eitaa logo
زندگی شهیدانه
247 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
891 ویدیو
90 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور که دختر یکی از خانوادهای سرشناس سناتورهای آمریکایی بود، ازدواج کرد و در روز نیروی هوایی آمریکا در حضور زبده‌ترین خلبانان جهان در نیویورک داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان با نام «چهارراه مرگ» به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد. 🌾برج مراقبت به دلیل جوانی او خطرناک بودن این عملیات را اعلام کرد اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین می‌کرد. پس از اجرای موفقیت‌آمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند می‌شوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویقش می‌کنند و در پاسخ آنهایی که می‌پرسیدند «این مرد کیست»؟ همه می‌گفتند خلبان غفور جدی اردبیلی نماینده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران!! وی بعد از انقلاب اسلامی ۵۷ به علت داشتن همسر آمریکایی از پایگاه هوایی بوشهر و نیروی هوایی ایران اخراج شد و در روز سوم حمله به ایران خود را به درب پایگاه رساند. غفور را به درون پایگاه راه ندادند و فریاد زد «من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شده‌ام، اکنون به من نیاز است همسر و خانواده‌ام را گرو یک F-4 می‌گذارم.» با او موافقت کردند و چندی بعد پس از شکار چندین هواپیمای عراقی، در یک عملیات برون مرزی در خاک عراق به آسمان‌ها پر کشید و جاودانه شد. زمانی که در آمریکا دوره خلبانی را می‌گذراند در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست شهروندی آمریکا را بپذیرد (با داشتن همسر آمریکایی) و در نیروی هوایی آمریکا خدمت کند، پاسخ داده بود «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
شهید «حسن طهرانی مقدم» پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران همیشه به بچه‌ها می‌گفت :« من از جایی شروع کرده‌ام که فرق لوله و سلاح را نمی‌دانستم» ! در اواخر سال 1362 كه حضرت امام خميني (ره) با مقابله به مثل حملات موشكي عراق موافقت كردند، سردار تهراني مقدم مسوول حمله توپخانه اي به شهر بصره با توپ هاي 130ميليمتري شد كه حداكثر بُرد آنها بين 28 تا 30 كيلومتر بود. ولي يك سال بعد نخستين موشك ايراني به سمت عراق و شهر كركوك شليك شد. سردار زهدي كه از همرزمان اين پارساي بي ادعاي بود، از آن حمله مي گويد:وقتي كه بنا شد نخستين موشك را خود برادران سپاه به سمت بغداد شليك كنند، با هم به كرمانشاه رفتيم مقدمات كار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتيم. در آن زمان شهيد تهراني مقدم پيشنهاد كرد اول دعاي توسل بخوانيم و بعد از دعا به زبان فارسي با خدا صحبت كرد و گفت:خدايا ما نمي‌خواهيم مردم عراق را بكشيم. ما مي‌ خواهيم نظاميان را از بين ببريم كه هم ما و هم عراقي‌ ها را مي‌كشند. خدايا اين موشك را به باشگاه افسران هدايت كن. موشك شليك شد و همه پاي راديو نشستيم. پس از چند دقيقه راديو بي‌بي‌سي اعلام كرد يك موشك ايراني باشگاه افسران بغداد را منهدم كرده و تعداد زيادي از افراد حاضر در آن كشته شده‌اند. من پيشاني شهيد تهراني مقدم را بوسيدم و گفتم اين به هدف خوردن موشك نتيجه اخلاص و پاكي تو بود.
🌾در دارخوین که بودیم یک روز مربی تخریب طرز پرتاب نارنجک و چگونگی حفاظت از خودمان را در مقابل نارنجکی که دشمن به طرف ما پرتاب می کند را آموزش می داد. 🌾 مربی در انتهای جلسه گفت : الان یک نارنجک آموزشی پرت می کنم تا ببینم چه عکس العملی نشان می دهید. 🌾 وقتی نارنجک را پرتاب کرد آقای عصاریان جلو پرید و روی نارنجک خوابید مربی گفت : یعنی چه ؟ این کارها چیست ؟ که انجام می دهی ؟ 🌾 ابوالقاسم گفت : وقتی ببینم نارنجک باعث صدمه خوردن یا از بین رفتن نیروها می شود انسان باید خودش را روی آن بیاندازد تا به دوستان و همرزمانش آسیبی نرسد. راوی: محمد رضا محمدی http://eitaa.com/shahidaneh110
🌾در وصیتنامه اش میگوید: «عزیزانم، همچون کوه باشید و همچون کوه استقامت کنید. لحظه ای از نام خدا غافل مباشید و زینب وار با ناملایمات دست وپنجه نرم کنید. امام امت را تنها نگذارید، او افتخار ملت است. 🌾دوستان و عزیزانم، آنها که میروند، کار حسینی میکنند و آنها که میمانند، باید کار زینبی کنند وگرنه یزیدی اند. در این دنیای پرپیچ وخم زندگی چه زیبا و چه پندآموز، صحنه هایی را میبینم. صحنه هایی که همگی حکایت از ارزش ها و ملاک ها و ضابطه هایی میکند که جز در ارتباط با الله نمی توان آنها را توجیه نمود. آری. 🌾خداوند رحمان و رحیم بندگانی را، که حتی ذره ای نیز در زوایای وجودشان خلوص، عشق، حق و حقیقت وجود داشته باشد، آنها را حتی پس از قرار گرفتن در حساسترین و خطرناکترین لحظات، بالاخره نجات خواهد داد. 🌾خدایا، شهادتی را نصیبم کن که در راهت و تحت زعامت پیام آورت محمد (ص) و با همراهی دوستان و مقربانت (ائمه معصومین (ع) و پیروان خلف آنها) باشد. http://eitaa.com/shahidaneh110
🌾امام خامنه ای در سال 84 در سفری كه به جیرفت داشتند، درباره محمد شهسواری فرمودند: 🌾 «یكى مثل شهید محمد شهسوارى ـ آزاده‏ سرافراز جیرفتى» به یك چهره‏ ماندگار در كشور تبدیل مى‏شود؛ نه به خاطر این‏كه وابسته‏ به یك قشر برتر است؛ نه! او یك رعیت‏ زاده و یك جوان برخاسته‏ از قشرهاى پایین اجتماع است؛ اما آگاهى و شجاعت او، او را در چشم مردم ایران عزیز مى‏ كند. آن روزى كه ماها پاى تلویزیون نشسته بودیم و دیدیم این جوان در چنگ دژخیمان رژیم بعثى صدام و زیر شلاق و تازیانه‏ آنها فریاد مى‏ زند: 🌾 «مرگ بر صدام، ضد اسلام»، نمى‏ دانستیم ایشان جیرفتى است؛ نه اسمى از او شنیده بودیم و نه خصوصیتى از او مى‏ دانستیم؛ اما همه‏ وجود ما غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به میان مردم و كشور ما برگشت. شهسورای http://eitaa.com/shahidaneh110
«زهرا هاشمي» همسر شهيد حسین فدایی: 🌾همسرم فرمانده تيپ دوم فاطميون در حلب بود. من بعد از شهادتشان از مسئوليتشان آگاه شدم. چون اصلاً چيزي بروز نمي‌داد. 🌾يك روز گفتم حسين ايران امنيت دارد. مردم آرامش دارند. اگر روز عاشورا بودي شايد استقامت نمي‌كردي! در جوابم گفت اگر آن زمان هم بودم به ياري امام حسين(ع) و خاندان پيامبر(ص) مي‌رفتم. 🌾 زماني كه سوريه رفتند به خوبي نشان دادند كه واقعاً اگر زمان امام حسين(ع) هم بودند دست از اهل بيت نمي‌كشيدند. 🌾 همسرم زياد از خودش صحبت نمي‌كرد. من ازش سؤال مي‌كردم سوريه چه كار مي‌كني؟ 🌾 مي‌گفت آب و جارو مي‌كنم. در مقر هستم و به رزمنده‌ها خدمت مي‌كنم. بعد از شهادتش فهميدم فرمانده بود و مسئوليت داشت و چه درجه‌اي داشت. 🌾وقتي كه ديگران بهشان احترام مي‌گذاشتند تعجب مي‌كردم. مي‌گفتم اگر واقعاً شما درجه‌اي نداريد چطور دوستانتان فرمانده فرمانده مي‌گويند و احترام مي‌گذارند. 🌾مي‌گفت: دوستان از بزرگواري‌شان است و الا من خاك پايشان هستم. http://eitaa.com/shahidaneh110
فرازي از وصيت نامه شهيد برادران عزيز و خواهران محترم، مبادا كارى كنيد كه خداى نكرده مديون خون شهدا باشيد و از اين انقلاب كه نتيجه خون شهدا است پشتيبانى كنيد، امام را تنها نگذاريد، دانش آموزان عزيز سنگر مدرسه را رها نكنيد و درس بخوانيد تا به مراحل بسيار والايى برسيد. http://eitaa.com/shahidaneh110
🌾علیرضا یک ساله بود که نعمت وجود مادرمرحومه صدیقه مخلصی را از دست داد و مادر جدیدش یکی ازفرزندان حضرت زهرا ( س ) علاقه خاصی به او داشت، علیرضا مادر را بی بی جان صدا می کرد. در کودکی قرائت قرآن را فرا گرفت. 🌾اوقات فراغت را غالباً در مغازه خرازی به پدر ودر امور خانه به مادرش کمک می کرد، همچنین به تکالیف درسی خود می رسید، در ایام تعطیلات کلاس های قرآن مساجد و دوره قرآن را در منزل دوستان ترتیب می داد. 🌾او علاقه زیادی به هنر خطاطی و نقاشی و حرفه برق کشی داشت. 🌾با شروع جنگ تحمیلی فریاد هَل مِن ناصِرِ یَنصُرنی امام را به گوش جان شنید و برای دفاع از حریم مقدس جمهوری اسلامی به خیل نیروهای بسیجی پیوست. 🌾او برای حضور در جبهه شور و شوق عجیبی از خود نشان می داد و به همین دلیل با اجازه پدر وبی بی جان در ماه محرم، مورخه 25 مهر سال 1360 به جبهه سقز رهسپار شد. 🌾در امور تبلیغی به ادای دین و تکلیف الهی خود همت گماشت و سرانجام در 30 آذر 1360 به دست مزدوران ضد انقلاب در سن 18سالگی به شهادت رسید. http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷اما پیام کوتاهی به امام بزرگوار، که ای امام، مافرزندان تو تا آخرین قطره خون خودمان از اسلام عزیز دفاع خواهیم نمود و نمی گذاریم این خونهای گرانقدر شهداء به دست ابر جنایتکاران ضایع شود. اجازه نخواهیم داد انقلاب اسلامی کوچکترین آسیبی ببیند و این عهد و پیمان را از اوائل جنگ با خدا بسته ایم و اگر هم لیاقت کشته شدن در راه خدا را داشته و کشته شدم به آرزوی دیرینه خود رسیده ام ,چون خودم مشتاق شهادت در راه خدا هستم. http://eitaa.com/shahidaneh110
وصیتنامه شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد . ساعاتی قبل از اعدام؛سحرگاه مورخه ۱۳۵۴/۱۱/۴ بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم. پدر و مادری که هیچ چیز را از من دریغ نکردند. سلام من به پروین عزیزم. همسر مهربان و فداکارم. همسر متقی و پرهیزکارم. برای من نگران نباشید که خداوند فرموده است ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. مطالبی را مختصرا در زیر می نویسم و می خواهم دقیقا این سفارشات اجرا گردد: مربی فرزندم فعلا و تا وقتی همسرم در زندان است پدر و مادرم خواهد بود و بعد خود همسرم. می خواهم او را نه تنها از نظر درسی بلکه از نظر مسائل مذهبی و اجتماعی نیز فردی آگاه و مطلع بار آورد. در خانه ای که فرزندم رشد و تربیت می یابد تلویزیون و مجلات فاسد و هرگونه وسیله ای که موجبات فساد اخلاقش را ایجاد کند هرگز نباشد. در مراسمی که برای من برپا می گردد اکیدا از شرکت زن های بی حجاب و یا حتی با چادر و یا روسری توری جلوگیری نمایید. http://eitaa.com/shahidaneh110
بانو طلا حیدری تنها فرزند سرلشکر خلبان شهید «خالد حیدری» : اگرچه سایه مهر و محبت پدر شهیدم برسر من کمرنگ بود اما آفتاب افتخاراتش که تمام ایران اسلامی را فراگرفته‌است، موجب شد تا به خود ببالم که نامم به نام قهرمانی همچون «خالد حیدری» مزین است و فرزند یک قهرمانم. زمانی که پدرم به شهادت رسید من ۲ ماهه بودم یکی از شیرین‌ترین لحظات زندگیم خبر رسیدن پیکر مطهر پدرم بود ،حالا پس از سال‌ها انتظار می‌توانستم پدرم را ببینم و بویش را احساس کنم. با نزدیک شدن تابوتش به احترام وی جلوی آن به جای پدرم بر خاک وطن بوسه زدم و حس کردم که دیگر سال‌های بی‌قراری‌ام به اتمام رسید، انتظارم به سر آمد و پدرم به منزل بازگشت؛ در این لحظه‌های شیرین به پدرم گفتم پرستوی عاشق خوش آمدی، خسته نباشی دلاور، سفرت طولانی بود اما پرافتخار، این افتخار مبارکت باد. زمانی که بر سر تابوت پدرم حاضر شدم گرمای حضور و بودنش را پس از ۳۲ سال احساس کردم و این گرما و احساس بزرگ تاکنون مایه آرامش و صبوری من پس از سال‌ها دوری و فراق از پدر بوده است. وی در حالی که رو به آسمان کرده بود و چشمانش غرق در اشک و گریه بود، اظهار داشت: «ای ققنوس همیشه جاودان پرواز، اوج گرفتن در آسمان آرزویت بود» به همین خاطر آسمانی شدی و خدایی، همچون نامت خالد جاودانه گشتی.
پدر و مادر مهدی، ده سال به دنبال داشتن فرزند، به همه جا مراجعه کرده بودند، از پزشک تا حکیم خانگی از نذر و نیاز هم چیزی کم نگذاشته بودند. اما باز از داشتن بچه خبری نبود. تااینکه یکی از روزهایی که برای زیارت و طلب حاجت به حرم امام رضا (علیه السلام) رفته بودند، مادر مهدی خواب برآورده شدن حاجتش را می بیند و درست چند وقت بعد، خدا مهدی را به آن ها هدیه می کند . . . با شروع جنگ مهدی برای ثبت نام اعزام به جبهه به مسجد مراجعه کرد، اهالی مسجد می‌دانستند که او تک فرزند خانواده است، از نوشتن نام او سرباز زدند؛ اما مهدی پس رضایت پدر و مادرش توانست به جبهه اعزام و در اولین حضورش مهدی مجروح شد ، مجدد ؛ در دومین اعزامش هم از ناحیه پا مجروح شد, برای بهبودی و ادامه روند درمان به مشهد بازگشت ، طبق قولی که به مادرش داده بود،ازدواج کرد و بعد از گذشت یک هفته از زندگی مشترک ، با رضایت همسر، مادر و پدرش برای سومین و آخرین بار راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. مهدی در آخرین صحبتش از مادرش خواست به حرم نرود و برای سلامتی او دعا نکند، بلکه بگذارد تا آخر راهی را که انتخاب کرده است برود. در عملیات والفجر یک ،خبر پاتک عراقی ها را در منطقه ابوقریب و شرهانی می‌شنود، شهید برای اینکه به نیروهایش روحیه و انگیزه بدهد، سوار بر جیب شده و در طول خط شروع به حرکت می‌کند که با برخورد گلوله تانک به ماشینش به همراه سه نفر دیگر از افرادش شهد شیرین شهادت را در روز تولدش می‌نوشد.