هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
ارسال شده از سروش+:
🌷جانم میرود🌷
قسمت سیو پنجم
✍ فاطمه امیری
نفس کشیدن را برایش سخت ڪرده بود آرام قدم برداشت و به طرف هیئت رفت خیلی شلوغ بود از دور سارا و زهرا را که مشغول پخش چایی بین خانم ها بود را دید خودش را پشت یک خانم چادری مخفی کرد تا دخترها او را نبینند
دوست داشت الان تنها بماند
با دیدن کنجی یاد آن شب افتاد آنجا دقیقا همان جایی بود که آن شب که به هیئت آمده بود ایستاده بود
به طرف آن کنج رفت و ایستاد مداح شروع ڪرد به مداحی ڪردن
مــــیباره بارون روی سر مجنون توی خیابونه رویایی
میلرزه پاهاش بارونیه چشماش میگه خدایی تو آقایی
مهیا فقط بهانه ای برای ریختن اشک هایش می خواست که با صدای زیبای مداح سر جایش نشست و شروع به گریه کرد
من مانوســــم با حرمت آقا حرم تو والله بروم بهشته
انگار دستی اومدا از غیب
روی دلم اینجوری برات نوشته
همه جوونا هم صدا مداح را همراهی ڪردند
ــــ ڪربلا ڪربلا ڪربلا اللهم ارزقنا
مهیا به هق هق افتاده بود خودش نمی دانست چرا از آن روز که تو هیئت با آن مرد که برایش غریبه بود دردو دل ڪرده بود آشنا شده بود کلافه شده
از آن روز خودش نمی دانست چه به سرش آمده بود یواشکی کتاب های پدرش را می برد و مطالعه می کرد بعضی وقت ها یواشکی در گوگل اسم امام حسین را سرچ می کرد و مطالب را می خواند او
احساس خوبی به آن مرد داشت سرش را بلند کرد و روبه آسمان گفت
ــــ میشه همینطور که امام حسین بقیه هستی، امام حسینم بشی
سرش را پایین انداخت و شروع به گریه کرد
میدونم آخر یه روزه ڪنار تو آروم بگیرم
با چشمای تر یا ڪه توی هیئت وسط روضه بمیرم
بی اختیار یاد بچگی هایش افتاد که مادرش با لباس مشکی او را به هیئت می آورد با یاد آن روز ها وسط گریه هایش لبخندی روی لب هایش نشست
یادم میاد ڪه مادرم هرشب منو میاوردش میون هیئت
یادم میاد مادر من با اشڪ می گفت توررو کشتن تو اوج غربت
مهیا با تکان هایی که به او داده می شد سرش را بلند کرد
پسر بچه ای بود
با بغض به مهیا نگاه می کرد
ــــ خاله
مهیا اشک هایش را پاک کرد
ـــ جانم خاله
پسر بچه دستی روی چشمان مهیا کشید
ـــ خاله بلا تی گلیه می کلدی
مهیا بوسه ای به دستش زد
ـــ چون دختر بدی بودم
ــ نه خاله تو دختل خوبی هستی اینم برا تو
ادامه دارد ...
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
1_100186165.mp3
6.07M
☝☝
🎙 مداحیِ هنرمندانه و خوشمعنای سیّدرضا نریمانی با شعری که #محتوای آن با اقتباس از نامِ #کتابهای رهبر معظّم انقلاب سروده شده است...
❇️ لیست کتاب ها:
▫️ #آفتاب_در_مصاف
▫️ #همرزمان_حسین (علیهالسلام)
▫️ #انسان_۲۵۰_ساله
▫️ #از_ژرفای_نماز
▫️ #واجب_فراموششده
▫️ #جاودانه_تاریخ
▫️ #پیشوای_صادق
▫️ #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی
▫️ #بانوی_تراز
▫️ #محفل_خردمندان
▫️ #بهار_در_بهار
▫️ #اقدام_و_عمل
▫️ #اندیشه_مقاومت
▫️ #چهار_گفتار
#شب_هفتم_محرم
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
رهبر معظم انقلاب:
هر وقت که دل امام حسین (علیهالسلام) براى پیامبر(صلیاللهعلیه وآله) تنگ مىشد، به حضرت علی اکبر(علیهالسلام) نگاه مىکرد.
@t_manzome_f_r
هدایت شده از مرکز مشاوره ماوا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️کاری زیبا از معاونت تربیتی فرهنگی موسسه امام خمینی(ره)
@moshaveremava
روایاتى از جبهه شمال غرب
( قسمت سوم )
با پیام رهبر عزیز برنامه ریزی ها بر علیه پژاک انجام شد
ابتدا به سراغ مقرهای آنها رفتیم
این گروهک چندین قرارگاه در ایران داشت که((قندیل))قرارگاه اصلی پژاک در ایران بود
ما در مرحله اول،منطقه((بورآلان)) و قرارگاه آن را به عنوان هدف انتخاب کردیم
این منطقه در شرق ماکو و در شمال آذربایجان غربی قرار دارد
اما به علت وضعیت جغرافیایی، از پیچیدگی های خاصی برخوردار بود
بورآلان دارای غارهای بسیار بزرگی است و پیوستگی با ترکیه و دیگر کشورها یک منطقه ی استراتژیک را برای آنها ایجاد کرده بود
هیچ جاده و یا زیستگاهی هم در این مناطق وجود نداشت
به این ترتیب،گروه مهندسی پای کار اومد و با شیوه های گوناگون، در آنجا جاده ها و خاکریزهایی ایجاد شد
با این کار و برپایی پایگاه، بیشتر نیروهای دشمن از منطقه فرار کردند و این منطقه تقریبا به طور کامل تصرف شد
از این به بعد پ.ک.ک متوجه اهداف ماشد و این موضوع کار را برای ما خیلی دشوار کرد
بعد از آن به سراغ قرارگاه مهم آنها به نام قندیل رفتیم
ما ارتفاع به ارتفاع جنگیدیم تا اینکه یک روز پیش از نیمه شعبان روی ارتفاعات ((قندیل)) مستقر شدیم
به نیروها گفتیم که به ارتفاع ((مروان))بروند و از آنجا برای دیگر ارتفاعات دیگه برنامه ریزی کنند
درگیری شدید شد
آتش توپخانه ی ما بسیار سنگین بود
ولی متأسفانه و با رشادت بچه ها نتونستیم کل ارتفاعات منطقه رو تصاحب کنیم...
پژاک در ارتفاعات((مروان)) بسیار کشته دادند
تونل هایی ایجاد کرده بودند که بسیار عجیب بود
واقعا گرفتن این ارتفاعات با وجود این تونل ها بسیار سخت بود
پس از گرفتن ارتفاعات((مروان)) به طرف ارتفاع((گوئیزه))رفتیم
بعد از سه بار عملیات آنجا هم فتح شد
پس از تصرف این مکان،پ.ک.ک اعلام کرد که دیگر با این شرایط نمیتوانیم بمانیم ، بنابراین وارد مذاکره و پذیرش خواسته های ما شدند
آتش بسی یک ماهه که مصادف با ماه مبارک رمضان بود،برقرار شد
حالا نقطه ی مهمی که باقی مونده بود ارتفاعات جاسوسان بود و اینجا شاهرگ حیاتی پژاک بود...
ادامه دارد......
#آشنایےباگروهک.پژاک
#شهدای.غرب.واقعا.مظلوم.هستند
🌹تهیه شده در گروه رسـمى شهيــد مـــدافــع حـــرم عبـــــدالصــــــالـــــح زارع🌹
تاريخ شهادت : ١٣٩٤/١١/١٦
محل شهادت : رتيان ( شمال حلب )
لینک کانال #شهید_مدافع_حرم_عبدالصالح_زارع در پیام رسان ایرانی سروش
https://sapp.ir/shahid_abdosaleh_zare
روایاتی از جبهه شمال غرب
قسمت چهارم.
اواخر ماه مبارک بود
این گروهک مرتب اعلام میکرد حاضریم با شما مذاکره کنیم ،
در نهایت هم گفتند:حیات و ممات ما به منطقه((جاسوسان))است
به همین علت شما اجازه دهید که ما در این منطقه بمانیم
با درخواست آن ها موافقت نشد و
اعلام کردیم که حتی یک وجب از خاک کشورمان نباید در دست شما باشد
آن ها نیز اعلام کردند که به هیچ عنوان از ارتفاعات ((جاسوسان))و((قطمان)) عقب نشینی نمی کنند
((قطمان)) ارتفاعی است که تقریبا با((جاسوسان)) حالت پیوستگی دارد و تا آن زمان نمیدانستیم که این مناطق چقدر اهمیت دارند
ما از پاسگاه((دولتو))به سمت روستا شروع به احداث جاده کردیم
همزمان پژاک شروع به تیراندازی کردند
و با شهادت دو نفر از برادران بومی،آتش بس نقض شد و ما برای گرفتن((قطمان)) به آن ها حمله ور شدیم
مقاومت و فشار اونا زیاد بود
با رشادت بچه ها تونستیم ارتفاع مذکور رو تصرف کنیم
روی همین ارتفاع،افراد سرشناس پ.ک.ک کشته شدند
فرماندهی پژاک چندین گروه رو به ارتفاع فرستاد تا منطقه سقوط نکنه،اما با تعداد بالای کشته ها مواجه شدن
(احمد دنیز) یکی از مسئولان پ.ک.ک گفته بود:وقتی"قطمان"به دست نیروهای سپاه افتاد،کمر ما شکست!
ادامه دارد...
#آشنایےباگروهک.پژاک
#شهدای.غرب.واقعا.مظلوم.هستند
🌹تهیه شده در گروه رسـمى شهيــد مـــدافــع حـــرم عبـــــدالصــــــالـــــح زارع🌹
تاريخ شهادت : ١٣٩٤/١١/١٦
محل شهادت : رتيان ( شمال حلب )
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
#پیام_صبحگاهی
اباالفضل العبّاس آخرین کسی است که قبل از امام حسین به شهادت رسیده است؛ و این شهادت هم باز در راه یک عمل بزرگ - یعنی آوردن آب برای لبتشنگان خیمههای اباعبدالله الحسین - است. در زیارات و کلماتی که از ائمه علیهمالسّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسیده است، روی دو جمله تأکید شده است: یکی بصیرت، یکی وفا.
۱۳۷۹/۱/۲۶
@t_manzome_f_r
تبیین منظومه فکری رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج مهدی رسولی با نوحه کوبنده #وزیر_بهداشت مدعی افسردگی جامعه بخاطر عزاداری رو با خاک یکسان کرد.
به #کانال_خط_شکن_بپیوندید.👇
http://eitaa.com/joinchat/1213988872C808500f015
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌷شهیدمدافع حرم روز تاسوعا🌷
⚘شهید حسین جمالی⚘
در یکم مهر ماه ۱۳۶۵ مصادف با ۱۸ محرم الحرام در روستای خورنگان شهرستان فسا دیده به جهان گشود .
وی تحصیلات خود را از 7 سالگی در مدرسه عمار آغاز کرد. دوران تحصیلی راهنمایی را در مدرسه شهید مرادزاده و متوسطه را در دبیرستان امام سجاد (ع) در رشته علوم انسانی گذراند و مقطع پیش دانشگاهی را در مدرسه شهید فلاحی شهرستان فسا سپری کرد .
دانشگاه امام حسین (ع)
پس از اخذ دیپلم به زمره پاسداران نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران درآمد. وی جهت انجام خدمت سربازی به پادگان آموزشی07 نیروی زمینی ارتش کازرون رفت و بعد از گذراندن دوران آموزشی جهت ادامه خدمت به لشکر 82 زرهی کرمانشاه اعزام و بعد از گذشت دو ماه جهت ادامه خدمت به مرکز پشتیبانی منطقه دوم نزاجا شیراز انتقال یافت. پس از 3 ماه در گزینش سپاه پذیرفته شد و جهت فراگیری آموزش های مورد نیاز وارد دانشگاه امام حسین (ع) سپاه تهران شد.
او در حین تحصیل به تیپ ویژه صابرین (نزسا)ی تهران ملحق شد . بعد از پایان دوران تحصیلی دوره های تخصصی رزمی را فرا گرفت. حسین در شمال غرب در درگیری با گروهک پژاک زخمی شد و خانواده از این موضوع بی اطلاع بودند. وی در عملیات های مختلف در غرب، شمال غرب، جنوب شرق کشور و کشورهای عراق و سوریه حضور داشت.
جانبازی گمنام
مادر شهید جمالی در خاطره ای می گوید:
حسین چند ماهی یک بار به مرخصی می آمد یک روز با پاهای گچ گرفته به خانه آمد. با اضطراب پرسیدم: مادر پاهایت چطور شده ؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نیست مادر موتور روی پایم افتاده...
بعد از شهادتش فهمیدم در کوه های خان طومان در سال 90 زخمی شده ولی برای اینکه من مضطر نشوم حقیقت را به من نگفته بود. در آن ماموریت بهترین دوستش (کمیل صفری تبار ) را از دست داده بود. خانه آن شهید عزیز در بابل بود. حسین پس از شهادتِ دوستش در مرخصی هایش ابتدا به مادر کمیل سر می زد و بعد به خانه می آمد . و همیشه به مادر کمیل می گفته دعا کنید تا من هم شهید شوم .
دعا کن اولین شهید در روز تاسوعا باشم
یکی از همرزمانش در خاطره ای نقل می کند: شب عملیات بود. قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن می گذشتند. حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت : دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم.
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
خدایا به من و گروه۱ +۱۰ شهادتی زیبا عطا کن
شهید جمالی در وصیت خود می نویسد:
ای امام عصر ما بیا ولی من به خودم می گویم که اگر مولای مان آمد و ما نیز همانند مردم کوفه در جلوی ارباب مان صف آرایی کردیم چه خواهد شد. من از خدای منان دائما می خواهم که به من شهادت را عطا کند، تا با این کار بگویم که ای آقا، ای امام ما، من و همرزمانم داخل آن کوچه نبودیم، ما پشت درب نیمه سوخته نبودیم، ما روز عاشورا نبودیم که جانمان را فدا کنیم در راه دفاع از دین و قرآن و حالا که هستیم با تمام وجودمان هستیم. من از خدای تبارک و تعالی خواسته، و دائما می خواهم که دست رد به سینه من و دوستانم نزند، من از خدا می خواهم که در زمان حال به من شهادت عنایت کند و از خداوند می خواهم زمانی که امام زمان ظهور کرد دوباره ما را زنده کند و از خاک بلند کند تا در رکاب امام زمان (عج) دوباره بجنگیم و به شهادت برسیم تا دیگر واقعه عاشورا اتفاق نیفتد خدایا به من و دوستانم و باقی ماندگان گروه۱+۱۰ شهادتی زیبا اعطا کند.
نذر روز تاسوعا
مادرش در خاطره ای می نویسد:
ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذر می پزیم و بانی آن حسین بود . آن روز تمام وسایلهای نذر را خرید. سپس لباسهایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت. از زیر قرآن ردش کردم و آب که مایع روشنایی بود را پشت سرش ریختم . با یک چشم پر از غم و عمیق نگاهم کرد و رفت. سوم محرم زنگ زد گفت مادر چه خبر از حسینه؟ گفتم: مادر کی میای ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم .
روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپز خانه حسینه نذر را بار گذاشتیم. در حین پختن نذری بودیم. هر که می آمد می پرسید حسین کجاست؟ و در جواب می گفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه...
بعد از مراسم دیدم حسن برادرش آشفته است و گریه می کند. گفتم: مادر اتفاقی افتاده؟ چرا آشفته ای؟ گفت: یک دوست خوبی داشتم شهید شده. آرام و قرار نداشت.
⚘شهادت⚘
وی سرانجام در یکم آبان 1394 صبح تاسوعای حسینی با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر به پهلو به شهادت رسید. پیکر پاکش در نهم آبان ماه در گلزار شهدای روستای خورنگان در کنار دایی شهیدش امیر سرتیپ عبدالرزاق جمالی به خاک سپرده شد
⚘نثار ارواح طیبه شهداء امام شهداء و اموات صلوات ⚘
هدایت شده از دعـاھـاے مـعـجـزه گـر📿
♥️》علامه امینی
◈شــــــب تاســــــوعا و عاشــــــورا
◈برای آقا امام زمان (عـــــــج الله)
◈صـــدقه ڪنـــــــار میگذاشتنـــد
◈و میگفتند: امشب قـــلب نازنین
◈حضــــــرت در فشـــــار اســــــت.
📝•⇦ #نشر_پیام_صدقه_جاریه
↯ 🇯🇴🇮🇳 ↯
⚫️ eitaa.com/joinchat/3418095617C0a0522f7e2 ⚫️
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
سلام و عرض تسلیت
برنامه مسجد حضرت زینب علیهاالسلام در روز عاشورا
-- صبح از ۱۱:۳۰ تا ظهر مقتلخوانی درخدمت حجهالاسلام احمدلو
-- نماز ظهر عاشورا
-- سفره اطعام حسینی
-- عصر ساعت ۱۵ اجرای نمایش عصر عاشورا در دامنه کوه خضر نبی
-- دسته عزای شام غریبان پس از مراسم مسجد
التماس دعا