@moujahedcy کانال - دعای مجیر - سماواتی.mp3
6.44M
🌹 دعــای مجیـــر با نوای: حاج مهدی سماواتی
♦️ أَجِـرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجـِيرُ
♦️پناه ده ما را از آتش ای پناه دهنده
🌹🌹🌹 دعای مجیر دعایی است رفیع الشان مروی از حضرت رسول (ص) که جبرئیل (ع) برای آن حضرت آورد در وقتیکه در مقام ابراهیم (ع) مشغول به نماز بودند وکفعمی دربلد الامین ومصباح این دعا را ذکر کرده وفرموده هر که این دعا را در ایام البیض ماه رمضان (روز ۱۳و۱۴و۱۵) بخواند گناهانشان آمرزیده شود اگر چه بعدد دانه های باران و برگ درختان وریگ بیابان باشد وبرای شفای مریض وقضا دین وغنا و توانگری و رفع غم خواندن آن نافع است.
📚مفاتیح الجنان
التماس دعا
CQACAgQAAx0CVu8VSgACAr5iUb9uO5j5fWZmpiX4Vjq1iRYvGAACDgoAAuHviVLT9QgSRJ0WTCME.mp3
4.62M
⏯ #مناجات ویژه #ماه_رمضان
🍃بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
🍃دل شکستهی من ای شکسته بال خودم
🎤حاج #مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
#سلام_بانو
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ
🔸السلام علیک یافاطمه المعصومه🔸
◀️با سلام به حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها روز خود را آغاز میکنیم.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_155
🌷 #آیه_137_سوره_بقره
🌸 فَإِنْ ءَامَنُواْ بِمِثْلِ مَآ ءَامَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدُواْ وَّإِنْ تَوَلَّواْ فَإِنَّمَا هُمْ فِى شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
🍀ترجمه:پس اگر آنها به مانند آنچه شما به آن ایمان آورده اید،ایمان بیاورند،همانا هدایت یافته اند،و اگر سرپیچى نمایند، پس جز این نیست كه آنها (با حقّ) در ستیزند و خداوند شرّ آنان را از تو دفع مى كند و او شنونده ى داناست.
🌺 اگر #اهل_كتاب،یهود و نصارا،به جاى سرسختى و خودمحورى وتكیه بر مسائل نژادى و قبیله اى، همانند شما مسلمانان به تمام انبیا و كتاب آسمانى ایمان بیاورند و تعصّبات نابجا را كنار بگذارند، حتماً هدایت مى یابند،ولى اگر همچون گذشته، تنها خود را بر حقّ بدانند و دیگران را منحرف بشمارند، آنان در ستیز باحقّ و جدایى از حقّ خواهند بود.البتّه شما #مسلمانان به راه خود دلگرم باشید و از تحقیرها و توطئه هاى آنان نترسید. چون خداوند شر آنان را از شما دفع وشما را در برابر آنان حمایت وكفایت مى كند،زیرا كه او شنواى داناست.
🔹 پيام های آیه 137 سوره بقره 🔹
✅ #مسلمانان،الگوى هدایت یافتگان واقعى هستند.زیرا به تمام انبیا وكتاب هاى آسمانى،ایمان واعتقاد دارند.
✅ #خداوند، حمایت وكفایت خود را از مسلمانان اعلام نموده است.
✅ ایمان نیاوردن یهود ونصارا از روى عناد،لجاجت و ستیزه جویى است، نه منطق و استدلال. «وان تولّوا فانّما هم فى شقاق»امام صادق علیه السلام شقاق و ستیزه جویى را كفر مى داند.
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
دلگیریم !!
هرچہ میــدویم!
بہ گرد پایتـان هم نمیرسیم!💔
مسئلہ یڪ سـربـنـد و لـبـاس خاڪے نیست!
هواے دلـمان از حد هشــدار گذشتہ!😭
شہـــــدا یارے امان ڪنید...
ســــلام✋
#روزتان_شهـــ🌹ــــدایی🌸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
کانال عشاق الحسین ♡_۲۰۲۲_۰۴_۱۵_۱۵_۰۷_۴۱_۱۸۰.mp3
3.84M
میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام 💐
💐امشب روحم در پروازه
💐دوسش دارم بی اندازه
سیدمجید بنی فاطمه
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰🌷
#مهدویت
اعتقاد به ظهور بقیهالله اعظم (عج الله فرجه) دلهای ملتها را سرشار از نور اُمید و نیروی تلاش و حرکت میسازد و شجاعت مقابله با قدرتهای ظالم و تغییر نقشه شیطانی جهان را در آنها ایجاد میکند.
۱۳۸۱/۰۷/۳۰
♡بسم رب الشهدا♡
🍃میگویند باید از شما نوشت! نوشت تا در یادها بمانید...! اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را فراموش کند!
🍃مگر کسی که قلب #آسمان را می شکافد، بر بلند ترین نقطه آن #پرواز می کند فراموش شد نیست؟! بعید می دانم...
🍃شُهرَتَت صیاد است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد!❤️
🍃عادت داریم وقتی فردی عاقبت به #شهادت می شود، می گوییم آسمانی شد...اما تو از همان ابتدا آسمانی بودی حتی جسمت هم روی زمین نبود!
🍃هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان، که برای آرامش مردم زمین #پرواز می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که #صیاد در آسمان می چرخید♡
🍃آرامش آسمانی ات حوالی مزارت هم حس می شود! پر از امنیت و #آرامش و حس غرور...
🍃صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب #شیطان گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به شیطان و سپاهش نمی رسد😔
🍃باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد...
در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم...
🍃فرزند آسمان؛ قلب واماندگان زمینی را دریاب...
صیاد دلم باش؛ #صیاد_قلبها🌹
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۴_۱۵_۰۹_۴۲_۳۰_۴۸۹.mp3
9.93M
#سرود زیبا ولادت امام حسن ع 💐💐
•°🌸و هوالکریم ابن کریم ...
🎤کربلایی #امیر_برومند
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰🌷
🌷〰🇮🇷〰🌷
" بسم رب الشهداء والصدیقین "
#سلام_بر_شهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
خوشا آنانڪ جان را میشناسند
طریق عشق و ایمان را میشناسند
بسے گفتند و گفتیم از #شهیدان
#شهیدان را #شهیدان مے شناسند
✍️ #فروردین
سال ۱۴۰۰
سالروز عروج ✨🕊
🌷 #شهدای والامقام
🌷 #محله زینبیه، مسجد حضرت زینب "علیها السلام" است،
🌷 ڪہ در چنین ماهی
🌷 #آسمانی شدند
# شهید غلامحسین زارعی جلال آبادی
#شهید علی اصغر بنی اسد
# شهید احمد بدیع زاده
#شهید حسین قربانخانی
#حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن محرابیان
#شهید محمد رضا غلامی رکن آبادی
#شهید محمد اسحاقی
#شهید شیداله همتی
#شهید ابراهیم عشریه
#شهید محمد حسین ربانی نژاد
#شهید یداله شاکری
#شهید محمد جواد وفا
🌷 سالروز
🌷 آسمانی شدنتان
🌷 مبارڪ باد ...
همچنین یادی می کنیم از
شهید محمد جعفر ربانی نژاد و
شهید مجید همتی و شهید جاسم محرابیان و شهید حسن بدیع زاده
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی با ذکر #صلوات
⬅️ از خانواده های معزز شهدای محل درخواست داریم با ارسال کلیپ، خاطره ، زندگی نامه ،عکس های با کیفیت و..ـ جهت آشنایی بیشتر محله با شهیدشان ، خادمان خود را همراهی نمایند .
ضمن اینکه گروه رسانه مسجد آمادگی دارد تا با خانواده های معظم شهدای محل بصورت حضوری مصاحبه داشته باشد، لطفا با اعلام آمادگی خود، گروه رسانه را همراهی نمائید.
🆔 @ya110s
"اجرتان با سرور و سالار شهیدان"
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
#منوچهر_مدق
#به روایت فرشته ملکی همسر شهید
#مقدمه نویسنده
#قسمت_دوم
گفت «برو بخوان، هر وقت فهمیدی توی اینها چی نوشته، بیا دنبال این کارها.» | نتوانستم ساکت بمانم تا او هر چه دلش میخواهد بگوید. گفتم «شما که پیرو خط امامید، امام به شما نگفته زود قضاوت نکنید؟ اول ببینید موضوع چیه، بعد این حرفها را بزنید. من، هم چادر داشتم هم روسری. آنها را از سرم کشیدند.» گفت «راست می گویی؟» گفتم «دروغم چیه؟ اصلا شما کی هستید که من به شما دروغ بگویم؟» اعلامیه ها را داد دستم و گفت بمانم
تا برگردد. ولی دنبالش رفتم ببینم کجا میرود و چه کار می خواهد بکند. با دو، سه تا موتورسوار دیگر رفت همان جا که من درگیر شده بودم. حساب دو، سه تا از مأمورها را رسیدند و شیشه ماشین شان را خرد کردند. بعد او چادر و روسریم را که همان گوشه افتاده بود، برداشت و برگشت. نمیخواستم بداند دنبالش آمده ام. دویدم بروم همان جایی که قرار بود منتظر بمانم. اما زودتر رسید. چادر و روسری را داد و گفت «باید میفهمیدند چادر زن مسلمان را نباید از سرش بکشند.» اعلامیه ها را
گرفت و گفت «این راهی که می آیی، خطرناک است. مواظب خودت باش، خانم کوچولو» و رفت. «خانم کوچولو!» بعد از آن همه رجزخوانی، تازه به او گفته بود «خانم کوچولو». به دختر نازپروردهای که کسی بهش نمیگفت بالای چشمش ابروست. چادرش را تکاند و گره روسریش را محکم کرد. نمیدانست چرا، ولی از او خوشش آمده بود. در خانه کسی به او نمیگفت چطور بپوشد، با چه کسی راه برود، چه بخواند و چه ببیند. اما او به خاطر حجاب مؤاخذهاش کرده بود.
حرفهایش تند بود، اما به دلش نشسته بود.
گوشه ذهنم مانده بود که او کی بود. منوچهر بود؛ پسر همسایه مان. اما هیچوقت ندیده بودمش. رفت و آمد خانوادگی داشتیم، اسمش را شنیده بودم. یک بار دیگر هم دیدمش. بیست و یک بهمن از دانشکده پلیس اسلحه برداشتیم. من سه، چهارتاژ۳ انداختم روی دوشم و یک قطار فشنگ دور گردنم. خیابانها سنگربندی بود. از پشت بامها میپریدیم. ده، دوازده تا پشت بام را رد کردیم. دم کلانتری شش خیابان
گرگان، آمدیم توی خیابان. آن جا هم سنگر زده بودند. هر چه آورده بودیم، دادیم. منوچهر آنجا بود. صورتش را با چفیه بسته بود. فقط چشم هایش پیدا بود. گفت «باز هم که تویی.» فشنگها را از دستم گرفت. خندید و گفت «اینها چیه؟ با دست پرتشان می کنند؟» فشنگ دوشکا با خودم آورده بودم. فکر می کردم چون بزرگند، خیلی به درد می خورند. گفتم «اگر به درد شما نمی خورد، می برمشان جای دیگر.» گفت «نه، نه. دستتان درد نکند. فقط زود از اینجا بروید.»
نمیتوانست به آن دو بار دیدن او بی اعتنا باشد. دلش میخواست بداند او که آن روز مثل پر کاه بلندش کرد و نجاتش داد و هر دو بار آن همه متلک بارش کرد، کیست. حتی اسمش را هم نمی دانست. چرا فکرش را مشغول کرده بود؟ شاید فقط از روی کنجکاوی! نمیدانست احساسش چیست. خودش را متقاعد کرد که دیگر نمی بیندش. بهتر است فراموشش کند. ولی او وقت و بی وقت می آمد به خاطرش. این طوری نبود که بنشینم دائم فکر کنم یا ادای عاشق پیشه ها را دربیاورم
و اشتهایم را از دست بدهم. نه، ولی منوچهر اولین مردی بود که وارد زندگیم شد؛ اولین و آخرین مرد. هیچوقت دل مشغول نشده بودم. ولی نمی دانستم کیه و کجاست. بعد از انقلاب سرمان گرم شد به درس و مدرسه. مسئول شورای مدرسه شدم. این کارها را از درس خواندن بیشتر دوست داشتم. تابستان کلاس خیاطی و زبان اسم نوشتم. دوستم، مریم، می آمد دنبالم، با هم می رفتیم. آن روز می خواستیم برویم کلاس خیاطی. در را نبسته بودم که تلفن
زنگ زد. با لطيفه خانم، همسایه روبه رویی، کار داشتند. خانه شان تلفن نداشتند. رفتم صداشان کنم. لای در باز بود. رفتم توی حیاط. دیدم منوچهر روی پله های حیاط نشسته و سیگار می کشد. اصلا یادم رفت چرا آنجا هستم. من به او نگاه کردم و او به من، تا او بلند شد رفت توی اتاق. لطیفه خانم آمد بیرون. گفت «فرشته جان، کاری داشتی؟» تازه به صرافت افتادم پای تلفن یک نفر منتظر است. منوچهر را صدا زد و گفت میرود پای تلفن. منوچهر پسر لطفیه خانم بود! از من پرسید «کجا
میروی؟» گفتم «کلاس» گفت «وایستا منوچهر می رساندت.» آن روز منوچهر ما را رساند کلاس. توی راه هیچ حرفی نزدیم. برایم غیرمنتظره بود. فکر نمی کردم دیگر ببینمش، چه برسد به این که همسایه باشیم. آخر همان هفته خانوادگی رفتیم فشم، باغ پدرم. منوچهر و پدر نشسته بودند کنار هم و آهسته حرف می زدند. چوب بلندی را که پیدا کرده بود، روی شانه اش گذاشت و بچه ها را صدا زد که با خودش ببرد کنار رودخانه. منوچهر
هم رفت دنبال شان. بچه ها توی آب بازی می کردند. فرشته تکیه اش را | داد به چوب، روی سنگی نشست و دستش را برد توی آبها. منوچهر روبه رویش، دست به سینه، ایستاد و گفت «من می خواهم بروم پاوه، یعنی هر جا نیاز باشد. نمی توانم راکد بمانم.» فرشته گفت «خب، نمانید.» گفت «نمیدانم چطور بگویم.» دلش میخواست آدمها حرف دلشان را رک بزنند. از طفره رفتن بدش می آمد، به خصوص اگر قرار بود آن آدم شریک زندگیش باشد. باید بتواند غرورش را بشکند. گفت «پس اول بروید یاد بگیرید، بعد بیایید بگویید.» منوچهر دستش را بین موهایش کشید. جوابی نداشت. کمی ماند و رفت....
⬅️ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷