گروه و با دو نفر دیگه از بچه ها ... افتخار همراهی شما و سرپرستی گروه رو داریم ...✨🍀 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #زندگی_به_سبک_شهدا 🔴 #گنـاه‌های_ڪوچڪ ➣●یڪ روز مریم آمد و گفت: به من یڪ روز مرخصی بده. رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه می‌رود! پرسیدم: "تصادف ڪردی؟" جوابی نداد... ➣●پاپیچش شدم تا بالاخره گفت ڪه روی لوله‌های نفت ڪه خدا می‌داند توی آفتاب داغ خوزستان چقدر داغ می‌شدند #پا_برهنه_راه_رفته! ➣●پرسیدم: چرا این ڪار رو ڪردی؟ گفت: غـافـل شده بودم این ڪار رو باید می‌ڪردم تا یادم بیاید چه آتشی در آخرت منتظـر من است. ➣●گفتم: تو ڪه جز خدمت ڪاری نمی‌ڪنی. گفت: فڪر می‌ڪنی! 🔻بعضی اشاره‌ها، بعضی سڪوت‌های نه به جا؛ همه‌ی اینها گناهای ڪوچیڪیه ڪه تڪرار می‌ڪنیم و برامون عادی می‌شن. ▒نماد رشادت و مجاهدت زن ایرانی▒ #شهیــده_مریـــــم_فرهانیـــــان🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #آشنـــــایے_با_ابراهیـــــم 🔴《 تفحص 》 🍃اواخر دهه هفتاد، بار دیگر جستجو در منطقه فکه آغاز شد،
✨﷽✨ 🔴《 برخورد با دزد 》 🍃نشسته بودیم داخل اتاق، مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد، شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! 🍃بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در، یکی از بچه‌های محل لگدی به موتور زد، دزد با موتور نقش بر زمین شد! 🍃تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد، چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب، درد می‌کشید که ابراهیم رسید موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو! 🍃رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ... 🍃دزد گریه می‌کرد، بعد به حرف آمد: همه اینها را می‌دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده‌ام، مجبور شدم. 🍃ابراهیم فکری کرد، رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. 🍃مال حرام زندگی را به آتش می کشد، پول حلال کم هم باشد برکت دارد. راوی 👈 عباس هادی ══💖══════ ✾ ✾ ✾ 💖 روزی که به دنیا آمدی هرگز نمی‌دانستی زمانــی می‌رسد که آرامش‌بخش روح و روان ما می‌شوی 💖 🌷 🌷 🎊🎉سالروز میلادت مبارک🎉🎊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1‌‌
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ ▫️از پشت تمام پنجره‌های این شهر روزی کسی برای عزیزی دست تکان داده است تنها منم که تکان هیچ دستی از کابوس غربت این شهر بیرونم نمی‌بَرد برگرد... ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهید_علی‌اصغر_الیـــــاسی🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 پله اول ‌》 🖇پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر …یکی فشار وارد می کرد … یکی چراغ سبز نشون می داد …همه شون با هم بهم حمله کرده بودن … و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار … و هر لحظه شدیدتر از قبل … پلیس خوب و بد شده بودن … و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری … من ساکت بودم … اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم … به پشتی صندلی تکیه دادم … – زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ … چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا… – خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو … با دیدن من توی اون حالت … با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد… خدایا … به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم … و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم … – این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید … حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم … امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید… فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم … چشم هام رو باز کردم … – همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه … سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ عشـــــ❤️ــــق همین خنده‌هایِ سادهِ توست وقتی با تمامِ غصه‌هایت می‌خندی تا از تمامِ غصه‌هایم رها شوم ... ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_علیرضـــا_مــــرادی🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #درس_اخلاق 🔴 ️خوابی که مادربزرگ شهید جهاد مغنیه دید.. 🔹دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر می‌زد و می‌آمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. 🔸جهاد گفت: بازرسی‌ها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی‌های سوریه را می‌گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می‌شوی؟ 🔹گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟ 🔸گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از #نماز صبح سؤال می‌شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ 🔹گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم... ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیــد_جهـــــاد_مغنیـــــه🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
mahdi bia(3)_300418092950.mp3
4.5M
🎉🎊🎉 ❤️ مهدی بیا مهدی بیا 🌺 #نیمه_شعبان 🌺 #جشن_ولادت 🌺 #امام_زمان (عج) 🌺 #صلوات ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیــد_رضـــــا_مراثـــــی🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 و قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ 🍃 پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند!» #سوره_غافر_آیه_۶۰ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 خودت گفتے وعده در بهــار اسٺ بهار آمد دلـــــم در انتــــظار اسٺ بهار هر ڪسے عید اسٺ و نوروز بهار عاشقـــــان دیدار یــــار اسٺ ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا در نقطه‌ای از زمین حتی نهال‌ها هم دست بلند کرده‌اند و ستاره می‌چینند ▫️شهید علی سیفی #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ ابریترین هواست دلـم بی هوای تو دل را سپرده‌ام به دلِ مبتـــــلای تو هر روز می‌روم به مسیـــر همیشگی آنجا که مانده است به جا ردپای تو #شهید_میثـــــم_علیجانی🌷 ●شهادت ۱۳۹۶ مرز سیلوانا ●لشکر عملیاتی۲۵ کربلای مازندران ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 💠 صادق عاشق خدا بود. ارادت خاصی به اهل بيت(ع) داشت. ▫️صادق ذره‌ای به مادیات ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات بود که معاش عادی زندگی‌اش را تأمین کند و تا لحظه مرگ مادیات نتوانست صادق را به سمت خود بکشاند. راوی 👈 همسر شهید ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ 🌷 《ســــالروز ولادتـــــ》🎊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازے‌از‌وصیتـــــنامہ ✍ مُردن مؤمن باید مردن خدایی باشد انسان وقتی می‌میرد باید طوری زندگی کرده باشد که نه از کسی آزار ببیند و نه به کسی آزار برساند و مردم از او راضی باشند.. ●تاریخ شهادت⇦۱۳۶۶/۰۲/۰۲ ●محل شهـادت⇦ ماووت عراق 🔹سردار والامقام🔹 #شهیــد_حاج‌حسیـــن_بصیـــــر🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازے‌ازوصيتـــــنامہ ✍ خدايا! به تو شکايت می‌آورم از کسانی که خود را مسلمان می‌دانند لکن همانند کوفيان امام را نمی‌شناسند ▫️خدايا به تو شکايت می‌کنم از کسانی که خود را مسلمان تصور می‌کنند در حالی که ذره‌ای از ثواب و پاداش و وعده داده شده تو را باور ندارند ▫️خدايا شکايت می‌کنم از کسانی که قرآن، کتاب پاک تو را می‌خوانند اما به گفته‌هايش اعتماد نمی‌کنند. قرآن تو را تلاوت می‌کنند اما حق و باطل را جدا نمی‌کنند. قرآن را می‌شنوند لکن به جان و گوش نمی‌کنند و آيات قرآن را نازل می‌فروشند . . . #شهیـد_میرهــادی_خوشنویــس🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسی‌وچهار 👈این داستان⇦《 والله خیر حافظا 》 ــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 جذام...!!! 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت ۲ بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم‌هام رو بستم ... هنوز چشم‌هام گرم نشده بود ... که یه سی دی ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس می‌کردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد زد ... 🔹بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ... 🔸دوباره چشمها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود ... 🔻وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکه‌ای که قبل از سوار شدن به اتوبوس توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ... 🍃✨خدایا ... من رو کجا فرستادی؟ ... داره قلبم میاد توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمی‌دونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلا ... تو، من رو فرستادی اینجا❓ ... ▫️چشم‌های خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش گداخته‌ای🔥☄ به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب می‌شد ... ⚡️از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد بهم ...😳 💠جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی ... می‌خواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ... 💢اون حس به حدی زنده و حقیقی بود ... که وحشت، رو با تمام سلولهای وجودم حس کردم ... و قلبم با چنان سرعتی می‌زد که ... حس می‌کردم با چند ضرب دیگه، از هم می‌پاشه ...💓 🔹خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود ... 🔸پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ... 🔻تا اون لحظه ... هرگز چنین آتش🔥 و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداخته‌ای☄ ... که انگار، خودش هم از درون می‌سوخت و شعله می‌کشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم ... 💢 هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده ... با وجود اینکه اصلا نمی‌تونستم بفهمم چرا باید اونجا می‌رفتم ... ❤️قلبم آرام‌تر شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیطان هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ... 🍃✨الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #برگے_از_خاطراٺ 🔴 #اولاد_خلـــــف 🍀ابراهیم می‌گفت: من توی مکه، زیر ناودون طلا، از خدا خواستم که نه زخمی بشم و نه اسیر، فقط #شهادتم را از خدا خواستم. 🍃مادرش بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت: ننه، آخه این چه حرف‌هاییه که میزنی؟ چرا مارو اذیت می‌کنی؟ 🍀می‌گفت: نه مادر، مرگ حقه و بالاخره یه روزی همه‌مون باید از این دنیا بریم. این حرفش در ذهن من باقی مانده بود. 🍃یک روز ولی‌الله آمد و گفت: ظهر اخبار رو گوش کردی؟ گفتم: نه، مگه چی شده؟ گفت: از ابراهیم خبری، چیزی داری؟ گفتم: نه، چطور مگه؟ گفت: میگن ابراهیم زخمی شده، تا گفت زخمی شده، فهمیدم #شهیـــــد شده است. 🍀حرف آن روزش همیشه در ذهن بود و می‌دانستم که خدا به خاطر اخلاصی که دارد، دعایش را برآورده می‌کند. آمدم خانه و خبر دادم. مادرش در حالی که گریه می‌کرد، گفت: یادت میاد که این بچه رو توی ۳ماهگی کی به ما داد؟ 🍃گفتم: بله. گفت: یه خانم بلند بالا #حضرت_زهرا(س). این بچه، هدیه‌ی امام حسین بود؛ همون کسی که اون روز این بچه رو به ما داد، امروز هم در 29 سالگی اونو ازمون گرفت. 🍀بعدش هم گفتیم: ✨انا لله و انا الیه راجعون✨. خداوند اولاد خلفی به ما عطا فرمود که همواره مایه‌ی افتخار و سربلندی ماست و ما همیشه به خاطر این نعمت شرمنده و شکرگزار او هستیم.. 📚 کتاب: برای خدا اخلاص بود مجموعه‌ای از خاطرات ⇩⇩ #شهیــد_محمدابراهیم_همت🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ 🔷 آسمان . . . فرصت پرواز بلندیست، ولی قصه این است چه‌ اندازه پرستو باشی؟! 🔹 بـی‌شـک #شهــادت زیبـاتریـن کـلمه در زنـدگی هر کـسی مـی‌توانـد بـاشد ... 🔻والله اگر شهیـد نمی‌شد حیف بود!!! نگاهش کنید؛ روی زمین نیست اصلا" .. ... ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_حسیـــن_جوینـــده🌷 ●از فرماندهان و مربیان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازےازوصیتـــــنامہ ✍ باید با تلاش فعالانه، توطئه‌های دشمنان اسلام را خنثی کنیم و روز به روز برای پیشبرد انقلاب اسلامی‌مان بکوشیم. #شهیــد_حمیـــــد_غیبـــــی🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 من یک دختر مسلمانم 》 🖇سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم … 🔸یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه‌ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من… و اگر نمی‌تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …🍃✨ 🔹و از جا بلند شدم … همه خشکشون زده بود … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده‌اش گرفته بود …😁 ▫️به ساعتم نگاه کردم … 🔻این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی‌گردم ایران …🇮🇷 💢 نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد … 💠دکتر حسینی … واقعا علی‌رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید⁉️ 🔻این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می‌کردید … 🍀جمله‌اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می‌ترسیدم با کوچک‌ترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه‌اش بهم حمله کنه … 🔹این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم💓 رو توی شقیقه هام حس می‌کردم … ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #برگے_از_خاطراٺ 💠 قرار بود بریم مسافرت، همه وسایلامون و جمع کرده بودیم دانیال‌ام خودش وسایلشو جمع کرده بود، همین که خواستیم از در بریم بیرون یادش افتاد کمربندش و جا گذاشته بهم‌ گفت مامان کمربند منم بردار جا‌گذاشتم منم حواسم نبود و کمربند نظامیش و برداشتم! 🔹 وقتی رسیدیم لباساشو پوشید که عکس بگیریم، هی بغل کتشو میزد کنار ژست میگرفت و میگفت: ببین مادر من کمربند چی برام آورده ... کمربند نظامی ....!! و میخندید... و این عکسِ یادگاری ماندگار شد براش... راوی 👈 مادرشهید ▫️مدافع حریم ولایت▫️ #شهید_دانیـــــال_صفـــــری🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1