فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 پیرغلام اهل بیت عصمت و طهارت ابوالشهیدین مرحوم حاج غلامرضا لشگریان عصر سه شنبه ۵ دی ماه لقاءالله پیوست.
🔹مرحوم لشگریان پدر شهیدان عبدالرضا و مجیدلشگریان است.
🔹این دو برادر شهید به فاصله پنج سال از یکدیگر در دفاع مقدس به شهادت رسیدهاند.
هدیه به ارواح ملکوتی شهدا ، امام شهدا و همه پدران و مادران آسمانی بخوانیم #فاتحه با ذکر#صلوات
🔰 #اطلاعیه |
#خواهران خادم الشهدای ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام » هر هفته برگزار می کنند .
🏴🏴
هرکه افتاده گره به کارش خبر کنید
روضه به نام مادر سقای کربلاست....
💠 ختم صلوات همراه با قرائت زیارت عاشورا هدیه به پیشگاه مطهر چهارده معصوم علیهم السلام، خصوصا محضر نورانی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا «سلام الله علیها» به نیت تعجیل در امر ظهور امام زمان «عج»، دفع فتنه های آخرالزمانی ، پیروزی جبهه مقاومت ، سلامتی رهبر عزیزمان، شفای عاجل بیماران به نیابت از روح ملکوتی بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی «ره»، سردار دلها و همه شهدا علی الخصوص ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «ع»، و اموات و برآورده شدن حاجات.
🔻چهارشنبه ۶دی ماه ۱۴۰۲
🕰 ساعت ۳:۳۰ عصر
🎙با نوای گرم: برادر مهدیان
‼️‼️ در صورت نامساعد بودن هوا این برنامه در حسینیه ی شهدای گمنام برگزار میگردد .
🌹خواهران خادم الشهدای قرارگاه ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام»
May 11
ختم #صلوات و قرائت #زیارت_عاشورا در جوار ۱۴ شهید گمنام
چهارشنبه ها ساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۶:۳۰
با حضور خادمین شهداء، مجاورین و زائرین شهدای گمنام
۱۴۰۲/۱۰/۶
27 دسامبر، 16.14.aac
10.6M
روضه حضرت ام البنین
توسط برادر مهدیان در جوار ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی« ع »
2065899264_1070314928.mp3
5.06M
🎙 #قسمت_بیست_ودوم از کتاب #دکل
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🕒 مدت: ۱۰ دقیقه و ۳۲ ثانیه
💾 حجم: ۴ مگابایت
اولین مستند داستانی گام دوم انقلاب
به قلم: روح الله ولی ابرقوئی
ناشر: انتشارات شهید کاظمی
2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۶۰م
📒 فصل دوازدهم
🔶🔸پارههای تنم در شلمچه ۹.
به جایی که حدس میزدم فرمانده گردان آنجاست رفتم
باید از او کسب تکلیف میکردم
چشم گرداندم
پیرمردی که قبلاً در همدان دیده بودم نگاهم را جلب کرد
حاجرستم حاجیبابایی بود
شیرمردی که دو فرزندش را در راه خدا داده بود و حالا با چند نفر؛ بیخیال توپ و خمپاره گونیها را از خاک پر میکرد برای حفظ جان بچهها، بالای کانال میبرد
او همشهری فرمانده گردان ما سالار آبنوش بود
ازش پرسیدم؛ حاجی آبنوش کجاست؟!
با دست سنگری را در سینه پشت دژ نشان داد که از اصابت مستقیم راکت هلیکوپتر و خمپاره در امان بود.
از دژ پایین رفتم
سالار را که دیدم حس یتیمی را داشتم که پدر و مادر و همه خانوادهاش را از دست داده است و برای یک بزرگتر درد دل میکند:
"حاجی! بیشتر بچههایم شهید شدهاند! دیگر کسی نمانده که از دژ حفاظت کند! اگر عراقیها بالا بیایند کسی مقابلشان نیست!"
گفت: "میدانم. اما تا شب باید صبر کنیم تا نیروی کمکی بیاید."
باز اصرار کردم: "کسی نمانده؛ از ۱۲۰ نفر شاید ..."
بیسیم را روشن کرد
رفت روی فرکانس فرمانده لشکر
وضعیت را یکبار دیگر برای او گفت
اما حرف حاجمهدی کیانی یک کلام بود: "تکلیف است که بمانید!"
نمیدانم چرا؟!
شاید اثر موج انفجار بود
شاید هم تاثیر از دست دادن این همه رفیق و عزیز که گوشی را از دست سالار آبنوش گرفتم و به فرمانده لشکر گفتم: "کسی نمانده! ما تنها هستیم"
فرمانده گفت: "اگر ترسیدی ..."
پاک قاطی کردم و جواب تندی به فرمانده لشکر دادم
آبنوش هم گفت: "من میمانم! تو اگر میخواهی با نیروهایت برگرد. اما برو پیش حاجمهدی"
دوباره داخل کانال رفتم
طول آن را طی کردم
نمیخواستم لحظهای درنگ کنم و چشمم به پیکر غرق به خون بچهها بیفتد
اگرچه داشتم از غصه منفجر میشدم؛ دو نفر را سرپا دیدم
اولی امیر خانزاده بود که گفت:
"من همینجا میمانم و بر نمیگردم"
دومی هم طهمورثی پیک من بود که گفت:
"جناب فرمانده! حالا باید چه کار کنیم؟!"
خنده تلخی کردم: "کسی نمانده تا من فرماندهاش باشم!"
پشت سر من به راه افتادند
همان زمان بود که گروهانی از لشکر سیدالشهدا از عقب، به دژ رسیدند
انگار خون تازهای در کالبد ما دمیده شد
از بالای دژ آخرین نگاه را به انبوه جنازهها انداختم
نگاهم روی نخلستانهای چپ و راست دژ ماند
همان نخلستانی که قبل از آمدن ما کاکل نخلهایش به ما میخندید
اما حالا تماماً بیسر شده بودند و تا کمر سوخته
با خانزاده و طهمورثی به حالت دویدن سه کیلومتر مسیر را از دژ و نهر جاسم تا شهرک دوعیجی و مقر فرمانده لشکر رفتیم
داخل سنگر فرماندهی شدم
پتو را کنار زدم
حاج مهدی و دو سه نفر دیگر مقابل چند بیسیم نشسته بودند
از لحن و حاضر جوابیم سرم را پایین انداختم ولی حرفم را زدم:
"حاج آقا! از یک گروهان نیرو فقط من هستم و دو نفر که بیرون ایستادهاند!"
منتظر بودم حاج مهدی سرم داد بزند و سرزنشم بکند
به آرامی جواب داد: "میدانم!"
دیگر حرفی نزدم و برگشتم
دنبال یک وسیله بودیم که به ابوشانک برگردیم
هیچ خودرو یا موتوری از سنگینی آتش دشمن جرات ایستادن نداشت
یک کمپرسی توجهم را جلب کرد
به سمتش رفتم
ولی ایکاش نمیرفتم و آن صحنه را نمیدیدم
🔗 ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
قدم هايي براي #خودسازي و یادآوري امام عصر عج
💎قدم اول: نماز اول وقت
💎قدم دوم: احترام به پدرومادر
💎قدم سوم: قرائت دعای عهد
💎قدم چهارم: صبر در تمام امور
💎قدم پنجم: وفای به عهد با امام زمان(عج)
💎قدم ششم: قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
💎قدم هفتم: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
💎قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
💎قدم نهم: غیبت نکردن
💎قدم دهم: فرو بردن خشم
💎قدم یازدهم: ترک حسادت
💎قدم دوازدهم: ترک دروغ
💎قدم سیزدهم: کنترل چشم
💎قدم چهاردهم: دائم الوضو بودن
💎قدم پانزدهم: کار کردن و قوی کردن اعتقادات
قدم آخر همیشه بیاد حضرت بودن است
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
#سلام_امام_زمانم✋
آلوده ایم حضرٺ باران🌨 ظهور ڪن😞
آقا تورا قسم بہ #شهیدان ظهور ڪن 😞
دلمان براےشما تنگ مےشود💔
پیداترین ستارهے پنهان ⭐️ #ظهور ڪن
تعجیل در ظهور حضرت صلواتــ...💚
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🌅 زیارت امام حسن عسکری علیه السلام
( پنج شنبه )
☀️ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
🍃🌻 السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الله السَّلامُ عَلَيْكَ ياحُجَّةَ الله و َخالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ المُؤْمِنِين َ، وَ وارِثَ المُرْسَلِين َ، وَ حُجَّةَ رَبِّ العالَمِينَ. صَلّى الله عَلَيْكَ و َعَلى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
🍃🌻 يا مَوْلايَ يا أَبا مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بْنَ عَلِي ٍّ، أَنا مَولىً لَكَ و َلالِ بَيْتِكَ ، و َهذا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الخَمِيسِ، و َأَنا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيه ِ، فَأَحْسِنْ ضِيافَتِي و َإِجارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ .