eitaa logo
منتظران ظهور🌹🌹🌹🌹🌹
95 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3هزار ویدیو
10 فایل
توضیحات: 🌹روزی یک صفحه قران 🌹 آیه درمانی و ذکرهای مجرب 🌹ختم صلوات برای اموات 🌹چله صلوات برای شهدا 🌹 خاطرات شهدا 🌹 حکایتها.چالشها.مطالب علمی ارتباط با ادمین👇 @ashena1402 👇👇👇👇 لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2770403939Ceb13b8d4eb
مشاهده در ایتا
دانلود
💫برتو ای ام البنیـن 🖤مادر روضه صلوات 💫بر مادر با وفـای 🖤ســـــقا صلوات 💫رخسار مه و 🖤ستاره ها را صلوات 💫آن چهـار شهید 🖤و مـادر پاک سرشت 💫بر گلشــــن 🖤و باغبـان والا صلوات 💫الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد ٍوَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💫 ‍
فردای بستري شدن اطلسی بهش گفتم من باید برم سرکار گریه میکرد و میگفت میخای اینجا رها کنی و تنهام بزاری گفتم باید کار کنم تا بتونم هزینه های زندگی بدم گفتم به پرستارها سفارش کردم نگران نباش مواظبتن آخر سر هم گوشیمو گذاشتم کنارش گفتم هم بازی کن هم کارتون ببین هم زود زود زنگ میزنم باهم حرف می‌زنیم نگران نباش بلاخره قبول کرد تنها بمونه ‌اومدم بیرون اول از همه رفتم خونه دوش گرفتم چند لقمه صبحونه خوردم چون واقعا دلم داشت ضعف میرفت رفتم سرکارم امروز چون دیر رسیدم ندا سالن رو باز کرده بود کارمو شروع کردم هر یه ساعت یبار با اطلسی تماس میگرفتم یا خودش تماس میگرفت ..... ندا میگفت شکایت نکن اول اینکه شما چکاره ای اون بچه ای دوم اینکه اگه عقد نامه باشه با موفقیت قیوم صورت گرفته دوم اینکه دوماه گذاشته دیگه مدرکی نمونده که ‌تازه بدهکار هم میشی ... گفتم شاهد که دارم همون نگهبان ..... گفت شهادت نمیده باز باهاش صحبت کن ببین چی میگه ..... حرفهای ندا قابل قبول بود سر ظهر بود که گفت نفیسه برو بیرون علی کارت داره من کشت از دیشب ایقدر این دو روز گرفتار بودم که اصلا علی اصغر فراموش کرده بودم میدونستم الان کلی زنگ زده و پیام داده ولی من واقعا نمیتونستم جواب بدم رفتم بیرون تو ماشینش منتظر بود کنارش نشستم دلخور گفت یه پیاممو هم جواب ندادی گفتم بخدا متوجه نشدم ایقدر درگیر دخترم بودم سوالی نگاهم کرد گفتم دختر همسایه ام کسیو نداره قرار بود براش مادری کنم که‌.....ماجرا رو بهش توضیح دادم اونم آرزوی سلامتی کرد و چند توصیه بهداشتی کرد .... گفتم حالا آشتی..... لبخندی زد و گفت مگه راه دیگه هم دارم بانو گفتم یه ربع وقت دارم گفت پس بریم به آبمیوه بخوریم گفتم بستنی ‌... گفت باشه بستنی ..... زود برگشتم مشغول کارام شدم تا غروب باعجله سالن رو برای فردا آماده کردم ده بود رفتم خونه لباسامو عوض کردم رفتم بیمارستان اطلسی.....
اطلسی رو به در اتاق چشماشو بسته بود از رو رد اشک خشک شده رو صورت ماهش میشد فهمید که گریه کرده دستمو نوازش وار رو صورتش کشیدم عین برق گرفته ها پرید و یه هعییییی بلندی کشید .... سعی کردم صورتمو مهربون کنم گفتم دختر خانوم بیدار شدی نفس نفس زنان گفت خاله من ترسیدم .... از چی ....منکه پیشتم.....اطلسی منو تو کنار هم باشیم یه دنیا حریف ما نمیشه ... کمی نگاهم کردُ گفت ولی تو هم کوچولوای.....ندیدی ارباب غول بود بیخیال نشستم کنارش رو صندلی گفتم از اون غول تر هاشو سوسک کردم اونکه عددی نیست ‌..براش خاطره کورش تعریف کردم اینکه با صندلی کوبیدم سرش و شکست کمکش هم نکردم .... اطلسی با هیجان گفت راس میگی خاله گفتم بله که راس میگم اطلسی میگم نظرت چیه بعد مرخص شدنت اسمتو کلاس دفاع شخصی بنویسم همیشگی نتونه بهت بگه بالا چشمت ابروست.... اطلسی خنده نمکی کردُ گفت اره خاله بخدا خیلی دوست دارم همه رو بتونم بزنم کمی مکث کرد بعد گفت ولی خاله نمیخام .... اخم کردم گفت چرااا ..... گفت آخه شهریه میخاد نمیخام برم ..... گفتم اطلسی میدونی من مواد کار سالن شدم میدونی تو شهر چقدر معروف شدم کلی مشتری دارم حتی از شمیران و نیاوران و فرشته همه بالاشهر ها برام مشتری میاد....کلی پولدار شدم .... اطلسی ناباور گفت وای عالی که خاله برات خیلی خوشحال شدم گفتم ولی اطلسی من یه چیزی کم دارم هیچ وقت نمیتونم داشته باشم آه پر دردی کشید گفت چی خاله .... گفتم یه دختر ناز و خوشگل و قد بلند که بهم بگه مامان ‌.‌.‌. اطلسی با لبخند نگاهم کرد گفتم اسمشم اطلسی باشه چه بهتره اینبار قهقه زد گفتم منو میگی بگم مامان بهت مظلوم گفتم بعله ..... شروع کردم به قلقلک دادن اطلسی بلند میخندید انگار که هیچ دردی نداشت غمی نداشت ولی من دلم میگرفت تو چشمام اشک جمع میشد یه بچه چقدر میتونست مظلوم باشه.... پرستار آومد سرم اطلسی چک کرد و گفت بخوابین دیگه .... اطلسی سوالی نگاهم میکرد مانتومو در اوردم صندلی تختخواشو باز کردم دراز کشیدم گفتم بخواب اطلسی اطلسی آروم گفت چشم مامانی لبخندی بهش زدمُ گفتم من فردا باید زود برم سرکارم شب برمیگردم باید یه اتاق دخترونه آماده کنم تو خونه ام ..... اطلسی مظلومانه گفت من نمیخام زیاد تو خرج بیافتی من میترسم شما هم منو نخوای گفتم اینجوری نگو هیچ وقت اینجوری فکر نکن من هستم تا آخرش...حالا هم بخواب .... گوشیمو گرفت سمتم گفت خاله چند بار گوشیت زنگ خورد جواب دادم گفتم سالنی گوشی چک کردم عسکر ده بار زنگ زده بود و پیام داده بود پیاماشو باز کردم ....
💫خـدایـا ❄️به حرمت 💫این شب معنوی ❄️دوای درد همـــه 💫دردمنـدان باش ❄️پنـاه همـه بیکسان باش 💫گـره از مشکلات ❄️همـه باز کن 💫ای مهـربان ❄️دستی که به سوی تو 💫بلنــد شد خالی برنگردان ❄️آمیــن 💫شبتـون بخیر ❄️در پنـاه خداوند باشید ‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الـهی تـو را سپـاس میگويم ✨از اينکه دوباره خورشيد مهرت 🌸از پشت پـرده ی ✨تاريکی و ظلمت طلوع کرد 🌸و جـلوه ی صبح را ✨بر دنيـای کائنات گستراند 🌸برای شروع یک روز عالی ✨ توکل میکنیم به اسم اعظمت یاالله 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🌸السلام علیک یا اباصالح مهدی 🌸دیر گاهیست که ما 💫تشنه ی دیدار تو ایم 🌸قد رعنا بنما 💫جمله خریدار تو ایم 🌸گر چه با دست و زبان 💫موجب آزار تو ایم 🌸گل نرگس نظری 💫ما همگی خار تو ایم 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـرَج🌸
🌺آخرین دوشنبه پاییز 💫را پربرکت می کنیم 🌺با صلوات بر 💫حضرت  مُحَمَّدٍ ﷺ 🌺و خاندان پاک و مطهرش 🌺اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد 💫وآل مُحَمَّد 🌺وَعجِّّل فرجهُم
♻️ ده پند از امام رضا علیه السلام؛ 1⃣ در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند. 2⃣ تا می‌توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می‌شود و راهنمای هر خیری است. 3⃣ در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است. 4⃣ به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد. 5⃣ در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است. 6⃣ به کسی که از خدا نمی‌ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم. 7⃣ بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می‌کند. 8⃣ حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست. 9⃣ از بخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن. 🔟 بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید، که در آن صورت، حق ملامت ندارید. 📚 تحف العقول، ص ۴۴۳
جا نزن! جسور باش … این قانونِ ارتفاع است ؛ هرچه بیشتر اوج می گیری ؛ باد و باران ، بی رحم تر می شود ، و نفس کشیدنت سخت تر. تو اما محکم باش. نه به زمزمه یِ پرنده هایِ پایین دست ، توجهی کن ، نه هیاهویِ لاشخورهایِ حسود. عقاب باش. ارتفاعاتِ بالا ، جایِ پرنده هایِ ضعیف نیست. ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍁🍂🌾 ✍هیچ وقت عادت نداشته ام و ندارم موقعی که دو نفر با هم گپ می زنند، گوش بایستم، ولی یک شب که دیروقت به خانه آمدم و داشتم از حیاط رد می شدم، به طور اتفاقی صدای گفت و گوی همسرم و کوچک ترین پسرم را شنیدم. پسرم کف آشپزخانه نشسته بود و همسرم داشت با او صحبت می کرد. من آرام ایستادم و از پشت پرده به حرف های آنها گوش دادم. ظاهراً چند تا از بچه ها در مورد شغل پدرشان لاف زده و گفته بودند که آنها از مدیران اجرایی بزرگ هستند و بعد از پسر من، پرسیده بودند که پدرت چه کاره است⁉️ پسرم درحالی که سعی کرده بود نگاهش به نگاه آنها نیفتد، زیر لب گفته بود: «پدرم فقط یک کارگر معمولی است.» همسر خوب من منتظر مانده بود تا آنها بروند و بعد درحالی که گونه خیس پسرش را می بوسید، گفت: پسرم، حرفی هست که باید به تو بزنم. تو گفتی که پدرت یک کارگر معمولی است و درست هم گفتی، ولی شک دارم که واقعاً بدانی کارگر معمولی چه جور کسی است، برای همین برایت توضیح می دهم. 🔹در همه صنایع سنگینی که هر روز در این کشور به راه می افتند. 🔸در همه مغازه ها، در کامیون هایی که بارهای ما را این طرف و آن طرف می برند. 🔹هر جا که می بینی خانه ای ساخته می شود. 🔸هر جا که خطوط برق را می بینی و خانه های روشن و گرم، یادت نرود که کارگرها و متخصصین معمولی این کارهای بزرگ را انجام می دهند❗️ درست است که مدیران، میزهای قشنگ دارند و در تمام طول روز، پاکیزه هستند، این درست است که آنها پروژه های عظیم را طراحی می کنند، ولی برای آن که رویاهای آنها جامه حقیقت به خود بپوشند، پسرم فراموش نکن که باید کارگرهای معمولی و متخصصین دست به کار شوند. اگر همه روسا، کارشان را ترک کنند و برای یک سال برنگردند، چرخ های کارخانه ها همچنان می گردد، اما اگر کسانی مثل پدر تو سر کارش نروند، کارخانه ها از کار می افتند. این قدرت زحمتکشان است. کارگرهای معمولی هستند که کارهای بزرگ را انجام می دهند. من بغضی را که در گلو داشتم، فرو بردم، سرفه ای کردم و وارد اتاق شدم. چشم های پسر من از شادی برق می زدند. او با دیدن من از جا پرید و بغلم کرد و گفت: « پدر به این که پسر تو هستم، افتخار می کنم، چون تو یکی از آن آدم های مخصوصی هستی که کارهای بزرگ را انجام می دهند.!» ‌🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂