🍁 یک روز مادر شهیدان علیرضا و بهزاد جعفری نژاد منزل ما آمدند، مادر شهید خیلی ناراحت😔 و دل شکسته بود، دستان خسته اش را گرفتم، گفتم: چی شده مادر⁉️ گفت: یکی از همسایه ها بهم گفته عکس پسرای #شهیدت را از سردر ورودی آپارتمان بردار، شاید یه همسایه ای راضی نباشه!!
دلم گرفت از این همه #بی_معرفتی 😔
مادر گفت: عکس پسرام را برداشتم. با ناراحتی گفتم: چرا مادر؟! حالا اون آدم حرف بیجایی زده، ما #مدیون شما و شهدا هستیم، خواهش می کنم عکس ها را دوباره بگذارید🙏 هر چی اصرار کردم فایده ای نداشت دلش #راضی نشد
گفتم: مادر عکسشون را بدید من بگذارم در فضای مجازی📲 همه ببینند. رفت و با ذوق😍 عکس ها را آورد.
همه ما زندگی مون را #مدیون شهدا و "مادر شهیدان" هستیم. مدیون تک تک لحظات دلتنگی مادر💔لحظات #تنهایی
اگه نمی توانید دردی از #مادر دل خسته شهیدان بردارید، لطفا سنگی بر قاب دلش نزنید❌
حتما دل مادرشون با نشر این پیام و یاد پسران شهیدشان شاد میشه😊💝
📸تصاویر این دوشهید بزرگوار تقدیم حضورتان
شادی روح شهدا صلوات🌹
✅ راوی: زینب.د
#شهید_بهزاد_جعفری_نژاد
#شهید_علیرضا_جعفری_نژاد
#شهیدان_جعفری_نژاد_صابر
🌹@shahidanjafarinejad
زندگی نامه #شهید_علیرضا_جعفری_نژاد
🌱 علیرضا متولد 1349/06/03 در یکی از محله های جنوب شهر تهزان در خانواده ای مذهبی و انقلابی به دنیا آمدند . از همان اوایل کودکی بسیار تیزهوش و کنجکاو و باادب بودند بطوری که در میان خانواده و اقوام خیلی مورد توجه و دوست داشتنی بودند .
واعتقاداتش نسبت به دین و انقلاب اسلامی نشأت گرفته از فرهنگ خانوادگی و اعضای آن بود . پدر و مادر ایشان افرادی مذهبی و زحمتکش و برادران اهل اعتقادات دینی و انقلابی و جبهه و جنگ و تنها خواهر ایشان که از نظر حجاب و رعایت موازین دینی بسیار کوشا و معتقد بودند . علیرضا در چنین فضای باصفا و گرم خانوادگی رشد کردند و قطعا شالوده فکری و اعتقادی خود را از چنین خانواده ای گرفته و ارتقا داده بودند .
و همچنین در امور تحصیل بسیار مصمم و کوشا بودند . در دوران دبیرستان به عضویت بسیج دانش آموزی و بسیج مسجد محله در آمدند تا بیشتر بتوانند به انقلاب و کشور خدمت کند . در امور مطالعات و مبانی اسلامی بسیار دقت و همت بالایی داشتند . در دوران دبیرستان از طرف بسیج دانش آموزی بعد از دیدن دوره آموزشی آماده اعزام به مناطق جنگی شدند که هم زمان دو برادر دیگرشان ،بهروز و حمیدرضا در مناطق جنگی حضور داشتن که به محض آمدن حمیدرضا از جبهه ها برای مرخصی ، ایشان به جبهه اعزام شدند که با توجه به ارتباط عاطفی که با برادر شهیدشان بهداد جعفری نژاد داشتند به هیچ وجه امکان نگه داشتن شان نبود .
وی بسیار فردی منظم در تمام امور با دقت بالایی کارها را دنبال می کردند و از روحیه شادی هم برخوردار بودند .
در نزدیکی شب های عملیاتی در جبهه های جنگ مرسوم بود که دست و پای رزمندگان را طی مراسمی حنا می بستن گویی که نشأت گرفته از شب عاشورای حسینی می باشد .
و همرزمان علیرضا نقل می کردند که به قدری چهره زیبای ایشان نورانی شده بود و هم شوخی می کردند و لبخند می زدند گویی که واقعا شب عروسی این عزیزان می باشد .
و انگار به ایشان الهام شده بود و در حال شور وشعف فراوان مناجات می کردند و از همدیگر حلالیت می طلبدند وو در حالات معنوی خاصی به سر می بردند انگار شب آخر است که در این دنیای فانی هستند و چند ساعت دیگر نزد ارباب خود حسین ابن علی علیه السلام و پیش برادر شهیدش بهداد و دیگر دوستانش خواهند رفت.
🖌نقل قول از برادر شهیدان جعفری نژاد
#شهیدان_جعفری_نژاد_صابر
💕@shahidanjafarinejad