eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
سید حمیدم هیچ وقت لباس نو نمی پوشید، هر وقت لباس نویی برایش میگرفتیم فقط یک بار تن میزد تا ما ناراحت نشیم و بعد لباس کهنه ای می پوشید. لباس را به هم محلی های کم درآمدمان می داد. 🌷
46.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ماجرای جالب تفحص ۶۰ شهید و کشف دفترچه کنکور دانش آموز شهید 🎥 خاطره گویی سردار باقرزاده در جزیره فاو 📍جزیره فاو ۱۴ تیر ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و سوم ۶۷ در زمان آمارگیری ما را حیوان فرض کرده و نجمه بوکانی با واحد رأس شمارشمان می‌کند. دندان‌درد امانم را می‌برد و مجبور می‌شوم دندانم‌ها‌یم را به انبر سید نجمه، مسئول تدارکات، بسپارم تا بدون آمپول بی‌حسی، با انبر و زور بازو آن‌ها‌ را بکشد و راحتم کند. . با کشیدن هر دندان لثه‌ها‌یم یک شبانه‌روز خونریزی می‌کند و جر می‌خورد و درد وحشتناکی به دنبال دارد ولی تحمل درد انبر نجمه بهتر از دندان درد بی‌امان شبانه‌روزی است. نصف دندان‌ها‌یم را که قابل ترمیم هستند از روی ناچاری به گازانبر زنگ‌زده سید نجمه می‌سپارم تا با زور بکشد و دردم تسکین پیدا کند. بقیۀ اسرا هم همین طورند و انبر سید نجمه حلال مشکلاتمان است. دو نفر با قدرت سرم را نگه داشته و گازانبر سید نجمه به لثه و دندانم قفل می‌شود و با یک حرکت جهنده لثه و فک و دندانم را یکجا می‌کند و خون فواره می‌زند و از هوش می‌روم. محمد‌ها‌دی سروش بچۀ خرم‌آباد است و به جرم پاسداری دستگیرش کرده‌اند‌ ولی خودش می‌گوید سرباز سپاه بوده و همراه پانزده نفر از بچه‌ها‌ی سپاه به کمین دموکرات افتاده. همه همراهانش شهید شده و او دستگیر می‌شود. انسانی شجاع و قابل اعتماد است. می‌فهمم سرگرد سپاه است. خیلی زود با هم جور می‌شویم و اطلاعات لازم را رد و بدل می‌کنیم. او هم پی می‌برد من از بچه‌ها‌ی اطلاعات سپاه سردشتم. به هم اعتماد می‌کنیم. یک روز هواپیماهای آمریکایی به صورت گروهی می‌آیند و با ارتفاع پایین در بالای زندان مانور می‌دهند. پدافند دموکرات به طرفشان شلیک می‌کند و باعث اعتراض شدید آمریکایی‌ها‌ می‌شود. از آن روز به بعد نیروهای دموکرات جرئت نمی‌کنند به طرف هواپیماهای فانتوم شلیک کند. هفتۀ بعد چند هواپیماهای فانتوم می‌آیند و بر فراز آسمان کریسکان جولان می‌دهند. خط‌ها‌ی بریده و ممتدی از خودشان به جا گذاشته و با دود و بخار محدودۀ عملیات را مشخص می‌کنند. من و سروش می‌فهمیم که این صدای هواپیماهایی ایران است. احتمال می‌دهیم عملیاتی در پیش باشد.سروش می‌گوید: «‌به بچه‌ها‌ی انقلابی و خودمانی هشدار بدیم که ممکنه در این منطقه عملیات بشه. بهتره بچه‌ها‌ هوشیار و آماده باشن تا اگه زندان بمباران شد، بتونیم زودتر نون و کفش و آذوقه تهیه کنیم و به‌سرعت فرار کنیم.» اگر می‌توانستیم چند صد متر از زندان دور شویم امکان نجاتمان فراهم بود چون منطقه را خوب می‌شناسم. نمی‌توانیم ماجرا را اعلام عمومی ‌کنیم و به گوش همه برسانیم. موضوع را به شکل خواب مطرح کرده و به گوش زندانیان می‌رسانیم. رشید علی‌آبادی دهن‌لق و بی‌هویت و عضو حزب منشعب‌شده دموکرات، خبر را به گوش رئیس زندان می‌رساند. هیرش می‌گوید: «‌این جاشای نامرد اینجام دست از شایعه‌پراکنی برنمی‌دارن.» صدای شلیک توپخانه محوطۀ زندان را در بر می‌گیرد و منطقه را می‌لرزاند. قوطی ربع گوجه فرنگی را سر و ته به کف زمین می‌چسبانم و تشخیص می‌دهم که صدای شلیک از سمت ایران است. تخمین می‌زنم که فاصله زیادی با ما ندارد. صدای توپخانه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و توپی به محل زندان اصابت می‌کند. به رئیس زندان می‌گویم: «‌کاک هیرش چه خبره؟» ـ ‌توپخانه خودمانه، بچه‌ها‌ دارن تمرین می‌کنن! لحظاتی بعد توپی به ساختمان دفتر سیاسی حزب اصابت می‌کند و با دود و آتش فرو می‌ریزد. توپخانه نقطه به نقطه محوطه را می‌کوبد و گلوله‌ای‌ به زندان اصابت نمی‌کند. فقط زندان و زندانیان در امان هستند. به شوخی و متلک به هیرش می‌گویم: «‌به بچه‌ها‌تان بگین زندان رو نزنن. همون دفتر سیاسی کافیه!» پدرسوخته از رو نمی‌رود و می‌گوید: «‌بچه‌ها‌مان می‌دانن کجا رو بزنن و کجا رو نزنن.» ـ پس چرا دفتر سیاسی رو زدن؟ سرش را پایین می‌اندازد و چیزی نمی‌گوید. نزدیک به چهل کاتیوشا به منطقۀ مقر و دوله بدران و کریسکان اصابت می‌کند. منطقه ویران می‌شود. ولی هیچ گلوله‌ای‌ به زندان نمی‌خورد. نگهبانان بی‌سیم و آرپی‌جی و تیربار و اسلحه را رها کرده و فرار می‌کنند. زمینه فرارمان مهیاست ولی منطقه ناامن است و می‌ترسیم ناخواسته در تیررس توپخانه قرار بگیریم. ولی مطمئنیم که سپاه زندان را نمی‌زند. همان‌جا می‌مانیم و فرار نیروهای دموکرات را مشاهده می‌کنیم. بعد پرچم هواپیماهای ایرانی را می‌بینیم که نقطه به نقطه کریسکان و دوله بدران را می‌زنند و نابود می‌کنند. دوله بدران دره‌ای‌ صخره‌ای‌ و گود است که فقط کامیونی می‌تواند از دهانه آن وارد دره شود. اطرافش پوشیده از صخره‌ها‌ی بلند و مرتفع است که بز کوهی و پرنده هم به سختی می‌تواند از آن گذر کند ولی سپاه نقطه به نقطه آن را می‌کوبد و استحکاماتش را نابود می کند. ادامه دارد .... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید هادی صدیقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃و این بار گذری بر چشم هایی شیدایی ... چشم هایی که‌گویای و نوجوانی است. چشم هایی که به نقل از آشنایی، گواهی رفتنی از جنس میداد.❤️ آری ،گویا چشمانش رمز ماندگاری بود که به سادگی میشد فهمید که ماندنی نیستند ...🌹 . 🍃 ، صدیقی شوخ و خنده رو با تیپ و ظاهری ساده و باطنی 😌 . 🍃* هادی * زیستن را خوب آموخته بود ... خــــوب میدانــست چگونه برای محبوبش دلبری کند .😍 . 🍃 آری از همان روزهای آغازین کودکیش بود، از همان روزهایی که کودکانه ی قنوتش نمیشد ، خوب چگونه عاشق کردن را درک کرده بود که اینچنین راه صد ساله را یک آن پیمود ... 🙃 . 🍃ای شهید !!! عاشقی را چگونه اموختی به من نیز عاشقی بیاموز ...😓 اما خود را که با تو مقایسه میکنم ،گره ای از حسرت و آه،سد معبری برای میشود، که نمیتوانم به زبان اقرار کنم که من در کوچه پس کوچه های خود را کرده ام 😞 . 🍃عطر را بر من ظلمت زده روا دار که این زخم های هر چه سریعتر تسکین شوند... . 🍃راستی جانم ،میدانی ! قهرمان قصه ی ما، این روزاها هادی قلبهایی شده است که راه حق را گم کرده اند و تار کشنده ی ، پرده های قلب و روحشان را به خود تنیده و طنابی برا خویششان گشته است. . 🍃رفیق ! خوب حقیقت را فهمیدی ... عاشقان ملکوتی چه میتواند باشد جز پروازی از جنس عشقشان ...❤ . 🍃پرستوی عاشق ما در عملیات کربلای ۵ در مکان و مقیاسی از به وصال حق رسید ...🕊 این است عشاق ..❤ . 🕊به مناسبت سالروز تولد تنکابنی . 📅تاریخ تولد : ۱۶ تیر ۱۳۴۸ . 📅تاریخ شهادت : ۱۱ بهمن ۱۳۶۵ . 📅تاریخ انتشار ۱۶ تیر ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهرستان تنکابن
🍃و این بار گذری بر چشم هایی شیدایی ... چشم هایی که‌گویای و نوجوانی است. چشم هایی که به نقل از آشنایی، گواهی رفتنی از جنس میداد.❤️ آری ،گویا چشمانش رمز ماندگاری بود که به سادگی میشد فهمید که ماندنی نیستند ...🌹 . 🍃 ، صدیقی شوخ و خنده رو با تیپ و ظاهری ساده و باطنی 😌 . 🍃* هادی * زیستن را خوب آموخته بود ... خــــوب میدانــست چگونه برای محبوبش دلبری کند .😍 . 🍃 آری از همان روزهای آغازین کودکیش بود، از همان روزهایی که کودکانه ی قنوتش نمیشد ، خوب چگونه عاشق کردن را درک کرده بود که اینچنین راه صد ساله را یک آن پیمود ... 🙃 . 🍃ای شهید !!! عاشقی را چگونه اموختی به من نیز عاشقی بیاموز ...😓 اما خود را که با تو مقایسه میکنم ،گره ای از حسرت و آه،سد معبری برای میشود، که نمیتوانم به زبان اقرار کنم که من در کوچه پس کوچه های خود را کرده ام 😞 . 🍃عطر را بر من ظلمت زده روا دار که این زخم های هر چه سریعتر تسکین شوند... . 🍃راستی جانم ،میدانی ! قهرمان قصه ی ما، این روزاها هادی قلبهایی شده است که راه حق را گم کرده اند و تار کشنده ی ، پرده های قلب و روحشان را به خود تنیده و طنابی برا خویششان گشته است. . 🍃رفیق ! خوب حقیقت را فهمیدی ... عاشقان ملکوتی چه میتواند باشد جز پروازی از جنس عشقشان ...❤ . 🍃پرستوی عاشق ما در عملیات کربلای ۵ در مکان و مقیاسی از به وصال حق رسید ...🕊 این است عشاق ..❤ . 🕊به مناسبت سالروز تولد تنکابنی
. 📅تاریخ تولد : ۱۶ تیر ۱۳۴۸ . 📅تاریخ شهادت : ۱۱ بهمن ۱۳۶۵ . 📅تاریخ انتشار ۱۶ تیر ۱۴۰۰ . 🥀مزار شهید:گلزار شهدای شهرستان تنکابن شاد گرامی با ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
امام زادگان عشق
🍃و این بار گذری بر چشم هایی شیدایی ... چشم هایی که‌گویای #پاکی و #نجابت نوجوانی است. چشم هایی که به
عرض سلام و ادب متن فوق از طرف خواهر بزرگوار شهید هادی صدیقی به مناسبت زاد روز شهید برای کانال امام زادگان عشق ارسال شده است . شادی روح شهداء بویژه شهید هادی صدیقی می خوانیم الکتاب را با ذکر