eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸خنثی سازی توطئه در مسیر اهواز _ مشهد توسط یگان امنیت پرواز 🔹 به گزارش سپاه نیوز؛ روابط عمومی فرماندهی سپاه حفاظت هواپیمایی در اطلاعیه ای از خنثی سازی توطئه هواپیماربایی در مسیر اهواز و مشهد در شب گذشته (پنجشنبه ۹۹/۱۲/۱۴) خبر داد. متن اطلاعیه به این شرح است. بسم الله الرحمن الرحیم به آگاهی ملت شریف و قهرمان ایران اسلامی می رساند: 🔹 با الطاف و عنایات الهی، توطئه ربایش یک فروند هواپیما فوکر ۱۰۰ متعلق به شرکت هواپیمایی ایران ایر که پنج شنبه شب با پرواز شماره ۳۳۴ ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه با تأخیر از فرودگاه اهواز به سمت مشهد مقدس به پرواز در آمده بود، با هوشیاری پاسداران یگان امنیت پرواز سپاه و با فرود اضطراری هواپیما در فرودگاه اصفهان و دستگیری عامل آن خنثی گردید. 🔹بر اساس اظهارات اولیه، عامل این توطئه قصد داشته است هواپیما را پس از ربایش در فرودگاه یکی از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به زمین بنشاند. 🔹 مسافرین عزیزهواپیما نیز در سلامتی کامل با پرواز جایگزین به سمت مقصد حرکت کردند. 🔹ابعاد و زوایای این توطئه در حال بررسی است 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳حافظ درختان باشید ➖باید مراقب باشیم که درختهائی را که موجود است، حفظ کنیم؛ یکی از کارهای مهم این است. انسان متأسفانه گاهی میبیند که به آنچه داریم، بی توجهی میشود؛ درختها را قطع میکنند، باغها را خراب میکنند. عظمای ولایت 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
می‌رفت زمستان و چنین گفـت طبیعـــت دستان تو آغاز گرِ فصل بهار است ❤️ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 جلسه‌ای داشتیم. وقتی که از جلسه برگشتیم، شهید بروجردی به اتاق نقشه رفت و شروع به بررسی کرد. شب بود و بیرون، در تاریکی فرو رفته بود. ساعت دوی نیمه شب بود، می‌خواستیم عملیات کنیم. قرار بود اوّل پایگاه را بزنیم، بعد از آنجا عملیات را شروع کنیم. جلسه هم برای همین تشکیل شده بود. با برادران ارتشی تبادل نظر می‌کردیم و می‌خواستیم برای پایگاه محل مناسبی پیدا کنیم. بعد از مدتی گفت‌وگو هنوز به نتیجه‌ای نرسیده بودیم. باید هر چه زودتر محلّ پایگاه مشخص می‌شد، و الّا فرصت از دست می‌رفت و شاید تا مدت‌ها نمی‌توانستیم عملیات کنیم. چند روزی می‌شد که کارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا دیروقت هم ادامه پیدا می‌کرد. خستگی داشت مرا از پای در می‌آورد. احساس سنگینی می‌کردم، پلک‌هایم سنگین شده بود و فقط به دنبال یک جا به اندازه خوابیدن می‌گشتم تا بتوانم مدتی آرامش پیدا کنم. بروجردی هنوز در اتاق نشسته بود، گوشه‌ای پیدا کردم و به خواب عمیقی فرو رفتم. قبل از نماز صبح از خواب پریدم. بروجردی آمد توی اتاق، در حالی که چهره‌اش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: (ع) را چطور می‌خوانند؟ با تعجب پرسیدم: حالا چی شده که می‌خواهی نماز امام زمان (ع) را بخوانی؟ گفت: نذر کرده‌ام و بعد لبخندی زد.گفتم: باید مفاتیح را بیاورم. مفاتیح را آوردم و از روی آن چگونگی نماز را خواندم. نماز را که خواندیم، گفت: برو هرچه زودتر بچه‌ها را خبر کن. مطمئن شدم که خبری شده وگرنه با این سرعت بچه‌ها را خبر نمی‌کرد. وقتی همه جمع شدند گفت: برادران باید بزنیم، همه تعجب کردند.بروجردی با اطمینان روی نقشه یک نقطه را نشان داد و گفت: باید پایگاه اینجا باشد. هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطه‌ای را که بروجردی نشان داده بود، خوب بررسی کرد. بعد در حالی که متعجب، بود لبخندی از رضایت زد و گفت: بهترین نقطه همین جاست، درست همین جا، بهتر از اینجا نمی‌شود. همه تعجب کرده بودند. دو روز بود که از صبح تا شام بحث می‌کردیم، ولی به نتیجه نمی‌رسیدیم؛ حتی با برادران ارتشی هم جلسه‌ای گذاشته بودیم و ساعت‌ها با همدیگر اوضاع منطقه را بررسی کرده بودیم. حالا چطور در مدتی به این کوتاهی، بروجردی توانسته بود بهترین نقطه را برای پایگاه پیدا کند؟ یکی یکی آن منطقه را بررسی می‌کردیم، همه می‌گفتند: بهترین نقطه همین جاست و باید پایگاه را همین جا زد. رفتم سراغ برادر بروجردی که گوشه‌ای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهره‌اش خسته نشان می‌داد، کار سنگین این یکی دو روز و کم خوابی‌های این مدت خسته‌اش کرده بود. با اینکه چشم‌هایش از بودند ولی انگار می‌درخشیدند و شادمانی می‌کردند. پهلوی او نشستم، دلم می‌خواست هرچه زودتر بفهمم جریان از چه قرار است. گفتم: چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی، الآن چند روز است که هرچه جلسه می‌گذاریم و بحث می‌کنیم به جایی نمی‌رسیم. در حالی که لبخند می‌زد گفت: راستش پیدا کردن محلّ این پایگاه کار من . بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار می‌نگریست ادامه داد: شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان (ع) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان برنمی‌آید و فکرمان به جایی قد نمی‌دهد، خودت کمکمان کن. بعد پلک‌هایم سنگین شد و با کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه امام زمان (ع) بخوانم. بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه به خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی‌آورم. ولی انگار مدت‌ها بود که او را می‌شناختم، انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم. آمد و گفت که اینجا را پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آن می‌داد را به خاطر سپردم. از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آنجا نیست. بلند شدم و آمدم را نگاه کردم، تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم و خلاصه این‌گونه و با توسل به وجود (ع) مشکل رزمندگان اسلام حل شد. : کتاب امام زمان (عج) و شهدا یاد شهداء ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
51 🔸 اگه کسی خودش رو در فضای امتحانات الهی نبینه واقعا سخته که بخواد دینداری کنه. در واقع هیچ دلیلی برای انجام بسیاری از کارهای خوب نمیبینه. ⭕️ مثلا آقا قبول نداره که برای امتحان به این دنیا اومده بعد وقتی بهش میگن نماز بخون، خب طبیعتا نمیخونه! 💢 بهش میگی انفاق کن، انجام نمیده! ☺️ بهش میگی صبر کن اما دلیلی نمیبینه برای صبر کردن. بهش میگی اروم باش، مهربون باش و.... انجام نمیده چون فکر میکنه همه چیز واقعی هست و امتحانی در کار نیست! در حالی که توی دنیا همه چیز بازی هست. خدا هر چیزی به تو نداده میتونست بهت بده ولی عمدا نداده! برای اینکه تو رو امتحان کنه همینجوری نعمت هایی که میخوای رو پشت پرده نگه داشته! 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 یکی از اساتیدش از دانشگاه تورنتو وقتی فهمید او هم جزء جانباختگان بود، ویدئویی از او دیدم که وقتی درباره ی پسر من صحبت می کرد، چنان گریه می کردکه نمی توانست به خوبی سخن بگوید.یکی دیگر از اساتیدش در مورد او گفته بود اگر مسلمانان اینطور هستند ما باید در شناخت مان از اسلام تجدید نظر بکنیم ، روحیات فداکار، مهربانی، مساعدت های اجتماعی او کاری کرده بود که آنهابه این فکرفرو رفته بودند.فرزند من اینگونه بود؛حالا اما در شبکه های ماهواره ای عکس او را نشان می دهند و مصادره به مطلوب می کنند احساسات مردم را تحریک کرده و از جانباختگان این پرواز سوءاستفاده می کنند؛ اگراطلاع رسانی به موقع صورت می گرفت اجازه ی این اتفاق را هم نمی دادیم. بعد از اعلام ماجرا ابتدا منقلب بودم اما چون خود زمان جنگ را درک کردم می دانم که در جبهه نیز وقتی نیروی خودی اشتباهی مورد اصابت گلوله یا خمپاره قرار می گرفت، او شهید محسوب می شد.در چنین شرایطی که رئیس جمهور نیز گفت شرایط جنگی بوده است، این حادثه هم ناشی از همان جنگ است و ما این مسئله را درک کردیم. 💢راوی: دکترسعید جلیلی عضو شورای عالی امنیت ملی به نقل از پدر شهید محمد امین جبلی شهدای حادثه ی سقوط بوئینگ 737 گفتنی است محمدامین جبلی، دانشجوی برتر پزشکی دانشگاه تورنتو کانادا بود و پدر وی نیز محمد جبلی، فوق تخصص قلب و عضوهیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.این پدر باعث افتخار ملت ایران است... 📚من هستم ... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
78.Naba.38-40.mp3
2.6M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌺 🌺 🌸 تفسیر قطره ای🌸 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸- نباء🌸 💐-38-40💐 💐 💐 🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه شهداء بویژه سردار حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش - امام شهداء و اموات🌿 هر روز با تفسیر یکی از سوره های جزء ۳۰قرآن کریم توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در 👇👇👇👇👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab🇮🇷〰〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من‌مطمئن‌هسٺـم ‌چشمی‌کہ‌بہ‌نگاھ‌حرام‌عادٺ‌کنہ ‌خیلےچیزهارو‌از‌دسٺ‌میدھ! چشم‌گنھکار،لایق‌شھادٺ‌نمیشہ..! یاد ذکر سلام ✋ 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
بزن 😊 شنبه شب اول فروردين 1361، برخلاف‌ دوران‌ كودكي‌، حال‌ و حوصله‌ي‌ سال‌ تحويل‌ را نداشتم‌. رفتم‌ و گوشه‌ي‌ سنگر خوابيدم‌. يكي‌ از بچه‌ها كتري‌ بزرگي‌ را كه ‌صبح‌، كلي‌ با زحمت و‌ با خاك‌ و گوني‌ شسته‌ بود تا بلكه‌ كمي‌ از سياهي‌ آن‌ كم ‌شود، روي‌ "چراغ والور " ) نوعي چراغ خوراك پزي نفتي) گذاشت‌. بوي‌ تند نفت‌ آن‌ و شعله‌ي‌ زردش‌، حال‌ همه‌ را گرفته‌ بود، ولي‌ چه‌ مي‌شد كرد؟! در عالم‌ خواب‌، خود را داخل‌ سنگر ديدم؛ درست‌ در لحظه‌ي‌ تحويل‌ سال‌. خواب‌ بودم‌ يا بيدار، نمي‌دانم‌. فقط‌ يادم‌ هست كه‌ يك‌باره‌ ديدم‌ كف‌ پايم ‌شعله‌ور شده‌ و مي‌سوزد. سريع‌ از خواب‌ پريدم‌. غلام‌ بود؛ از بچه‌هاي‌ تبريز. سر شب‌ بهم تذكر داده بود كه‌ اگر موقع‌ تحويل‌ سال‌ بخوابم‌، ناجور‌ بيدارم‌ خواهد كرد، ولي‌ باور نمي‌كردم‌ اين‌ جوري‌! فندك‌ نفتي‌ را زير جورابم‌ گرفته‌ بود. در نتيجه‌ جورابي‌ را كه‌ كلي‌ به‌ آن‌ دل‌ بسته‌ بودم‌ كه‌ تا آخر دوره‌ي سه‌ ماهه‌ي‌ مأموريت‌ با خود داشته‌ باشم‌، آتش‌ گرفت‌ و پاي‌ بنده‌ هم‌ بعله‌! بدتر از من،‌ بلايي‌ بود كه‌ سر رضا آوردند. او ديگر جوراب‌ پايش‌ نبود. يك‌ تكه‌ خرج‌ اشتعالي‌ توپ‌ لاي‌ انگشتان‌ پايش‌ گذاشتند و با يك‌ كبريت‌، كاري‌ كردند كه‌ طفلكي‌ كم‌ مانده‌ بود با سرعت‌ 100 كيلومتر در ساعت‌ به‌جاي‌ تانكر آب‌، برود طرف‌ عراقي‌ها. با همه‌ي اين‌ها، كسي‌ اخم‌ نكرد. همه‌ مي‌خنديدند. از خنده‌ي‌ بچه‌ها خنده‌ام‌ گرفت‌. حق‌ داشتند. بايد برمي‌خاستم‌ تا پس‌ از خواندن‌ دعاي‌ تحويل‌ سال‌، چند آيه‌ قرآن‌ بخوانيم‌، سپس‌ روي ‌يكديگر را ببوسيم‌ و رسيدن‌ سال‌ نو را تبريك‌ بگوييم‌. اين‌ها كه ‌سنّت‌ بدي‌ نبود.😊 رزمندگان اسلام 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 -می‌گفت:✨ هرڪسی‌روزے‌‌³مرتبہ خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ'‌بگہ🌿 ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدے‌‌﴾ حضرت‌یجور‌خاصے‌‌‌براش‌دعامیکنن یاد شهداء ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آماده سازی سبزه روز عید با این تفاوت که این سبزه هست. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🤞 💫 نماز شب بیست و سوم ماه رجب المرجب...  🌟حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: 🌴هر کس در شب 23 ماه رجب  2 رکعت نماز در هر رکعت سوره حمد 1 بار و سوره ی (والضحی) را 5 بار بخواند 🍃خداوند در برابر هر حرف و به تعداد هر مرد و زن کافر یک درجه در بهشت به او عطا می کند و نیز ثواب 70 حج و ثواب کسی که در تشییع 1000 جنازه شرکت جسته و نیز ثواب کسی که به عیادت 1000 بیمار رفته و پاداش کسی که حاجت 1000 مسلمان را برآورده نموده است ، به او عطا می کند. 📗 اقبال الاعمال سید ابن طاووس جلد دوم ص 824 ترجمه محمد روحی 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰ آقامصطفی با شیطنت پرسید: «می‌دونی 250تا سکه یعنی چی؟ با پولش میشه یک خونه خرید!» گفتم: «فدای چشم‌پاکی و ایمانت!» روزهای پایانی سال بود. همه‌جا بازار سبزه، سمنو، ماهی‌های قرمز کوچک و تنگ‌های بلور داغ بود. پشت ویترین فروشگاه‌ها، سفره‌های هفت‌سین چیده بودند. با دو تا ماهی قرمز و یک تنگ بلور به خانه آمدیم. با کمک سارا و سعیده، خواهرهای آقامصطفی خانه را تمیز کردیم و سفره را چیدیم. سال 1382صبح خیلی زود، سال تحویل شد. نشسته بودیم دور سفرۀ هفت‌سین. تلویزیون روشن بود. بعد از سخنان رهبر، خانوادۀ آقامصطفی یکی‌یکی سال نو را به من تبریک گفتند و برایم آرزوی خوشبختی کردند. لیلاخانم هم با پسرش از زابل آمده بود. تلویزیون تصاویری از حملۀ آمریکا به عراق نشان می‌داد و می‌گفت: «صدام حسین به جرم رابطه با القاعده و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی باید محاکمه شود.» آقامصطفی از فروپاشی حکومت صدام و بازشدن راه کربلا خیلی خوشحال شد تلفن زنگ خورد. آقامصطفی گوشی را برداشت. پدربزرگش بود. بعد از تبریک عید، همه‌مان را دعوت کرد. البته پدربزرگ آقامصطفی عموی من هم می‌شد. خانۀ عمویم در تربت جام بود. خاله‌ها و دایی‌های آقامصطفی هم در تربت جام زندگی می‌کردند. روز بعد، همه‌مان رفتیم تربت جام. در طول مسیر، دخترها از اخلاق پدربزرگ می‌گفتند که به‌راحتی از کسی خوشش نمی‌آید. از بدحجابی، از شوخی با نامحرم، از خنده‌های بلند هم بدش می‌آید. اگر هم موردی ببیند، بدون رودربایستی تذکر می‌دهد. با دل‌شوره و ترس وارد خانۀ پدربزرگ شدم. دیدم پیرمردی نورانی با تسبیح آبی‌رنگش داخل اتاق پذیرایی نشسته و دارد ذکر می‌گوید. با دیدن من بلند شد، چند قدم به طرفم آمد و گفت: «عمو جان بیا اینجا. بیا کنار خودم بشین.» ترسم ریخت. نگاهی به آقامصطفی کردم. لبخندی زدم و دست پدربزرگ را بوسیدم. گله کرد: «من از عقدتون خبر نداشتم و اِلّا حتماً می‌اومدم. آقامصطفی گفت: «چون هوا سرد بود، گفتم اذیت می‌شین. برای همین خبر ندادم.» پدربزرگ گفت: «زیادی ملاحظه‌کاری آقامصطفی!» و خندید با شرمندگی گفتم: «عموجان کوتاهی از ما بوده، ما باید دعوت می‌کردیم.» گفت: «عیب نداره عمو، ان‌شاءالله باقی باشه!» با صدای اذان ظهر، پدربزرگ به نماز ایستاد. بقیۀ افراد خانواده هم پشت سرش ایستادند و به او اقتدا کردند. بعد از نماز سفره پهن کردیم. ناهار سبزی‌پلو با ماهی بود. روز بسیار خوبی بود. خانۀ عمو و طرز زندگی‌شان درست شبیه خانۀ خودمان بود و من خیلی زود با عمو و زن‌عمویم اُخت شدم. آنجا رسم بود هر روز یک نفر دعوت می‌کرد و همۀ فامیل می‌رفتند خانۀ او. چند روزی ماندیم. خیلی خوش گذشت. به‌خصوص که پدربزرگ مرد بسیار مهربان و دوست‌داشتنی‌ای بود و به قول آقامصطفی من حسابی توی دل پدربزرگ جا باز کرده بودم. بار دیگر زمان جدایی فرارسید. خیلی دل‌بستۀ آقامصطفی شده بودم، اما او باید می‌رفت سرکار و من باید می‌رفتم مدرسه. مرا رساند زابل. چند روزی ماند و بعد برگشت مشهد. دوم دبیرستان بودم. دیگر نمی‌توانستم درس بخوانم. حواسم پیش آقامصطفی بود. روزی چند بار زنگ می‌زد و می‌گفت: «منم اصلاً نمی‌تونم بدون تو اینجا باشم. نمی‌تونم برم سرکار.» آقام گفته بود به مصطفی بگو تا آخر امتحاناتِ شما نیاد زابل. نزدیک خرداد بود که آقامصطفی آمد. آقام که به درس خیلی اهمیت می‌داد، گفت: «آقا مصطفی! وقتی شما اینجایید، زینب نمی‌تونه درس بخونه، نگرانم امسال نتونه درس‌هاش رو پاس کنه.» آقامصطفی زود برگشت مشهد. به گمانم ده روز مشهد بود. یک روز که داشتم ریاضی می‌خواندم صدای آشنایی توجه‌ام را جلب کرد: «سلام عمو!» دویدم بیرون. آقام بعد از سلام و روبوسی گفت: «عمو جان، مگه قرار نبود بعد از امتحانای زینب بیایی. آقامصطفی گفت: «عموجان من اینجا باشم، زینب‌خانم بهتر می‌تونه درس بخونه. کمکش می‌کنم.» گفتم: «غافلگیرم کردی مصطفی! دیشب که زنگ زدی نگفتی داری میای.» آقامصطفی گفت: «دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم. یک‌دفعه زدم به ‌راه!» ⬅️ ادامه دارد ...... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
52 ❇️ هنر تشخیص مصداق 🔶 یکی از خصوصیات امتحانات الهی اینه که مملو از "ابهام" هست. واقعا در خیلی از موارد، آدم نمیدونه عکس العمل درست چیه؟🤔 💢 این خاصیت امتحانه. اگه قرار باشه امتحانات الهی همش واضح باشه دیگه اسمش رو نمیشد بذاری امتحان! 👈🏼 امتحان زمانی ارزشمند هست که ابهام داشته باشه. - ببخشید یه سوال؟ - بفرمایید. - یه نفر اومده سراغ من و ازم پول قرض میخواد بهش بدم یا نه؟! آدم بد حسابی بوده!🙄 - آفرین چه سوال خوبی کردی. جواب اصلیش اینه که "خودت" باید تشخیص بدی که بهش قرض بدی یا نه. من به صورت کلی تو رو راهنمایی میکنم ولی تشخیص مصداقش که آیا الان باید پول قرض بدی یا نه به عهده خودته. 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 💠سردار یک ریال حق ماموریت نگرفت! تاکنون این را نگفته ام اما اکنون که ایشان شهید شده اند میگویم که سردار سلیمانی یک ریال حق ماموریت نگرفت؛ گاهی به من می گفت که من در خرج زندگی زن و بچه ی خود می مانـم . 💢راوی : حجت الاسلام علی شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه 🕊🌹🥀🕊🌹🥀🕊 چشمهای خسته ات... گواهی می داد چشم انتظاری! َ ِگلویت... حکایت بغضی عجیب داشت! ِ نگاه آرام و سکوت بیشت ِ تسبیح را آرام چرخاندنت... آشوب دلت را گواهی میداد! دارم باخودم فکر میکنم : حالا، آرام گرفته ای ، وقتی چشمت... روشن شده به جمال عقیله ی خاتون! از ته دل میخندی ؛ وقتی رفیقان قدیمی ات را دیده ای! حالا و مثل همیشه در دفاع از حرم عمه سادات سنگ تمام گذاشتی! راحت بخواب سردار! ما فرزندان این مرز و بوم دست از دفاع بر نمیداریم! ما راهت را، ایمان و اعتقادت را، و عشق و آرمانت را ادامه خواهیم داد راحت بخواب سردار،حرم بی مدافع نمی ماند! تنها دلمان برایت تنگ خواهد شد! راحت بخواب سردار! شهادتت مبارک؛ حاج قاسم! 📚من هستم ... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دغدغه عظمای ولایت؛ و 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا