ا❁﷽❁ا
🗓هفته دفاع مقدس🇮🇷
🍉 #برشی_از_کتاب
🔰رفتم روی تخت شاهانهام که با چندتا پیتحلبی و یک تخته درست شده بود، دراز کشیدم و گفتم: «من اشتها ندارم. خودت همهشو بخور. اگه میبینی این برنج از گلوت پایین نمیره، برو یهکم کباب خر هم بیار بریز روش؛ خوشمزه میشه.»
رضایی همانطور که برنج را میجوید، با دهان پر گفت: «راست میگیها! فکر خوبیه! بابا گوشت خر که حروم نیست.»
سید گفت: «احمق، اون گوشتی که حروم نیست، گوشتیه که خر رو ذبح شرعی کرده باشن. نه این خره که بیست تا گلوله خورده و افتاده.»
رضایی گفت: «اَه.. اَه... اَه... راست میگی، حالم به هم خورد.»
قاشق پر را کرد توی دهانش. سید گفت: «چه جوری حالت به هم خورد که قاشقت رو از قبل پُرتر کردی؟ »
رضایی با دهان پر گفت: «راستش من وقتی حالم به هم میخوره، اشتهام بازتر میشه. »
انگار نهانگار، چند ساعت پیش گلوله گوشش را برده بود!
📘 #مرغداری_در_میدان_جنگ
🖋 #سیدسعید_هاشمی