توسعه دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و دیگر مراکز آموزش و آموزش عالی که پاسخ طبیعی به آن نیاز است و افزایش چشمگیر کمیت دانشجویی، به نوبه خود تکالیف تازه یی را بر عهده مسؤولان امور فرهنگی کشور می گذارد که برتر از همه آنها اولاً کیفیت بخشیدن به مایه های علم و تحقیق در این مراکز و ثانیاً پرداختن به تربیت معنوی دانشجویان و هدایت فکر و عمل آنان است». در بخشی دیگر از این پیام، با اشاره به هجوم فرهنگی همه جانبه دشمنان به ارزش های اسلامی، فرهنگ اصیل ملی و باورهای مردم آمده است: «همه این حقایق مهم و هشدار دهنده مسؤولان فرهنگی کشور را به تدبیری برتر و اهتمامی بیشتر و تلاشی گسترده تر فرا می خواند و به ویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی را که در جهاد ملی با بی سوادی و عقب ماندگی علمی و تبعیت فرهنگی، در حکم ستاد مرکزی و اصلی است، به تحرک و نوآوری و همت گماری برمی انگیزد». بدین ترتیب شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد مرحله جدید از حیات تشکیلاتی شد. در این مرحله شورای عالی انقلاب فرهنگی موظف گردید در رأس فعالیتهای خود به «مدیریت فرهنگی» جامعه در عرصه های مختلف بپردازد و با سیاستگذاری های اصولی خود زمینه را برای پیدایش جامعه ای بهره مند از حیات طیبه الهی فراهم سازد.
📚 کتاب مرتبط: انقلاب فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران
روضه خانگی - حضرت معصومه(س) - 1695.mp3
12.47M
💡#روضه_خانگی
🎙بر گدای خانهاش معصومه عصمت میدهد...
🔻روضه #حضرت_زهرا(س)
🔻روضه #حضرت_زینب(س)
🔻روضه #حضرت_معصومه(س)
⏱ #ده_دقیقه | 13:37
👤حاج ابوذر #بیوکافی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
-1349574909_1827905073.mp3
3.06M
🎙 #قسمت_چهاردهم از کتاب #دکل
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🕒 مدت: ۶ دقیقه ۲۲ ثانیه
💾 حجم: ۲ مگابایت
اولین مستند داستانی گام دوم انقلاب
به قلم: روح الله ولی ابرقوئی
ناشر: انتشارات شهید کاظمی
4⃣1⃣#قسمت_چهاردهم
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۴۴م
📒 فصل یازدهم
🔶🔸فرار از هیاهوی نام و عنوان ۴.
با این که سابقه کار در گردان حضرت علیاصغر را داشتم، اما عباس علافچی تلاش زیادی کرد که جذب گردان حضرت علیاکبر بشوم
شرط کردم که میآیم ولی فقط به عنوان یک تیربارچی ساده بی هیچ گونه مسئولیتی
اما از آنجا که قبلاً فرمانده لشکر تاکید کرده بود که حداقل معاون یکی از گروهانها بشوم به گروهان بهرام مبارکی معرفی شدم
مبارکی فرمانده گروهان بود
مجتبی رشیدی معاون اولش و من معاون دوم
عباس علافچی هم عملاً کمک کارم شد
نیروهای بسیجی گردان هم بیشتر از شهر همدان و شهرستان رزن و بهار تقسیم شده بودند
حضور نیروهای ذخیره در جمع بچههای همدان چشمگیرتر از بقیه بود
بسیاری از آنها را می شناختم
با حضور آنها در عقبه لشکر در پادگان شهید مدنی دزفول حال و هوای معنویت اوج میگرفت
من که فکر میکردم با دور شدن از اطلاعات-عملیات از محیط آنها فاصله گرفتهام
با دیدن حسوحال آنها و نیروهای کادر گردان به سرشوق میآمدم و برایم محیطی شبیه اطلاعات یا تخریب لشکر ۲۷ تداعی میشد
سید بهرام عطاییان از تدارکات لشکر به چادر ما میآمد و برادرم جعفر از تخریب
دم چادر آتش روشن میکردیم
با اینکه سرد نبود، دور حلقه آتش سربهسر هم میگذاشتیم تا خسته شویم و میرفتیم داخل چادرها
از نیمهشب فیتیله فانوسها پایین میآمد و هرکسی در گوشهای به نماز شب میایستاد
نماز صبح و دعای توسل و زیارت عاشورا که تمام میشد اردوکشی آغاز میشد
گاهی پیادهروی روزانه و اردوکشی با تجهیزات انفرادی به قدری طولانی میشد که نه تنها صبحانه که ناهار هم نمیخوردیم
نماز ظهر و عصر را هم در بیابان میخواندیم و به راهپیمایی ادامه میدادیم تا دم غروب میشد
کمکم کف پای پاهایم تاول زد
ولی صدای اعتراض نه از من در آمد و از هیچ کس دیگری
اردوکشی و پیادهروی شبانه از نوع خاصی بود که به رزم و خشم شبانه معروف شد
کار راه رفتن در تاریکی با فرار از انواع تلههای انفجاری، شلیک آرپیجی و تیربار همزمان میشد
این کار برای کسانی که اولین بار به جبهه میآمدند بسیار موثر بود
ترسشان میریخت و برای شب عملیات آماده میشدند
در این اردوکشیهای شبانه، آمادهکردن تلههای انفجاری با من بود
به آمدن هر روزه بهرام عطاییان عادت کرده بودم
اما یکی دو روزی بود که خبری از او نبود
گفتند با تویوتای ۲۰۰۰ واحد توزیع در حوالی جاده اهواز سوسنگرد به یک پیرمرد عرب زده و به دلیل فوت پیرمرد اورا به پاسگاه بردهاند
به پاسگاه رفتم
موهای بهرام را از ته زده بودند
قیافه مجرمها را پیدا کرده بود
پرسیدم: "چه شده!؟"
بهرام گفت: "پای مصنوعیام روی پدال گیر کرد و نتوانستم ماشین را کنترل کنم و ناخواسته به یک عرب محلی که رد میشد زدم. اولش زنده بود. سرش روی پای من بود که جان داد. من مقصر بودم و باید تاوانش را بدهم."
مسئول پاسگاه گفت و گوی من و بهرام را شنید
دست بر قضا اهل همدان بود
از صداقت بهرام خوشش آمد و گفت:
"تو رزمندهای! جانباز هم که هستی! پایت هم که مصنوعیست! خوب نتوانستی ترمز بگیری. عذرت موجه است. من گزارش را طوری تنظیم میکنم که به دلیل وضعیت پایت تبرئه شوی
بهرام با اینکه به هم ریخته و ناراحت بود گفت:
"این کار ربطی به جانبازی من ندارد. من مقصرم یک کلام."
مسئول پاسگاه عصبی شد
گفت: "ما میخواستیم به حسب وظیفه کاری برایت انجام دهیم. حالا که نمیخواهی تشریف ببر به زندان!"
🔗 ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
🥀🥀السلام علیک یا بنت رسول رب العالمین🥀🥀
🌑 اقامه عزای حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها 🌑
سخنران: حضرت آیت الله لونی
مداح: برادر محمد اسماعیل ربانی
⏱ زمان: از چهارشنبه ۲۲ آذرماه به مدت ۵ شب. پس از نماز عشاء
🕌 مکان: بنیاد. شهرک شهید زین الدین. خیابان دکتر حسابی. مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
قدوم عاشقان اهل بیت علیهم السلام بر چشم