eitaa logo
زندگی شهیدانه
236 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
797 ویدیو
78 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم: "جذابیت جهانی: وقتی فرهنگ‌ها به هم می‌رسند" 🌟🚌 اتوبوس اول، روز اول 💫 از بچه‌های کاروان خواستم خودشون رو معرفی کنن. دو چیز بیشتر از همه توجهم رو جلب کرد: اول، تنوع ملیت‌ها! امسال از افغانستان، پاکستان، هند، ترکیه، عراق، بحرین، بلژیک و حتی یه خواهر کانادایی-پاکستانی بودن توی کاروان. 🌍✨ دوم، چهره‌های آشنا! بعضی از بچه‌های پارسالی هم بودن، حتی یکی از خواهران دانشجو، این چهارمین سفرش بود! 🙌 وقتی مشارکت راهیان‌نوری‌های بین‌المللی رو می‌بینم، به یه نتیجه جالب می‌رسم: راهیان نور برای بچه‌های خارجی، یه جذابیت و اثرگذاری خاص داره. 💖 💫 https://eitaa.com/shahidaneh110
این ماه مبارک رمضان، برنامه تلویزیونی «جبهه» از شبکه یک میتونه یه همراه ویژه برای شما باشه. این برنامه با نگاهی به زندگی و داستان‌های شهدا، لحظات پراحساس و متفاوتی رو براتون خلق میکنه. در «جبهه» بخش‌های متنوعی مثل نمایش، کرال و گفت‌وگو داریم که با اجرای صالح مدرس‌زاده و همراهی میزبان‌های با صفایی مثل علیرضا دلبریان، سعید ابوطالب، علی خلیلی و مریم تجلایی روی آنتن می‌ره. حتما تو برنامه‌تون یه جا برای دیدن «جبهه» باز کنین و از این برنامه خاص لذت ببرین. 🕊️❤️ 📺 لینک برنامه: https://tv1.ir/program/450712 https://eitaa.com/shahidaneh110
قسمت چهارم:حرف‌های شبانه: جنگ حق و باطل 🌙🚌 شب اول توی جمع بچه‌های اتوبوس دوم بودم. 🚌✨ سوالی که صبح توی گلزار علی بن جعفر پرسیده بودم رو دوباره مطرح کردم و از بچه‌ها جواب خواستم. خداروشکر، بچه‌های حواس‌جمع توی کاروان زیاد بودن!🙋‍♂️🙋‍♀️ 🌟 یه چند نفر درست اشاره کردن که جنگ ایران و عراق، جنگ حق و باطل بود و ما باید کنار حق می‌ایستادیم. ⚔️🕊️ بعضی‌ها هم به دیکتاتور بودن صدام اشاره کردن. 👤🔥 صحبت‌هام رو با توضیحاتی درباره این که چرا غرب و شرق اون زمان برای اولین بار علیه انقلاب اسلامی متحد شدن، ادامه دادم. 🌍🤝 توی یه جنگ نابرابر که خیلی از دولت‌ها علیه ایران بودن، اما مردمشون پای ایران ایستادن. 💪❤️ مثلاً شیخ ماجد سلیمان الحاج لبنانی رو گفتم که وقتی بهش گفتن: «می‌دونی ما با عراقی‌ها می‌جنگیم؟» جواب داد: «بله، با حزب بعث و آمریکایی‌ها می‌جنگیم!» کمال کورسل هم وقتی بهش گیر دادند که این جنگ ماست تو نباید بیایی، گفته بود: نه این جنگ اسلام و کفره. 🎤🌹 https://eitaa.com/shahidaneh110
قسمت پنجم: ادامه حرفهای شبانه: از دفاع مقدس تا تمدن‌سازی؛ 💪📚 اما از یه نکته دیگه هم حرف زدم و اون این بود که چرا راهیان نور برای بقیه ملت‌های مسلمان مهمه؟ 🤔✨ چون سرنوشت همه جهان اسلام به هم گره خورده و تاریخ بهمون نشون داده که همیشه صعود یا افول تمدنی‌مون با هم بوده. 🌍🕌 این پیوند قوی باعث میشه که ما به تجربه‌های موفقمون، مخصوصاً اون‌هایی که بر پایه مبانی توحیدی و با افق تمدنی هستن، خیلی دقت کنیم. انقلاب اسلامی و دفاع مقدس یه نقطه عطف بزرگ بود که تونستیم در بُعد نظامی، تمدن غرب رو به شکست بکشونیم. 💪⚔️ پس راهیان نور فقط یه سفر نیست، یه مساله تمدن‌سازانه س. 🛤🌟 و به بچه‌ها گفتم از فردا، به روایت‌ها از زاویه تمدنی نگاه کنن. حماس و حزب‌الله هم با تکرار همین الگو تونستن اسرائیل رو به زانو دربیارن. 🕊️🔥 انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تجربه‌ی یه مقاومت تمدنی هستن. 🏴❤️ اینجا بود که یه دریای سوال مطرح شد! 🌊🤯 فکر کنم یه خواهر ازبکستانی یا افغانی شروع‌کننده‌ی این سوال‌ها بودن. از چرایی افول تمدن اسلامی تا چگونگی بازگشت و صعود، الهیات تمدنی، علم دینی و حتی مسایلی که ما رو به بحث درباره تاریخ فلسفه غرب کشاند. 📚🌌 اشتیاق بچه‌ها واقعاً عجیب بود و تا لحظه‌ی پیاده‌شدن هم سوال‌ها ادامه داشت. 🚌💬 https://eitaa.com/shahidaneh110
۲ کمال کورسل.mp3
30.85M
قسمت دوم: ✨ موسیو کمال: کتابی که حالا میشنویمش! ✨ درباره زندگی شهید فرانسوی دفاع مقدس: نوجوانی با چاشنی چالش ژروم و شرم از فرانسوی بودن، دو روایت از یک تاریخ، پسری که آرزوهایی مثل دیگران نداشت. مسجد جامعی که پاتوق می شد. حرفهایی ازجنس حرفهای انبیاء: لاتظلِمون و لا تُظلَمون. از مسجد جامع پاریس تا کانون دانشجویان مسلمان ایرانی ⚔️ ⚖️ https://eitaa.com/shahidaneh110
🌿امروز بحثمون تو مسجد راجع به تأثیر یاد مرگ در رفع تعلقات بود. رزمنده ها و شهدا در میدان رزم این مسأله رو به صورت عینی لمس می کردند و لذا حضور در جبهه فرصت جبران خوبی رو برای طینت های پاکی که احیانا سابقه ی لغزشی رو هم داشتن فراهم می کرد. برای دل کندن، جبران گذاشته و آسمانی شدن 🌿خب این حرف بین رزمنده ها و شهدا مصداق زیاد داره، من هم تو ذهنم دنبال یه دونه از این ستاره ها بودم که علی رغم سابقه ی نه چندان درخشان، جبهه براشون یه سکوی عروج به مقام عند الرب شد. 🌿شهید مظلوم مهیار مهرام به ذهنم خطور کرد، در دانشگاه برایتون انگلیس هوافضا خوند ولی در حین تحصیل گرفتار اعتیاد شد و به کما رفت. از کما جان سالم به در برد ولی اعتیاد کماکان دامنگیر او بود. سال ۱۳۵۶ برگشت ایران. نه خودش و نه پدر و خواهران چندان اعتقادی به نظام و انقلاب و ... نداشتن. 🌿رفیقش امیر که تا دیپلم باهاش هم کلاسی بود، میگه همین مسأله باعث می شد چندان به برقراری ارتباط مجدد با او تمایلی نداشته باشم ولی به هر حال رفاقت ما برقرار بود. 🌿میگه یه روز پدر مهیار من رو دید و گفت بابا یه فکری به حال این رفیقت بکن،کمکش کن. تا اون رو ۱۴ بار برای ترک اعتیاد مهیار اقدام کرده بودند ولی موفق نبود، همین هم باعث شده بود این جوان نخبه با چنین مدرکی در اون زمان شغل درست و حسابی نداشته باشه. 🌿منم دل رو زدم به دریا و با مهیار صحبت کردم بهش پیشنهاد دادم تا چند مدتی اون رو با خودم به جبهه ببرم. اون موقع اوایل جنگ بود و بچه های تیپ ۲۷ به فرماندهی حاج احمد متوسلیان در مریوان مستقر بودند. 🌿مهیار رو با خودم بردم مریوان. ولی واقعیت یه مقدار هم نسبت به این کارم مردد هم بودم. بهش گفتم: مهیار موقع نماز من هر کاری کردم تو هم انجام بده. تا اون سن هنوز نماز رو هم درست و حسابی بلد نبود. 🌿یه هفته ای تو مقرهای مختلف چرخوندمش و مشغولش کردم تا بتونه خودش رو پیدا کنه و ویروس خانمان سوز رو از خودش دور کنه. بعد یه هفته احساس کردم حالش خیلی بهتر شده و خودش هم ابراز رضایت کرد. 🌿بردمش سرو آباد، اونجا تو ارتفاعات هوا خیلی سرد بود. بردمس پیش بچه های مخابرات یگان خودمون. نخبه ای بود و اونجا هم سریع به کار سوار شد. 🌿خلاصه یه ماهی پیش بچه های مخابرات بود و حسابی با رزمنده ها عیاق شد. باهاش از طریق بی سیم تماس گرفتم و قرار برگشت رو گذاشتم و اومدیم تهران، گفتم اون اتفاقی که باید می افتاده، افتاده دیگه. 🌿بعد چند روز حضور در تهران یه روز بهم زنگ زد بهم گفت امیر تو اگه قصد برگشت دوباره به مقر تیپ رو نداری من می خوام برگردم. جالب بود. 🌿اصلا تو این خط ها نبود ولی دیدن فضای جبهه و حال و هوای شهادت و خلوص و پاکی رزمنده خیلی روی نگرشش اثر گذاشته بود و از طرف دیگه فضای حاکم بر خانه و خانواده ی خودش رو هم دوست نداشت. 🌿خلاصه با هم دوباره برگشتیم جبهه. دو سال به جبهه رفت و آمد داشت و حسابی حال و هوای بسیجی ها رو پیدا کرده بود. تیپ و قیافه نمازهاش و... تا رسیدم به پاییز سال ۱۳۶۲ و عملیات والفجر ۴ در منطقه ی پنجوین عراق. 🌿مهیار هم تو این عملیات شرکت کرد و خودش رو رسوند به قافله ی شهدا... برای شناسایی پیکر مطهرش رفتم سنندج و بعد تشخیص و تأیید اومدیم تهران برای تشییع جنازه و تدفین. 🌿مهیار مظلوم هیچ کی از اعضای خانواده در تشییع او شرکت نکردن. کلا با ۱۳ نفر از رفقا پیکر مطهرش رو تشییع کردیم و به خاک سپردیم. البته بچه ها بعد اینکه خبر دار شدن برای مراسم چهلم سنگ تموم گذاشتن، به گونه ای که خیابان یوسف آباد مملو از جمعیت شده بود. 🌿علی ای حال شهید مهیار مهرام بعد حضور در جبهه، جهاد اکبر و اصغر را توأمان سپری کرد و بال در بال ملائک آسمانی شد. 🌿مزار مطهر این شهید در قطعه ۲۸ بهشت زهرا ردیف ۶ قبر شماره ۴ واقع شده است. برای شادی روح این شهید عزیز صلوات... https://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شتَقتُلکَ بٰابٰا دلم برات تنگ شده بابا https://eitaa.com/shahidaneh110
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 🎙شما صدای سردار شهید مهدی زین الدین را می‌شنوید: ما باید در این امتحان سخت پیروز شویم 💠 شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
تجارب فراوان تاريخي نشان مي دهد كه هر فرد يا جامعه بيماري كه خود را «بيمارانه» و نه رياكارانه و دنياخواهانه، بر قرآن عرضه كرده و از آن طبّ الهي درمان خواسته، سلامت خويش را بازيافته و درمان شده است. (و ننزّل من القُرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين) حیات حقیقی انسان در قرآن آیت الله جوادی آملی https://eitaa.com/shahidaneh110
بچه_های_تخریب به گردان ها برای مامور شده بودند اون ها سر ستون میرفتند و گردان عازم هجوم به مواضع دشمن شد مدام با بی سیم وضعیت گردان رو می پرسید. چون آتیش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری میرفت که خطرات زیادی تهدیدش میکرد آتش اداوت دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب رو دیدند. تخریبچی هایی که مامور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین گیر شدند. هم که گردان رو همراهی میکرد از ترکش بی نصیب نبود تا پشت میدون مین رسیدند فقط یک نفر از سرپا بود. ستون رزمنده ها نزدیک از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچی ها رو میگرفتند. غافل از اینکه تخریبچی های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند. تنها تخریبچی بازمانده خودش رو به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید بقیه بچه های تخریب کجا هستند. خبردار شد که زیر آتیش سنگین دشمن مصدوم شدند. تخریبچی تنها به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل معبر بزنم. فرمانده گردان یه نگاهی به میدان مین کرد و یه نگاه به تخریبچی و گفت: خاطزجمع هستی که میتونی تنهایی معبر بزنی. گفت: آره باز فرمانده دلش قرص نبود. با بی سیم تماس گرفت وضعیت رو پرسید و فرمانده گردان گفت: حاجی پشت رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرفش دوید و گفت: برادر من که هستم کار رو انجام میدهم فرمانده داشت از اجازه میخواست که مسیر رو برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند که قبول نکرد. باز تماس گرفت و گفت یه تخریبچی مونده و میگه خودم به تنهایی میتونم معبر بزنم. و هی اصرار تنها تخریبچی گردان که مورد قبول و اقع شد و تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین رو شکست و معبر باز شد و رزمنده ها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشگر بودند. لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشگر27 در تجلیل کرد. به صورت ویژه از به عنوان (ص) تجلیل کرد. او را در کنار خود طلبید و لی نوجوان تخریبچی امتناع کرد و خواست عملش فقط برای خدا بماند... راوی: حاج رضا ابراهیمی https://defapress.ir/fa/news/355950/ https://eitaa.com/shahidaneh110