12.mp3
12.66M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎧 روایت دوازدهم:
منزلگاه اول: قادسیه
97.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹
🌪نماهنگ جدید با نام هیئت دهه نودی ها (#ملت_امام_حسین علیه السلام) منشر شد...!
🎙بانوای حاج ابوذر روحی
🎞 کیفیت ۷۲۰
#هیئت_دهه_نودی_ها
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت دیدار سحرگاهی آقا از گلزار شهداء
مادر و فرزند شهید از کجا خبردار شده بودن؟؟؟
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین
ماجرای عجیب دختر استرالیایی که با شاگردی در نانوایی پول جمع کرد تا به پیاده روی اربعین برسد.
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
پیاده روی اربعین با شهدا
شهید مدافع حرم محمدرضا جبلی در پیاده روی اربعین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : دهم
حسین گفت: «از دید وهابیها، شیعه و سنی که به اهل بیت توسل دارن و به زیارت حرم میرن، هر دو مشرکن و ریختن خونشون واجب. این اندیشه تکفیری از عربستان به اینجا اومده وگرنه مردم سوریه، چه سنی، چه شیعه و چه علوی، سالهای سال در کنار هم زندگی کردن و اتفاقا خیلی هم به اعتقادات هم احترام میذاشتن، نمونه ش احترام به حرم حضرت زینبه که خود ما هم قبل از این بلبشوها برای زیارت سوریه اومده بودیم و این احترام رو از نزدیک دیده بودیم.» دخترها دیگر کاملا غرق در حرفهای پدر شده بودند، سارا درحالی که به خوبی معلوم بود درگیر بحث شده و سؤالات زیادی برای پرسیدن دارد، گفت: «خب پس باوجود این ارتش، کیا میخوان آرامش روبه مردم برگردونن؟» گویی پاسخ به این سؤال سارا آنقدر برای خود حسین شوق برانگیز بود که هدفش را از طرح این موضوعات پاک فراموش کرده بود، چشمانش را که بدون اغراق مانند دو عقیق آبدار بودند و حالا از برق شادی میدرخشیدند، به سارا دوخت و با گونه هایی گل انداخته و لحنی پر از نشاط گفت: «ما اومدیم اینجا تا به عنوان فرزندان خمینی، مستشار فرهنگی اسلام ناب باشیم، ما می خوایم همون چیزایی رو که امام بهمون یاد داد به این مردم مظلوم برسونیم. ما می خوایم اگه خدا بخواد و نظر خانم هم همراهمون باشه یه چیزی مثل بسیج خودمون اینجا درست کنیم که پناه مردم بیچاره و ستمدیده اینجا و البته مدافع حرم حضرت باشه!»
👇👇👇👇
بعد از شنیدن این جمله آخر، تمام ابهامها برای من و دخترها یکسره کنار رفت. حسین به شکل غیر مستقیم به ما گفت که کاملا آگاهانه در اوج بحران دمشق، ما را تشویق به آمدن کرده است و به حدی امیدوارانه و با انگیزه صحبت کرد که همه ما برای لحظه ای از همه چیز و همه کس حتی همان دشمنانی که تا همین چند ساعت پیش، این کوچه و خیابان را محاصره
کرده بودند فارغ شدیم و حسین مست عقاید پاک خودش، همه مان را تحت تأثیر قرار داد. سارا پرسید: «با این شرایط چرا ما باید بریم لبنان؟ بذارید بمونیم و کمکتون کنیم!» حسین بوسهای از سر مهر پدری به پیشانی سارا زد و گفت: «اسلحه شما حنجره و قلم شماست. شما اومدین که حقیقت رو ببینید و سفیر اینمردم ستمدیده بشید. من فکر می کنم ارزش این کار از دفاع از حرم کمتر نباشه.» شور و حرارت حسین وقتی داشت به این سؤال جواب میداد، به طور قابل ملاحظه ای کم کم فروکش کرد اما هرچه از آن شور کم میشد به لحن پدرانه اش اضافه می شد: «ببین دخترم! این تکفیری ها رو دشمنای اسلام و انقلاب برای این درست کردن تا دوتا کاراساسی رو انجام بدن و به یه هدف خیلی مهم برای خودشون برسن، اولین کار این بود که چهره اسلام رو توی دنیا زشت و خشن نشون بدن و کار بعدیشون هم هدر دادن نیرو و توان جهان اسلام توی یه درگیری داخلی بود تا بتونن امنیت خودشون علی الخصوص صهیونیستها رو تأمین کنن.» سه نفرمان مثل شاگرد، بهتحلیل حسین از لایه های پنهان جنگ در سوریه گوش میدادیم که صدای در زدن آمد. حسین رفت و در را باز کرد، ابوحاتم بود، غذا آورده بود. گفتم: «غذا برای چه بود؟ یک چیزی درست می کردیم، این تنها کاریه که الآن از ما برمیاد.» جوان برخلاف دفعات قبل که از حرف زدن فرار می کرد، این بار با اشتیاق خواست حرفی بزند، کلمه اولرا کامل نگفته بود که به نظرم پشیمان شد اما دیگر راهی جز ادامه صحبت نداشت: «حاج آقا روزه هستن، تا حالا هم افطار نکردن!»
⬅️#ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷