فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ و قیامِهِ و جَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ و آثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.
خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبـادت و برکنارم دار در آن از بیهودگى و گناهان و روزیم کن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان.
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت پنجاه و هشتم
📝لقمه حلال♡
🌷صبح یک روز بهاری بود که نان ها را از تنور بیرون کشیدم، آن ها را در میان سارُقی پیچاندم و سارق را درون مجمعۀ مسی روی سَرم گذاشتم و به طرف ایوان به راه افتادم،
✔ به محض رسیدنم به پله ها محمّد شتابان خود را به من رساند و مجمعۀ نان ها را از من گرفت و روی صندوقچۀ چوبی گذاشت و پالاس تا شده را روی ایوان پهن کرد و مُتّکا پشتم گذاشت
🌷 نشستم و در دو فنجان چای ریخت و گفت: نوش جان کن تا خستگی از تنت بیرون برود.
گفتم: اگر کنارم باشی خسته نمی شوم، جان می.گیرم
✔با سکوتش حرف را عوض کردم و پرسیدم: ننه! بگو برای ناهارِ ظهر چی بپزم؟ با لبخندی جوابم داد : همین نان تازه ای که پختی خوب است، خودت را اذیّت نکن.
🌷 از جا برخاستم و گفتم می روم«نان قُرمه» درست کنم، پسرم پس از دو ماه به خانه برگشته.
محمّد دستانم را گرفت و گفت: همان آش ماستابه را برایم درست کن خیلی هم می چسبد، غذای چرب زیاد خورده ام تعارف نمی.کنم
✔پیشنهاد او را پذیرفتم و به سوی باغچۀ دخترم؛ ملوک رفتم تا کمی از گیاهان محلّی مثل سَلــمه و پیچک برای معطّرشدن آش مان جمع آوری کنم و با دامنی پر از سبزی محلّی برگشتم وقتی به درِ چوبی منزل مان رسیدم
✔ دیدم محمّد روی پل ایستاده است و مرا رصد میکند، وقتی به کنارش رسیدم پرسید: مادر! این سبزی ها را از کجا چیده ای؟ با شوق گفتم: باغچۀ همسایه.
دوباره پرسید: از صاحبانش اجازه گرفته ای؟
🌷ابرو در هم کشیدم و گفتم: برای چیدن یک مشت علف هرز اجازه باید می گرفتم. با ناراحتی گفت: پر از کاه باشد یا علف هرز، در هر صورت باید اجازه بگیری
✔ گفتم: اولاً اینکه باغچۀ خواهرت است و دوم اینکه الان منزل نیستند، بعداً از او رضایت میگیرم.
از نگاهش مثل روز روشن بود که اصلاً دلیلم را نمی پذیرد،
🌷گفت: مادر! باغچه مال خواهرم ملوک نیست و این ملک متعلّق به همسر اوست و خود او هم اگر بدون اجازۀ شوهر علف هرزی به کسی حتّی شما بدهد گناهکار می شود باید از شوهرش اجازه می گرفتی که در منزل نبودند
✔من مدام کارم را توجیه می کردم و در فکر قانع کردنش بودم که ناگاه محمد دامنم را در جوی آبی که از زیر پل جلوِ منزل مان می گذشت تکان داد و در یک چشم بر هم زدن تمام زحماتم را به آب داد
🌷 با عصبانیّت گفتم: پس من هم چیزی برایت مهیّا نمی کنم .
دست از پا درازتر به خانه برگشتم و برای تنبیه اش همان نان خالی از تنور در آمده را با پیاله ای از ماست چکیده جلوِ محمّد گذاشتم،
✔امااوچنان با ولع می خورد و تشکّر می کرد که انگار جلویش بره پلو گذاشته ام.
آری....محمد با هر لقمه ای که در دهان می گذاشت مرا نسبت به رفتار نادرستم متنبه می کرد
🌷آنجابودکه دانستم لقمه حلال چقدر برایش اهمیت دارد...
ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
16.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
💐 اول فروردین تولد کیه؟!
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
@khademyaran_mahdavi
🌅 زیارت امام موسی کاظم , امام رضا امام محمد تقی و امام هادی علیهم السلام
( چهارشنبه )
☀️ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
🍃🌻 السَّلامُ عَلَيْكُم ياأَوْلِياء الله ِ، السَّلاُمُ عَلَيْكُم ياحُجَجَ الله ِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا نُورَ الله فِي ظُلُماتِ الاَرْضِ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ صَلَواتُ الله عَلَيْكُمْ وَ عَلى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ اُمِّي، لَقَدْ عَبَدْتُمْ الله مُخْلِصِينَ، وَجاهَدْتُمْ فِي الله حَقَّ جِهادِهِ حَتَّى أَتاكُمْ اليَقِين ُ، فَلَعَنَ الله أَعْدائكُمْ مِنَ الجِنِّ وَ الاِنْسِ أَجْمَعِينَ ، وَ أَنا أَبْرَُ إِلى الله و َإِلَيْكُمْ مِنْهُمْ. يا مَوْلايَ يا أَبا إِبْراهِيمَ مُوسى بْنَ جَعْفَرٍ، يا مَوْلايَ يا أَبا الحَسَنِ عَلِيّ بْنَ مُوسى، يا مَولايَ يا أَبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي ٍّ، يا مَوْلايَ يا أَبا الحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد ٍ، أَنا مَوْلىً لَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هذا و َهُوَ يَومُ الاَرْبِعاءِ، و َمُسْتَجِيرٌ بِكُمْ فَأَضِيفُونِي وَأَجِيرُونِي بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ .