eitaa logo
شَھـــیدانہ‌تٰا‌شَھــ🖤ـــٰادَتْ
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
262 ویدیو
26 فایل
#تابع‌قوانین‌جمھورۍ‌اسلٰامے💚⛓ ڪپی‌رمان‌حرام❌ چنل‌هاۍ‌دیگرمون‌درایتا🌱 @morabaye_shirin @istgahkhoda @DelSheKastE31 @banooye_IdeaLL شرایط @Sh_shahidane
مشاهده در ایتا
دانلود
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 سرخوش میخندم و باهم دست توی دست هم از این سربه اون سرمیریم لباسای کوچیک و صورتی و ابی و کرم و همه رنگی از اون لباسایی که دل میبره دل منو محمدحسینو داره پشت سرهم میبره با ذوق به سمت یکی از قفسه ها میرم دستکش کوچولو و ریز صورتی با گل های ریز صورتی +وای محمدحسین اینو ببین وای خدای من میخنده و از دستم میگیره _چقدر نازه این دختربابا چقدرقشنگ میشه وقتی این دستکشو دستش کنه اخمو سمتش برمیگردم +ازهمین الان دلازارشدم؟؟ همون بحث نو که بیاد به بازار کهنه میشه دلازار؟؟؟ نچ نچ میخنده و دستمو میگیره و با دستش به سمت یکی از رگالا میریم _این چه حرفیه خانومم شما تاج سرمی اوشونم نیمه وجودم فرقی ندارید باهم باورکن و ابرو بالا میندازه و لبشو به دندون میگیره ریز میخنده باور کنه اخرشو تمسخرانه میگه حرصی سمتش برمیگردم +خیلی لوسی محمدحسین خیلی میخنده و منم به حالت قهر اطرافو دید میزنم که چشمم به یه لباس عروس خوشگل دخترونه میافته تور عروس صورتی رنگ کوچولویی که بالای لباس روی قسمت سینه پارچه لطیف مخملی صورتی رنگ همراه با گلای ریز و ظریف طلایی رنگ و پایینشم تور زیبای صورتی رنگ که باتور روش گل های زیبایی کارشده بود لباس فوق العاده ظریف و کوچیکی بود و عجیب دلمو برد دست محمدحسینو گرفتم و به سمتش رفتیم _واو خدای من چقدر قشنگ و نازه این فکرش کن توی تن دخترکم چه ملوس بشه میخندم و با ذوق سرتکون میدم تا شب توی پاساژا و بازارا گشتیم و ذوق کردیم و خرید کردیم پلاستیکای خرید رو به امانت داری دادیم و وارد حرم شدیم به محمدحسین خبر دادن باید هرچه سریع تربرگرده شیراز و فرداصبح باید برگردیم اشک توی چشمام جمع میشه و سلام میدیم و اذن دخول میخونیم دوباره ماجرای صبح تکرار میشه و به زیارت میرم ادعیه میخونم درکنارمحمدحسین و بهترین لحظات عمرمو کنارش میگذرونم _بریم هتل صبح دوباره برگردیم؟ سرم خیلی درد میکنه نگران نگاهش میکنم +باشه قربونت برم پاشو بریم خدانکنه ای میگه و باهم دوباره رو به حرم اقا تعظیمی میکنیم و میریم سمت امانت داری پلاستیکای خریدو دست میگیرم چشمای محمدحسین شده کاسه خون هروقت سرش دردمیگیره اینجوری میشه _بریم عزیزم؟ +اره بریم بریم نگران تند تند قدم برمیدارم دستشو توی دستم سفت گرفتم احساس دلشورم شدید شده و خودمم حالت تهوع گرفتم _یواش ترسارا سرم خیلی دردمیکنه اصلا نمیتونم اینقدر تند راه برم از حال بدش ناخودآگاه گریم میگیره +دردت به جونم چیشدی یهو متعجب می ایسته _سارا چرا گریه میکنی؟ اشک میریزم +طاقت دیدن حال بدتو ندارم چرا اینجوری شدی یهو؟ لبخندی میزنه و دستمو محکم تراز قبل میگیره و اینبارخودش سمت هتل قدم تندمیکنه _ببخشید خانومم ببخشید نگرانت کردم معذرت میخوام به هتل میرسیم و بدون خبر دادن به کسی سریع به سمت اتاقمون میریم میدونم الان به یه دوش اب گرم نیاز داره تا اروم بشه وارد اتاق میشیم سریع پلاستیکارو گوشه ای میندازم به سمت چمدون میرم تاحولشو دربیارم که دستمو میگیره _سارا برمیگردم سمتش +جونم _بیا به سمتش میرم و دستشو روی بازوهام میزاره _ممنون که همیشه هستی عزیزترینم ممنون که تا اینجا هم باهام بودی تمام وجودم ممنون که شدی تموم زندگیم و پیشونیم از اخرین بوسش گرم میشه لبخندی میزنم و دستشو میگیرم +تاتهش هستم تاتهش بمون تا ته تهش اخر اخرش مرسی که شدی دلیل نفس هام محمدحسینم لبخندش شیرین ترمیشه نمیدونم چرا دلشوره دارم بیشتر به رفتاراش توجه میکنم لبخنداش بیشتر به دلم میشینه _تا ته تهش هستم اخر اخرش لبخندی بهش میزنم و میگم بره حمام تا واسش دمنوش دم کنم‌ ‌↻•↻•↻•↻•↻‌•↻•↻ ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒