#پسرک_فلافل_فروش |
#قدم های آخر
#قسمت_۳۲
این اواخر کمتر حرف میزد. زمانی که از تهران برگشته بود بیشتر مشغول خودسازی بود. از خودش کمتر میگفت. به توصیه های کتب اخلاقی بیشتر عمل می کرد. هادی عبادت ها و مسائل دینی را به گونه ای انجام میداد که در خفا باشد. کمتر کسی از حال و هوای او در نجف خبر داشت. او سعی می کرد خلوت خود را با مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) حفظ کند. هادی حداقل هر هفته با تهران و
دوستان و خانواده تماس می گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهای آخر تغييرات خاصی در او دیده می شد. شماره همراه خود را عوض کرد. آخرین بار چند روز قبل از شهادت، با یکی از دوستانش تماس گرفت. هادی پس از صحبتهای معمول به او گفت: نمی خوای صدای من رو ضبط کنی؟! دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی؟ بعد گفت: به مادرم بگو از من راضی باش. من رفته ام خواستگاری و.. از این حرفها تعجب کردم. او مدتی
بود که دیگر حرف ازدواج را نمیزد. آن هم در وسط میدان نبرد! | به یکی از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره جذابی ندارم، اگه توانستی به طرح قشنگ از عکسهای من آماده کن! بعدها به درد میخوره! با اینکه بارها در عملیاتهای گروههای مردمی از طرف سپاه بدر عراق شرکت کرده بود، اما وصیت نامه اش را قبل از آخرین سفر
نوشت!
درست در روز ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، یعنی یک هفته قبل از شهادت.
وصیت نامه کاملی نوشت که | توصیه های بسیار خوبی در آن داشت. عجیب اینکه بیشتر درخواست هایی را که او در وصیتنامه آورده بود به طرز عجیبی اجرا شد. او بعد از تکمیل وصیتنامه راهی مقر نیروهای مردمی شد. آن قدر عجله داشت که سجاده اش در اتاقش همین طور باز ماند!
بعد هم با دوستانش عازم سامرا گردید. آنها در عملیات پاکسازی مناطق اطراف سامرا و دیگر مناطق حضور فعال داشتند.
نیروهای مردمی در چند عملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیر جرف الصخر را از دست داعش پاکسازی کنند. هادی به همراه دیگر مدافعان حرم، حدود بیست کیلومتر جلوتر از حرم عسکریین در سنگرها حضور داشتند. آنها بیشتر شبها را به حرم می آمدند و آنجا می خوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیدا کرده بود، از فضای معنوی حرمین سامرا به خوبی استفاده می کرد.
هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامرا شد. او با نیروهای حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت. دفعه اول حدود بیست روز طول کشید و کسی خبر نداشت. چند بار به او زنگ زدم اما حرف
خاصی نمیزد. نمی گفت که کجا رفته، تا اینکه برگشت و تعریف کرد که در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده. بار دوم زمان کمتری را در مناطق درگیری بود. وقتی به نجف برگشت،
به منزل ما آمد. خیلی خوشحال شدم. به هادی گفتم: چه خبر؟ توی اون مناطق چی کار می کنی؟!
هادی می گفت: خدا ما رو برای جهاد آفریده، باید جلوی این آدم های از خدا بی خبر بایستیم. بعد یاد ماجرایی افتاد و گفت: این دفعه نزدیک بود شهید بشم، اما خدا نخواست؟ با تعجب پرسیدم: چطور؟! هادی گفت: توی سامرا مشغول درگیری بودیم. نیروهای انتحاری داعش قصد داشتند با فریب نیروهای ما خودشان را به محدوده
حرم برسانند. در یکی از روزهای درگیری، یکی از نیروهای داعش خودش را تا نزدیک حرم رساند اما یکباره لو رفت! چند نفر به دنبال او رفتند و این نیروی انتحاری وارد یک ساختمان شد. ما محاصره اش کردیم. من سریع به دنبال او وارد ساختمان شدم. آن نیروی داعشی موضع گرفته بود و مرتب شلیک می کرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت دیوار بیرون می آمد، به درک واصل می شد. بعد از چند دقیقه گلوله های من تمام شد و آرام از ساختمان بیرون آمدم.
یکی از دوستان من وارد ساختمان شد و من بیرون ایستادم. چند دقیقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم که وارد ساختمان شوم. یکباره صدای مهیب انفجار من را به گوشه ای پرت کرد. عامل انتحاری داعش که فهمیده بود نیروهای ما گلوله ندارد از مخفیگاه خودش بیرون آمد و خودش را به نیروهای ما رساند و بلافاصله خودش را منفجر کرد... چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم. من فقط پنج ثانیه با شهادت فاصله
داشتم. زنده ماندن من خیلی عجیب بود. دیوارهای داخل ساختمان خراب شده و خون شهدای ما به درو دیوار پاشیده بود. پیکرهای پاره پاره شهدا همه جا ریخته بود.
⬅️#ادامه دارد...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
میگفت:↓
انسانیکتذکردرهر۴ساعتبہخودش
بدهدبدنیست...!🕰
بهترینموقعبعدازپایاننمازاست...🌱
وقتےسربہسجدهمیگذارد،♥
مرورۍبࢪاعمالصبحتاشبخودبیندازد⛅
آیاکاراوبراۍرضاۍخدابودهیاخیࢪ؟🖐🏾
#حاجمحمدابراهیمهمت
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
⇜✿•✵دعـای هنـگام افــطار✵•✿⇜
💠🔹 حضرت مولا امام صادق علیهالسلام فرمودند:
↫◄ رسول خدا ﷺ به حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: یا ابا الحسن! ماه رمضان به ما روی آورده است، قبل از افطار دعا کن
چرا ڪه جبرئیل نزد من آمد و گفت:
«ای محمد! هر کس در #مـاهرمضـان
قبل از افـطار این گونه دعـا کند
◽️⇦ خدای متعال دعای او را مستجاب
و روزه و نمازش را قبول میکند
◽️⇦ گناه او را میآمرزد
◽️⇦ غم و غصهاش را از بین میبرد
◽️⇦ گرفتاریهایش را برطرف میکند
◽️⇦ حاجات او را برآورده میسازد
◽️⇦ او را به مطلوبش میرساند
◽️⇦ عملش را همراه با اعمال پیامبران
و صدّیقان بالا میبرد
◽️⇦ در روز قیامت چهرهاش از ماه
شب چهارده درخشانتر است.
↫◄ گفتم: ای جبرئیل! آن دعـا چیست؟
گفت: بگــو
💦بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ💦
🍃اَللّهُمَّ رَبَّ النّورِ الْعَظيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسیِّ الرَّفيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجورِ وَ رَبَّ الشَّفْعِ الْكَبيرِ وَالنّورِ الْعَزيزِ وَ رَبَّ التَّوْراةِ وَالْإِنْجيلِ وَالزَّبورِ وَالْفُرْقانِ الْعَظيم
🍃أَنْتَ إِلهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ إِلهُ مَنْ فِی الْأَرْضِ لا إِلهَ فيهِما غَيْرُکَ
🍃وَ أَنْتَ جَبّارُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ جَبّارُ مَنْ فِی الْأَرْضِ لا جَبّارَ فيهِما غَيْرُک
🍃وَ أَنْتَ مَلِکَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَلِکُ مَنْ فِی الْأَرْضِ لا مَلِکَ فيهِما غَيْرُک
🍃أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْكَبيرِ وَ نورِ وَجْهِکَ الْكَريمِ وَ بِمُلْكِکَ الْقَديمِ يا حَیُّ يا قَيّومُ يا حَیُّ يا قَيّومُ يا حَیُّ يا قَيّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی أَشْرَقَ بِهِ كُلُّ شَيْءٍ وَ بِاسْمِکَ الَّذی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالْأَرْضُ وَ بِاسْمِکَ الَّذی صَلَحَ بِهِ الْأَوَّلونَ وَ بِهِ يَصْلُحُ الْآخِرون
🍃يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَیِّ وَ يا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَیِّ يا حَیُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْلی ذُنوبی وَاجْعَلْ لی مِنْ أَمْری يُسْراً وَ فَرَجاً قَريباً
🍃وَ ثَبِّتْنی عَلى دينِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٰ هُدىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٰ سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ
🍃وَاجْعَلْ عَمَلی فِی الْمَرْفوعِ الْمُتَقَبَّلِ وَهَبْ لی كَما وَهَبْتَ لِأَوْليائِکَ وَ أَهْلِ طاعَتِکَ فَإِنّی مُؤْمِنٌ بِکَ وَ مُتَوَكِّلٌ عَلَيْکَ مُنيبٌ إِلَيْکَ مَعَ مَصیری إِلَيْکَ
🍃وَ تَجْمَعُ لی وَ لِأَهْلی وَ لِوُلْدی الْخَيْرَ كُلَّهُ وَ تَصْرِفُ عَنّی وَ عَنْ وُلْدی [والِدی] وَ اَهْلی الشَّرَّ كُلَّه
🍃اَنْتَ الْحَنّانُ الْمَنّانُ بَديعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ تُعْطی الْخَيْرَ مَنْ تَشاءُ وَ تَصْرِفُهُ عَمَّنْ تَشاءُ فَامْنُنْ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
📚اقبال الاعمال، جلد۱، صفحه۱۱۴
🌴 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🌴
ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ ۶۳ ﻣﺼﺎﺩﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﻣﺒﺎﺭک ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻣﺎ ﺩﺭ تیپ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ ٠٢ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﻣﺴئولیت نیرﻭﻫﺎی ﺍﻋﺰﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷتیم ﻭ ﺩﺭ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺩﻭﮐﻮﻫﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﯾﻤﺸﮏ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺑﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﻦ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻣﻤﮑﻦ ﻫﺴﺖ ﺭﻭﺯﻩ بگیرند ﯾﺎ ﻧﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻁﺮﻑ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﻩ ﺑگیرﯾﻢ ﺍﺯ ﻁﺮﻑ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ دلیل ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ ﻫﺎی ﻣﺪﺍﻡ ﻁﺒﻌﺎً ﺭﻭﺯﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎﻁﻞ ﻣﯽﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮی ﺟﻤﻊ ﺷﺪﯾﻢ ﺭﻓتیم ﺳﺮﺍﻍ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ ﮔﻔﺖ :ﺍﮔﺮ ﺑتونید ﻗﺼﺪ ﺩﻩ ﺭﻭﺯ کنید میتوانید ﺭﻭﺯﻩ بگیرید ﺑﺎ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ تیپ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮔﻔﺖ : بعیده ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩیﻫﺎ تغییر موقعیت ﺑﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﺳﺨت نیست میتونه ﺭﻭﺯﻩ ﺑگیره. ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﺗﻤﺎﻡ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ. ﺍﻣﺎ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﻮﻭﻧﺘﺮﻫﺎ اشتیاق بیشتری ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ بیشترﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻧﺸﻮﻥ میدادند
ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭی ﮔﺮﻣﺎی ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻓﻌﺎﻟیﺖﻫﺎی ﺯﯾﺎﺩ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ نیروها ﺗﺤﺖ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﻁﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﺤﺮی ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺻﺒﺤﮕﺎﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺁﻣﻮﺯﺵﻫﺎی ﺳﺨﺖ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﺗﺎ ﻅﻬﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﻅﻬﺮ ﺑﭽﻪﻫﺎ ٢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻣﯽﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﻮ ﭼﺎﺩﺭﻫﺎﺷﻮﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻣﺎی ﻫﻮﺍ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﭼﺎﺩﺭ ﺷﺒیﻪ ﺳﻮﻧﺎ ﺑﺸﻪ. ﺑﭽﻪﻫﺎ ﯾﻪ ﺳﻄﻞ ﺁﺏ میذاشتن ﻭﺳﻂ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯽ کشیدند ﺩﻭﺭﺵ ﻭ چفیه ﻫﺎﺷﻮﻧﻮ ﺗﻮ ﺳﻄﻞ خیس ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ چفیه ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐشیدن ﺭﻭ ﺑﺪﻧﺸﻮﻥ ﺗﺎ ﮐﻤﯽ ﺧﻨﮏ ﺑﺸﻦ. ﺍﻭﻥ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻪی ﺳﺨتیهاش ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻓﻘﻂ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎی ﺳﺨﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ تو دلهامون ﻣاﻧﺪﻩ!
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanema
نام عملیات : #رمضان
رمز عملیات : یا #علی یا #عظیم
منطقۂ عملیاتی : #نفس_امّاره
نوع عملیات : #نفوذی
هدف : پاڪسازی #قلوب
سلاح : #دعا و #نیایش
بســــم الله . . .
#ماه_ضیافت_الهی
#ماه_خدا
#ماه_مبارک_رمضان
مبارک باد .
#التماس_دعای_فرج
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷