#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#قسمت_اول
پاییز سال 60 بود . سال های آغازین جنگ .
خانواده ی بیضائی با احمدرضای سه ساله شان در تبریز زندگی می کردند . آن ها منتظر تولد فرزند دومشان بودند .
در 18 آذر انتظارشان به پایان یافت و محمودرضا به دنیا آمد .
ورزش کار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از 10 سالگی به این ورزش پرداخته بود .
در سال 72 همراه تیم استان آذربایجان شرقی در مسابقات چهارجانبه ی بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد .
فوتبال ، دیگر ورزش مورد علاقه ی او بود .
به دنبال تعقیب حرفه ای این ورزش بود که به خاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد .
#ادامه_دارد....
ادامه داستان حوالی ساعت 20
@shahidanehkhodaii
#مروری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت دوم
اوایل دهه ی هفتاد وقتی تازه به محل آمده بودیم....
پنج شنبه شبها یک دستگاه اتوبوس میآمد جلوی مسجد ، نمازگزارها را سوار میکرد میبرد مسجد جامع برای دعای کمیل .
راه دوری بود ؛ از این سر شهر تا آن سر شهر . من بیشتر وقتها «درس دارم» را بهانه میکردم و توفیق پیدا نمیکردم شرکت کنم ولی محمودرضا هر هفته میرفت.
یادم هست بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت ، گریه کرده بود . پرسیدم : چطور بود ؟!
💫گفت: حیف است آدم این دعا را بخواند بدون اینکه بداند دارد چه میگوید .
این حرفش از همان شب توی گوشم است و هیچ وقت یادم نرفته . هر وقت دعای کمیل میخوانم یا صدای خوانده شدنش به گوشم میخورد ، محمودرضا میآید جلوی چشمم .
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد....
@shahidanehkhodaii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَیْڪِ یا سَیِّدَتی یا زیْنَبُ ، یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ یا بِنْتَ فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ
صدای #شهید_محمودرضا_بیضائی در حال سلام دادن به حضرت زینب (س)
✍ نشر بمناسبت سالگرد_شهادتشان
@shahidanehkhodaii
مےگفتـــــ :
منݩ یڪ چیزے فهمیده ام!
خـــــدا
شـــــهادتـــــ
را همیشھ بھ آدم هایےداده ڪه در ڪار، سختڪوش بوده اند ....
#شهید_محمودرضا_بیضائي
#روایت_عشق
#کلام_شهدا
شادی روح شهدا #صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@shahidanehkhodaii