قسمت پنجم: ادامه حرفهای شبانه: از دفاع مقدس تا تمدنسازی؛ 💪📚
اما از یه نکته دیگه هم حرف زدم و اون این بود که چرا راهیان نور برای بقیه ملتهای مسلمان مهمه؟ 🤔✨
چون سرنوشت همه جهان اسلام به هم گره خورده و تاریخ بهمون نشون داده که همیشه صعود یا افول تمدنیمون با هم بوده. 🌍🕌
این پیوند قوی باعث میشه که ما به تجربههای موفقمون، مخصوصاً اونهایی که بر پایه مبانی توحیدی و با افق تمدنی هستن، خیلی دقت کنیم. انقلاب اسلامی و دفاع مقدس یه نقطه عطف بزرگ بود که تونستیم در بُعد نظامی، تمدن غرب رو به شکست بکشونیم. 💪⚔️
پس راهیان نور فقط یه سفر نیست، یه مساله تمدنسازانه س. 🛤🌟 و به بچهها گفتم از فردا، به روایتها از زاویه تمدنی نگاه کنن. حماس و حزبالله هم با تکرار همین الگو تونستن اسرائیل رو به زانو دربیارن. 🕊️🔥
انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تجربهی یه مقاومت تمدنی هستن. 🏴❤️
اینجا بود که یه دریای سوال مطرح شد! 🌊🤯 فکر کنم یه خواهر ازبکستانی یا افغانی شروعکنندهی این سوالها بودن. از چرایی افول تمدن اسلامی تا چگونگی بازگشت و صعود، الهیات تمدنی، علم دینی و حتی مسایلی که ما رو به بحث درباره تاریخ فلسفه غرب کشاند. 📚🌌 اشتیاق بچهها واقعاً عجیب بود و تا لحظهی پیادهشدن هم سوالها ادامه داشت. 🚌💬
#راهیان_نور
#تمدن_مقاومتی
#انقلاب_اسلامی
#دفاع_مقدس
#جهان_اسلام
#سفرنامه
https://eitaa.com/shahidaneh110
۲ کمال کورسل.mp3
30.85M
قسمت دوم:
✨ موسیو کمال: کتابی که حالا میشنویمش! ✨
درباره زندگی شهید فرانسوی دفاع مقدس: نوجوانی با چاشنی چالش
ژروم و شرم از فرانسوی بودن،
دو روایت از یک تاریخ،
پسری که آرزوهایی مثل دیگران نداشت.
مسجد جامعی که پاتوق می شد.
حرفهایی ازجنس حرفهای انبیاء: لاتظلِمون و لا تُظلَمون.
از مسجد جامع پاریس تا کانون دانشجویان مسلمان ایرانی
#موسیو_کمال
#دفاع_مقدس
#شهید_فرانسوی
#قصه_ی_یک_مبارز ⚔️
#عدالت_خواهی ⚖️
https://eitaa.com/shahidaneh110
🌿امروز بحثمون تو مسجد راجع به تأثیر یاد مرگ در رفع تعلقات بود.
رزمنده ها و شهدا در میدان رزم این مسأله رو به صورت عینی لمس می کردند و لذا حضور در جبهه فرصت جبران خوبی رو برای طینت های پاکی که احیانا سابقه ی لغزشی رو هم داشتن فراهم می کرد.
برای دل کندن، جبران گذاشته و آسمانی شدن
🌿خب این حرف بین رزمنده ها و شهدا مصداق زیاد داره، من هم تو ذهنم دنبال یه دونه از این ستاره ها بودم که علی رغم سابقه ی نه چندان درخشان، جبهه براشون یه سکوی عروج به مقام عند الرب شد.
🌿شهید مظلوم مهیار مهرام به ذهنم خطور کرد،
در دانشگاه برایتون انگلیس هوافضا خوند ولی در حین تحصیل گرفتار اعتیاد شد و به کما رفت.
از کما جان سالم به در برد ولی اعتیاد کماکان دامنگیر او بود.
سال ۱۳۵۶ برگشت ایران.
نه خودش و نه پدر و خواهران چندان اعتقادی به نظام و انقلاب و ... نداشتن.
🌿رفیقش امیر که تا دیپلم باهاش هم کلاسی بود، میگه همین مسأله باعث می شد چندان به برقراری ارتباط مجدد با او تمایلی نداشته باشم ولی به هر حال رفاقت ما برقرار بود.
🌿میگه یه روز پدر مهیار من رو دید و گفت بابا یه فکری به حال این رفیقت بکن،کمکش کن.
تا اون رو ۱۴ بار برای ترک اعتیاد مهیار اقدام کرده بودند ولی موفق نبود، همین هم باعث شده بود این جوان نخبه با چنین مدرکی در اون زمان شغل درست و حسابی نداشته باشه.
🌿منم دل رو زدم به دریا و با مهیار صحبت کردم بهش پیشنهاد دادم تا چند مدتی اون رو با خودم به جبهه ببرم.
اون موقع اوایل جنگ بود و بچه های تیپ ۲۷ به فرماندهی حاج احمد متوسلیان در مریوان مستقر بودند.
🌿مهیار رو با خودم بردم مریوان.
ولی واقعیت یه مقدار هم نسبت به این کارم مردد هم بودم.
بهش گفتم: مهیار موقع نماز من هر کاری کردم تو هم انجام بده.
تا اون سن هنوز نماز رو هم درست و حسابی بلد نبود.
🌿یه هفته ای تو مقرهای مختلف چرخوندمش و مشغولش کردم تا بتونه خودش رو پیدا کنه و ویروس خانمان سوز رو از خودش دور کنه.
بعد یه هفته احساس کردم حالش خیلی بهتر شده و خودش هم ابراز رضایت کرد.
🌿بردمش سرو آباد، اونجا تو ارتفاعات هوا خیلی سرد بود.
بردمس پیش بچه های مخابرات یگان خودمون.
نخبه ای بود و اونجا هم سریع به کار سوار شد.
🌿خلاصه یه ماهی پیش بچه های مخابرات بود و حسابی با رزمنده ها عیاق شد.
باهاش از طریق بی سیم تماس گرفتم و قرار برگشت رو گذاشتم و اومدیم تهران، گفتم اون اتفاقی که باید می افتاده، افتاده دیگه.
🌿بعد چند روز حضور در تهران یه روز بهم زنگ زد بهم گفت امیر تو اگه قصد برگشت دوباره به مقر تیپ رو نداری من می خوام برگردم.
جالب بود.
🌿اصلا تو این خط ها نبود ولی دیدن فضای جبهه و حال و هوای شهادت و خلوص و پاکی رزمنده خیلی روی نگرشش اثر گذاشته بود و از طرف دیگه فضای حاکم بر خانه و خانواده ی خودش رو هم دوست نداشت.
🌿خلاصه با هم دوباره برگشتیم جبهه.
دو سال به جبهه رفت و آمد داشت و حسابی حال و هوای بسیجی ها رو پیدا کرده بود.
تیپ و قیافه
نمازهاش
و...
تا رسیدم به پاییز سال ۱۳۶۲ و عملیات والفجر ۴ در منطقه ی پنجوین عراق.
🌿مهیار هم تو این عملیات شرکت کرد و خودش رو رسوند به قافله ی شهدا...
برای شناسایی پیکر مطهرش رفتم سنندج و بعد تشخیص و تأیید اومدیم تهران برای تشییع جنازه و تدفین.
🌿مهیار مظلوم
هیچ کی از اعضای خانواده در تشییع او شرکت نکردن.
کلا با ۱۳ نفر از رفقا پیکر مطهرش رو تشییع کردیم و به خاک سپردیم.
البته بچه ها بعد اینکه خبر دار شدن برای مراسم چهلم سنگ تموم گذاشتن، به گونه ای که خیابان یوسف آباد مملو از جمعیت شده بود.
🌿علی ای حال شهید مهیار مهرام بعد حضور در جبهه، جهاد اکبر و اصغر را توأمان سپری کرد و بال در بال ملائک آسمانی شد.
🌿مزار مطهر این شهید در قطعه ۲۸ بهشت زهرا ردیف ۶ قبر شماره ۴ واقع شده است.
برای شادی روح این شهید عزیز صلوات...
https://eitaa.com/shahidaneh110
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ شهید مهدی زین الدین:
هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
🎙شما صدای سردار شهید مهدی زین الدین را میشنوید: ما باید در این امتحان سخت پیروز شویم
💠 شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
تجارب فراوان تاريخي نشان مي دهد كه هر فرد يا جامعه بيماري كه خود را «بيمارانه» و نه رياكارانه و دنياخواهانه، بر قرآن عرضه كرده و از آن طبّ الهي درمان خواسته، سلامت خويش را بازيافته و درمان شده است.
(و ننزّل من القُرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين)
حیات حقیقی انسان در قرآن
آیت الله جوادی آملی
https://eitaa.com/shahidaneh110
بچه_های_تخریب به گردان ها برای #عملیات_والفجر_3 مامور شده بودند
اون ها سر ستون میرفتند و گردان عازم هجوم به مواضع دشمن شد
#شهید_همت مدام با بی سیم وضعیت گردان رو می پرسید. چون آتیش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری میرفت که خطرات زیادی تهدیدش میکرد
آتش اداوت دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب رو دیدند.
تخریبچی هایی که مامور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین گیر شدند.
#شهید_حاج_محسن_دین_شعاری هم که گردان رو همراهی میکرد از ترکش بی نصیب نبود
تا پشت میدون مین رسیدند فقط یک نفر از #بچه_های_تخریب سرپا بود.
ستون رزمنده ها نزدیک #میدان_مین از حرکت ایستاد.
همه سراغ تخریبچی ها رو میگرفتند. غافل از اینکه تخریبچی های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند.
تنها تخریبچی بازمانده خودش رو به فرمانده گردان معرفی کرد.
فرمانده گردان با تعجب پرسید بقیه بچه های تخریب کجا هستند.
خبردار شد که زیر آتیش سنگین دشمن مصدوم شدند.
تخریبچی تنها به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل #میدون_مین معبر بزنم.
فرمانده گردان یه نگاهی به میدان مین کرد و یه نگاه به تخریبچی و گفت: خاطزجمع هستی که میتونی تنهایی معبر بزنی.
گفت: آره
باز فرمانده دلش قرص نبود.
با بی سیم تماس گرفت
#شهید_حاج_همت_بود
وضعیت رو پرسید و فرمانده گردان گفت:
حاجی پشت #میدان_مین رسیدیم و تخریبچی نداریم.
تنها تخریبچی وسط حرفش دوید و گفت:
برادر من که هستم کار رو انجام میدهم
فرمانده داشت از #شهید_همت اجازه میخواست که مسیر رو برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند که #شهید_همت قبول نکرد.
باز تماس گرفت و گفت یه تخریبچی مونده و میگه خودم به تنهایی میتونم معبر بزنم.
و هی اصرار تنها تخریبچی گردان که مورد قبول و اقع شد و
#تخریبچی تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین رو شکست و معبر باز شد و رزمنده ها به قلب دشمن زدند.
عملیات که تمام شد
یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد.
همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشگر بودند.
#شهید_همت لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشگر27 در #عملیات_والفجر_3 تجلیل کرد.
#شهید_همت به صورت ویژه از #یک_رزمنده به عنوان #بسیجی_نمونه_لشگر_27_محمد_رسول_الله(ص) تجلیل کرد.
او #رزمنده_تخریبچی را در کنار خود طلبید و لی نوجوان تخریبچی امتناع کرد و خواست عملش فقط برای خدا بماند...
راوی: حاج رضا ابراهیمی
https://defapress.ir/fa/news/355950/
https://eitaa.com/shahidaneh110
زندگی شهیدانه
بچه_های_تخریب به گردان ها برای #عملیات_والفجر_3 مامور شده بودند اون ها سر ستون میرفتند و گردان عازم
حالا اون تخریب چی که یک نفره کار یک گردان رو کرد، کی بود؟؟
همین نوجوون مردی که در عکس مشخص هست.
جانباز سر افراز امیر ذبیحی که هنوزم پای کار انقلابه
کنار شهید حاجی پور، شهید دین شعاری و شهید همت...
https://eitaa.com/shahidaneh110
راستی
امروز سالروز شهادت سردار خیبر شکن شهید حاج محمد ابراهیم همت هست.
فرمانده ای که در روز شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها به شهادت رسید .
17 اسفند 1362 مصادف با سوم جمادی الثانی 1404
شادی روح شهید محمد ابراهیم همت صلوات...
https://eitaa.com/shahidaneh110
قسمت ششم: یه کم بیرون از گود (شایدم داخل گود)
رانندههای جوان سیر ایثار معمولاً تو رانندگی دستشون حسابی گرمه و کاربلد هستن، اما از نظر روحی-جسمی خستهان و این خستگی باعث میشه که با تغییر برنامهها یا کارهای فرهنگی تو اتوبوس زیاد همراهی نکنن. 🚌😓
حرف زیاده، ولی به نظر من بخشی از مشکل به خودمون برمیگرده. اگه بچههای بسیجی هوای رانندهها رو بیشتر داشته باشن و با رفاقت و کمک به اونها، مخصوصاً تو زمانبندی برنامهها طوری که روز آخر راننده ها زودتر بتونن پیش خانوادههاشون باشن یا حتی تو تمیز کردن ماشین، به خصوص تو مسیر برگشت، کمک کنن، بخشی از مشکلات کمتر میشه. 🤝✨
بیاین بیشتر حواسمون به هم باشه، راهیان نور یعنی مثل شهدا شدن، نه اینکه فقط فاز شهدایی در نسبت زائر برداریم. ❤️
#خاطرات_کاروان
#همدلی_با_راننده
#رفاقت_به_جای_خستگی
#زندگی_شهیدانه
#سفرنامه
https://eitaa.com/shahidaneh110