🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
امروز، آمدیم تا نام آنان را زنده کنیم و از کرامات و سجایایشان سخن برانیم. آنان که پهلوانانی بی ادعا و عارفانی حق آشنا بودند.
#شهدای_دانش_آموز
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#نهج_البلاغه
امیرالمؤمنین علیه السلام
🌹وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لاَِنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ
شبهه تنها از اين جهت شبهه ناميده شده که شباهتى به حق دارد (هر چند در واقع باطل است).
📚 نهجالبلاغه؛ خطبه ۳۸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌹سعی کنید همیشه در خط امام و اسلام باشید و یک لحظه از پیمودن راه سرخ شهیدان نیاسائید که به دنیای فانی دل بستن، جز فنا شدن عائدی نخواهد داشت. گوش به فرمان این مرد الهی باشید و دنباله رو روحانیت ، در خط آن بزرگ مرد الهی که تنها راه سعادت شما همین است.
🌹بگذارید گلوله ها و خمپاره ها و توپها بر قلب ما فرود آیند تا فرزندانمان با مجد و عظمت، چنان ما زندگی کنند. خدایا دوستانم خودشان را ساختند و رفتند و اینک من اعتراف می کنم که سنگینی بار گناهانم مانع و حجاب بین من و تو شده. کی باشد که پرده ها کنار رود و جمال ربوبی ات را با چشم دل ببینم ، آیا می شود در آخرین لحظات عمرم، مولایم را به بالین من بفرستی تا برای یک لحظه هم که شده چشمانم به جمال نورانی اش منور گردد.
"شهید علی اصغر عابدینی "
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه برنامه گرامیداشت ۱۳ آبان واجرای سرود سلام فرمانده با حضور حاج ابوذر روحی و فرزندان شهدای مدافع حرم و مردم شریف قم در جوار یادمان شهدا گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام»
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطعه ای که توسط گروه سرود ماح در قم و در جوار شهدای گمنام اجرا شد.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
صدا ۰۰۱.m4a
20.8M
روضه شام شهادت حضرت فاطمه معصومه «علیها السلام»
مسجد حضرت زینب «علیها السلام»
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
recording-20221103-195306.mp3
32.4M
🌹🌹🌹🌹
مداحی و روضه حاج ابوذر روحی در
یادواره شهدای مسجد رسالت
۱۲ آبان ۱۴۰۱
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : چهل و پنجم
گفتم: «مامان، مامان نیا، زردی اینجاست!» با فریاد من، مامان ترسید دستش شل شد و قابلمه خورشت قرمه سبزی روی فرش افتاد و اتاق شد یکی پا خورشت.
«زردی» را به سختی بیرون کردم. حیوان بوی گوشت به دماغش خورده بود و نمی خواست برود. آن روز، مادرم تمام وسایل داخل اتاق مثل فرش ها را به حمال داد
و با الاغ بردند فرش شویی همدان. غیر از فرش بقیه وسایل را شست و با اینکه تمیز شده بودند باز مادرم به دلش نمی چسبید می گفت: «سگ اومده همه جا نجس شده.»
وقتی آقام آمد ماجرا را شنید و دید هنوز اسیر آب و آب کشی هستیم، از زبان عمه ام گفت: «خانم عروس، چرا، وسواس نشون میدی، اینجوری خودتو پیر می کنی.» اما مامان دست از حساسیت برنمیداشت. آن سال ها، تلویزیون تازه به خانه مردم آمده بود. دخترعمه منصور، تلویزیون داشته و تنها سریال تلویزیون - مرادبرقی را نگاه می کردند. ما تلویزیون نداشتیم؛ یعنی آقام پول داشت اما میگفت، تلویزیون حرام است.
می پرسیدم: «پس چرا منصورخانم داره؟» می گفت:حالا، شوهرش حسین آقا یه خریدی کرده، حتما دوست داشته، من دوست ندارم چکار کنم.» وقت پخش سریال «مرادبرقی» خانه دخترعمه منصور مثل سینما می شد. ما می رفتیم و حتى همسایه ها هم جمع می شدند. حسین آقا۔ شوهرش تخمه آفتاب گردان می خرید، چغ چغ میشکستیم و وقتی فیلم تمام می شد، کف اتاق پر از آشغال تخمه بود گاهی عمه و پسرانش حسین و اصغر هم می آمدند منزل منصورخانم. حالا به غیراز دخترعمه منصور، خواهرش اکرم هم شوهر کرده بود و
👇👇👇👇
عمه به غیر از حسین و اصغر، کسی را کنار خود نمی دید. البته هر بار که می آمد، با آن لحن مهربان کنار حسین، می گفت: پروانه جان، عروس خوبم، خیلی دلم برات تنگ شده.»
من سرخ میشدم و زیرچشمی به حسین نگاه می کردم. او هم سرخ میشد و از اتاق بیرون میرفت.
حسین در اداره گمرک تهران به عنوان انباردار کار می کرد.
کار انبارداری را فقط به آدمهای خاطرجمع و دست پاک میدادند.
حسین خیلی جا افتاده تر از سنش بود. اگرچه ۹ سال از من بزرگتر بود. در دلم مهری نسبت به او ایجاد شده بود. این مهر از ایمان او بود یا از تلاش او یا از آشنایی دیرینه از کودکی یا تعریفهای آقا و مامانم یا زمزمه های مهربانانه عمه از دیرباز یا... نمیدانم.
هرچه بود، فکر می کردم مرد آینده زندگی است.اما من از حسین نمیدانستم که او هم به من همین احساس را دارد یا نه.
از فرط نجابتی که داشت، نه حرفی میزد و نه عکس العملی نشان میداد. سرش را پایین می انداخت و سرخ میشد و همین سرخ شدن، مهرش را به دلم بیشتر می کرد. پس از مدتی عمه با حسین و اصغر به تهران رفتند. حسین توی خیابان، جوادیه در منطقه محروم و فقیرنشین تهران یک اتاق اجاره کرده بود. عمه دعوتمان کرد. عصر به تهران رسیدیم. حسین هم پیش پای ما رسید و صدای اذان می آمد، بلافاصله رفت، وضو گرفت و نمازش را خواند. خیلی خوشم آمد. بعد از نماز با اشاره عمه، از کبابی سر کوچه، چند سیخ کوبیده گرفت. چون میهمان عمه بودیم، عروس گلم و از این حرفها بهم نگفت، میدانست حسین خجالت میکشد و
نمیخواست حرفی بزند که حسین مجبور شود، برود. آن روز یکی از شیرین ترین روزهای زندگی ام بود. وقتی برگشتیم، گفتند، حسین به خدمت سربازی رفت. رفت و غمی پنهان گوشه دلم نشست.
⬅️ ادامه دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماهنگ "خونه امن" با صدای سجاد محمدی
🔘تهیه شده در مرکز رسانه و فضای مجازی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🔷🔸💠🔸🔷
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷