eitaa logo
امام زادگان عشق
91 دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
351 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 شهید علی اکبر سال ۱۳۵۰ در شهر همدان دیده به جهان گشود . دوران کودکی و نوجوانی را با آغاز پیروزیهای انقلاب اسلامی سپری کرد و تحصیلاتش را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داد اما شور و شوق حضور در جبهه های حق علیه باطل سبب شده بود تا از تحصیل دست بکشد و به هر شکل ممکن پدر و مادر را راضی به حضور در جبهه کند . که موفق هم شد ! چون قد بلند و رشیدی داشت توانست بعنوان نیروی بسیجی برگه ی اعزام بگیرد و در جنگ حضور پیدا کند . باوجود سن کمی ( ۱۵ سال) که داشت مردانه با دشمن بعثی جنگید تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۵ عملیات کربلای۵ ، منطقه شلمچه بر اثر اصابت تیر به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش پس از تشیع بر روی دستان مردم فهیم شهر مقدس قم در گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد . ✅ ؛ توجه خاص و ویژه به نماز اول وقت بخصوص شرکت در نماز جماعت و جمعه داشت . با خانواده و دوستان بسیار گرم و صمیمی بود خوش خلقی او زبانزد همه بود . از غیبت کردن بیزار بود و اجازه نمیداد کسی در حضور او غیبت کند . در حد توانش دستگیر فقرا و نیازمندان بود .
اسطوره هجرت و مقاومت، جهادگر مخلص از تبار همانانی که به سنگرسازان بی‌سنگر و پیش‌قراولان بی‌سلاح شهرت داشتند. آنانی که جز توکل به خداوند و شوق رضای حضرت دوست چیزی در خاطر نمی‌پروراندند. همانانی که جاده‌های صعب‌العبور جبهه‌ها را هموار می‌نمودند تا جاده زندگی را و کوچه پس کوچه‌های محله‌های ما را امن سازند. آنانی که عطر گل‌های شجاعت و شهامت را در فضای غربت و مردگی پراکنده ساختند و جانی دوباره بر پیکر این نهال نوپای انقلاب بخشیدند. شهید عزیز علی‌اصغر کریمی که جزء سبقت گیرندگان حریم عشق بود. شهید علی‌اصغر کریمی پرویز در هشتم شهریورماه سال 1333 در روستای رکین فراهان به دنیا آمد. پدرش ایمان علی کشاورزی می‌کرد و در سال 1340 فوت کرد و به همین دلیل او از نوجوانی مشغول به کار شد. خواندن و نوشتن نمی‌دانست. در سال 1350 ازدواج کرد و صاحب دو پسر دو دختر شد. این جهادگر شهید همگام با سایر امت قهرمان، در حرکت توفنده و همه جانبه براندازی رژیم سفاک و معدوم پهلوی شرکت و نقش به سزایی را در راهپیمایی و تظاهرات علیه آن رژیم خائن ایفا می‌کرد. این شهید بزرگوار بعد از پیروزی انقلاب به ارکان مردمی و مقدس جهاد سازندگی وارد شد و تا آخر عمر شریف خود در این نهاد مردمی انجام وظیفه نمود. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت و سرانجام  در بهمن‌ماه سال 1362 به عنوان نیروی جهادگر (راننده بلدوزر) به جبهه اعزام و تا سوم بهمن‌ماه سال 1365 در عملیات پیروزمندانه کربلای 5 در جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
اسطوره هجرت و مقاومت، جهادگر مخلص از تبار همانانی که به سنگرسازان بی‌سنگر و پیش‌قراولان بی‌سلاح شهرت داشتند. آنانی که جز توکل به خداوند و شوق رضای حضرت دوست چیزی در خاطر نمی‌پروراندند. همانانی که جاده‌های صعب‌العبور جبهه‌ها را هموار می‌نمودند تا جاده زندگی را و کوچه پس کوچه‌های محله‌های ما را امن سازند. آنانی که عطر گل‌های شجاعت و شهامت را در فضای غربت و مردگی پراکنده ساختند و جانی دوباره بر پیکر این نهال نوپای انقلاب بخشیدند. شهید عزیز علی‌اصغر کریمی که جزء سبقت گیرندگان حریم عشق بود. شهید علی‌اصغر کریمی پرویز در هشتم شهریورماه سال 1333 در روستای رکین فراهان به دنیا آمد. پدرش ایمان علی کشاورزی می‌کرد و در سال 1340 فوت کرد و به همین دلیل او از نوجوانی مشغول به کار شد. خواندن و نوشتن نمی‌دانست. در سال 1350 ازدواج کرد و صاحب دو پسر دو دختر شد. این جهادگر شهید همگام با سایر امت قهرمان، در حرکت توفنده و همه جانبه براندازی رژیم سفاک و معدوم پهلوی شرکت و نقش به سزایی را در راهپیمایی و تظاهرات علیه آن رژیم خائن ایفا می‌کرد. این شهید بزرگوار بعد از پیروزی انقلاب به ارکان مردمی و مقدس جهاد سازندگی وارد شد و تا آخر عمر شریف خود در این نهاد مردمی انجام وظیفه نمود. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت و سرانجام  در بهمن‌ماه سال 1362 به عنوان نیروی جهادگر (راننده بلدوزر) به جبهه اعزام و تا سوم بهمن‌ماه سال 1365 در عملیات پیروزمندانه کربلای 5 در جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
🌹شهیدی که 18 سال بر آستان بهشت انتظار کشید🌹 شهیدی که 18 سال بر آستان بهشت انتظار کشید آقا به تقی گفت:«محمدتقی! میشنوی آقاجون؟میشنوی عزیز؟میشنوی؟در آستانه‌ی بهشت، دم در بهشت، بین دنیا و بهشت قرار داری شما؛خوشا به حالت» کسی که دم در بهشت باشد، مگر یک لحظه هم هوس بازگشت به دنیا به سرش می‌زند همه از همان لحظه منتظر شهادت محمد‌تقی بودند. «شهید_محمد_تقی_طاهر زاده جانباز شهید محمدتقی طاهرزاده در شهریور ۱۳۴۹ در شهر اصفهان چشم بر این دنیای خاکی گشود؛ از هفت سالگی کار کرد، تا سوم راهنمایی درس خواند و در هفده سالگی یعنی در اسنفد ۱۳۶۶ به جبهه رفت. در تیرماه ۱۳۶۷ در شلمچه دچار موج‌گرفتگی شد و حدود یک ماه بعد به عالم بی‌هوشی رفت. دوران بی‌هوشی این جانباز، ۱۸ سال به طول انجامید. در طول این مدت آنچه بر شگفتی این واقعه می‌افزود، پرستاری عاشقانه پدر وی بود.در این ۱۸ سال که محمدتقی‌ بر روی تخت خوابیده بود، با همان دو چشم نافذش همه تنهایی‌های پدر و مادر را پر می‌کرد. هوشنگ طاهرزاده می‌گوید: من و مادرش با او حرف می‌زدیم،‌ او هم با ما. ما با زبانمان، او با نگاهش. زبان هم را خوب می‌فهمیدیم. ناراحتی‌اش را، خوشحالی‌اش را، مریضی‌اش را، بهبودی‌اش را، دردش را، تشکرش را و … یک وقت‌هایی می‌رفتم بالای سرش، می‌گفتم بگو یا علی، بگو یا حسین، بگو یا زهرا؛‌ تقی تقلا می‌کرد،‌ گلویش را می‌فشرد، انگار می‌خواست از ته گلو بگوید یا علی، یا حسین، یا زهرا؛ اگر صدایش در نمی‌آمد، اشکش که در می‌آمد. گوشه‌ چشمان قشنگش با اشکی که بوی یا حسین می‌داد، معطر می‌شد! دو سه سال بود حضرت آقا نماینده‌اش را می‌فرستاد اصفهان برای سرکشی به تقی. با این حال ما چشم‌انتظار قدم‌های مبارک خودش بودیم. هر روز برای دیدار لحظه‌شماری می‌کردیم. تا این که سال ۸۰ فرا رسید و آقا تشریف آورد اصفهان. همه اهل کوچه می‌دانستند برای دیدن تقی خواهد آمد؛ به همین خاطر صبح تا شب کشیک می‌کشیدند تا آقا را ببینند. سرانجام انتظار به پایان رسید و آقا خیلی ساده تشریف آورد. همسایه‌ها به او خوش‌آمد گفتند و او تشکر کرد، احوالپرسی کرد، بعد وارد منزل شد؛ دستی روی پیشانی‌اش کشید و ذکری گفت؛ تقی چشمانش را باز کرد و او را تماشا کرد. چه ارتباط خوبی با آقا برقرار کرد! از خوشحالی زبانم بند آمده بود. نمی‌دانستم چه بگویم. این دومین خوشحالی بزرگ دوران زندگی‌ام بود. یک بار ورود امام به ایران و حالا ورود آقا به منزلمان. آقا به تقی گفت: محمدتقی! میشنوی آقاجون؟ میشنوی عزیز؟ میشنوی؟ در آستانه‌ی بهشت، دم در بهشت، بین دنیا و بهشت قرار داری شما؛ … نکته‌بین‌ها فهمیدند کسی که دم در بهشت باشد، مگر یک لحظه هم هوس بازگشت به دنیا به سرش می‌زند؟ مگر کسی این حال خوش را با همه دنیا عوض می‌کند؟ نکته بین‌ها از همان لحظه منتظر شهادت محمد‌تقی بودند. آقا حدود چهل دقیقه کنار تخت تقی نشست. هرچند بهشتی بودن او را بالای سر خودش گفته بود، با این حال به ما دلداری داد و گفت: ما منتظر خبرهای خوشی هستیم. آقا تقی، چهار سال پس از این دیدار زنده بود. این دلداری آقا باعث شد ما با امید و انرژی بیشتری به او رسیدگی کنیم. پدر شهید می گوید:یک روز خانمی سراسیمه آمد سراغ ما. گفت نذر کرده بودیم توی حسینیه‌ بنی‌عباس علیه‌السلام ۱۰ شب به حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام متوسل شویم تا شفای تقی را بگیریم. شب پنجم حضرت به خوابم آمد و گفت «من از خدا خواستم ولی خدا قبول نکرد»؛ گفت بروید در خانه حضرت محمد (ص) را بزنید» وقتی خانم این خواب را نقل می‌کرد، یادم افتاد سالروز تولد پیامبر اسلام نزدیک است. احساس کردم تقی روزها را طی می‌کند تا برسد به این روز. شب تولد پیامبر نور و رحمت فرا رسید. حالا دیگر دستگاه تنفس هم نمی‌توانست برای تقی کاری کند. دکترها و پرستا‌رها دور تا دور تختش جمع شده بودند تا لحظه‌ای گشوده شدن در بهشت را تماشا کنند. وقتی لحظه‌ موعود فرا رسید، همه می‌خندیدند. هرچند پهنای صورتشان را اشک فرا گرفته بود. چرا که آخرین لبخند تقی در آخرین دم حیات دنیایی تماشایی بود! یاد 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷