شهیدعارف کایدخورده💕
شبا گریونن اونایی که روزا مرد میدونن می خندن با یتیما و براشون شعر می خونن❣️ در باغ شهادت پیش روی عا
# ارسالی از اعضا🍃
به فدای آن دستان پرمهری که داداش عارف رو بزرگ کرد
به فدای آن روی چون ماه که همیشه داداش عارف پیشانی و گونه هایشان را بوسه باران میکرد
به فدای آن پاهایی که داداش عارف قدم به قدم جای اون پاها گذاشت
به فدای شیرزنی که بی بی زینب (س) لوح افتخار و تقدیر وتشکر خودش رو بهشون تقدیم کرد
"ممنونم بابت این قربانی که تقدیم بچه های حضرت زهرا(س) کردین"❣️
🌷 چله ذیقعده 🌷
💕 بهار اربعين گيري از آغاز ماه ذي القعده 💕
✅آيت الله جوادي آملي:
در طول سال آدم مي تواند چله بگيرد، ولي
بهارش اين ۴۰ شب است؛ يعني از
اوّل ذي القعده تا دهم ذيحجّه،
آدم مواظب دهانش باشد كه غذاي بد وارد نشود؛
مواظب زبانش باشد كه حرف بد نزند؛
مواظب گوشش باشد كه حرف بد نشنود؛
مواظب چشمش باشد كه نگاه بد نكند؛
آنوقت سایر كارها خوب است.
اينقدر كارهاي حلال هست كه آدم فرصت نمي كند به سراغ كار حرام برود !
🔹این چله از روز اول ذی القعده تا عید قربان یعنی ۴۰ روز است.
✅هر ختمی هم ڪه دوست دارین، میتونین بگیرین.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌸
برای برداشتن چله ذیقعده یڪی از اذڪار و سوره زیر پیشنهاد شده
1⃣ سوره های فجر، فتح، محمد
2⃣ جامعه ڪبیره، جامعه صغیره
3⃣ ذڪر لااله الاالله روزی۱۰۰۰ مرتبه
4⃣ صلوات روزی ۳۵۰ مرتبه
5⃣ ذڪر یابصیر ۳۰۳ مرتبه
6⃣ آیه رب ادخلنی مدخلأ صدق واخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لندڪ سلطانأ نصیرأ روزی۱۰۰ مرتبه
7⃣ استغفار روزی ۷۰ مرتبه
8⃣ زیارت وارث
9⃣ زیارت عاشورا
🔟 خواندن قران( حداقل روزی ۵۰ آیه )
یا هرذکری که بتونین
🍀 133 مرتبه ذکر شریف👇 🍀
🌟 اللهم عجل الولیک الفرج 🌟
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
شروع چله 99/4/3
پایان چله 99/5/11
🌺حضرت معصومه یک دختر پر از احساس بود
🌸خواهر شمس الشموس و کوهی از الماس بود
🌺او برای شیعیان مانند زهرای بتول
🌸عطر او همچون شمیم غنچه های یاس بود
🌺حضرت معصومه چون دُری میان شهر قم
🌸نایب زهرا در ایران بین خلق الناس بود
میلاد با سعادت دختر امام موسی بن جعفر ع حضرت معصومه ع بر همگان مبارک باد.
🎉🎈🎉🎈🎉🎈🎉🎈
- بوسھپیامبر بردستِدخترشرا ،
هرگزنبایدحملبریکمعناۍعاطفیکرد ..
نھ! اینیکمعناۍدیگریست؛
نگرشاسلامبھزناست 🎈 』
#روزدخترمبارک🌿
#ولادتټمبارڪکریمہ_اهل_بیت♥️
آسمون جای هرکسی نیست
اما اگه تو دنیا آسمونی زندگی کنیم
جامون آسمون میشه..:)
#شہآدت..🍃🌼
•[🕊]• #شهادت_آرزومه♡
اگر ازڪشتهی خود
نام ونشان میپرسی
عاشقیشیوهی ما بود
وجُنون پیشهی ما... :)
#اللهمالرزقناشهادتفےسبیلالله
#التماسدعاۍشهـادت
بهم میگن مگه تو زن و بچه نداری؟
چرا...
توضیح در عکس👆
سفارش رایگان👇
@cha2re_khaki
:) #استوری ❤️
:) #پس_زمینه_گوشی ❤️
:) #شهید_حمید_رضا_اسداللهی ❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
🍃{🌼}🍃
#قائمانه
💌{کسانیکہ فکر مےکنند، باید
گوشهاے بخوابند تا امامزمان
(عج) ظهـور بفرمایـد و جهان
را از عـدل و قسـط پر کند،
سخت در اشتباهنـد.
☔️{مردم ما باید بیشتر بکوشند،
بیشتر مبـارزه کنند، و این تحول
و تکامل نفسے را هر چہ سریعتر
در روح و قلب خـود ایجاد نماینـد،
تا باعث تسـریع در ظهـور
حضرت شوند.
🕊{اگر جوانان ما در اعتقادشان
بہ خود بقبولانند امامزمان(عج)
در میان آنها زندگے میکند و شاهد اعمالشان است، رفتار و زندگے و
فداکارے و مرگ و حیات آنان تغییر
کیفے پیدا میکند و چہ بسا جهش
بزرگے درحرکت تکاملے جوانان ما
بسوے مدینہ فاضلہ ایجاد شود.
#شهیدمصطفےچمران
#السلامعلےالمهدےوعلےآبائه
#اللهمعجللولیڪالفرج
#سهشنبههاےجمکرانے
#پیام_معنوی💌
شهادت، فرصت رسوایی دلهای عاشق🕊
شهادت فرصتی است
برای رسوایی دلهای
عاشق و آگاهی مردم
از خوبیهای خوبانی
که گمنام بودهاند و
محلّ اثبات صداقت و
شجاعت مدافعان حق است.🍃
#شهادت
#رهایی_دلهای_عاشق
#استادپناهیان
چقدر نامه نوشتم میان دفتر شعر
چقدر راز و نیاز و دعا نمیایی
مگر نشانی نام و پلاک گم شده است
که هر چه مینویسم بیا ، نمیایی...
4_5875087800012898653.mp3
9.62M
#صوت_دعای_عهد🌹
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖
•═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═
@shahid_arefkayedkhordeh
°°°°°°○🌸○🌸○🌸○°°°°°°
1_50676973.mp3
2.44M
#صبح_است_و_سلام
#ای_شه_کرببلا
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ ﺍَﻭْﻻﺩِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻭَ ﻋَﻠﻰ
ﺍَﺻْﺤﺎﺏِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ
#با_صدای_دلنشین_امام_خامنه_ای❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
#پیام_معنوی💌
شهادت، فرصت رسوایی دلهای عاشق🕊
شهادت فرصتی است
برای رسوایی دلهای
عاشق و آگاهی مردم
از خوبیهای خوبانی
که گمنام بودهاند و
محلّ اثبات صداقت و
شجاعت مدافعان حق است.🍃
#شهادت
#رهایی_دلهای_عاشق
#استادپناهیان
#ارسالی از اعضا🌸🍃
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین✨
درست از موقعی که تصمیم گرفتم جز سربازان سپاه قدس بشم از خود داداش و حاج قاسم خواستم ک بخوابم بیان و توکل برخدا کردم تا اینکه سه شب پیش خواب دیدم ک با داداش که لباس خاکی تنش بود و چندتا از همرزمان شهیدش توی باغ هستیم
اطراف باغ فقط یه خونه بودولی دور تادور باغ صحرا و تپه بود من و داداش عارف پیش درخت هلو و زردالو ایستاده بودیم داشتیم حرف میزدیم که بهش گفتم میخوام مثل شما باشم داداش میخوام بیام ثبت نام کنم
جواب داد اگر میخوای ثبت نام کنی باید واسه خدا و مردم کشورت بیای نه بخاطر اسم ورسم و دنبال سرمایه باشی
در حین حرف زدنمون واسم زردالو و هلوچید وبهم دادو گفت بخور ان شاءالله ک خیره ولی اول خودتو باور کن و نمازت رو سبک نشمار اونموقع هست که خدا خودش دستت رو میگیره... بعد اروم اروم ازم دور شد ورفت سمت خونه ایی ک اونجا بود🍃
عکس دخترش را در دفترش زده بود، گفتم: مرتضی این عکس را بردار، اینطور دلت میگیرد، نمیتوانی بپری، گفت: نه، میخواهم با همه وابستگیهایم فدایی امام زمان (عج) شوم.
🌷شهید مرتضی مسیبزاده🌷
💔••
#چفیه
گفت:بازم #شهید آوردن؟
یه مشت استخون؟😒
شب خواب دید تو یه باتلاقه!!
#دستے او را گرفت...
گفت : ڪۍهستۍ؟
گفتـــ: "منهمونیهمشتاستخونم..!
#شهدادستگیرند
#اللهمالرزقناشهادتفےسبیلالله
نگذارید خون شهدا...
توضیح در عکس👆
سفارش رایگان👇
@cha2re_khaki
:) #استوری ❤️
:) #پس_زمینه_گوشی ❤️
:) #شهید_حسین_معزغلامی ❤️
@shahiydarefkayedkhordeh
هدایت شده از
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
باید همه عاشقی ام را در دل نوشته هایم می ریختم.با خودکار هفت رنگ برایت نوشتم:
مرد من
هرجا میروی
من را هم با خودت ببر
مثل باد که گرده گل را.
در اوضاع و احوالی که نمیشد با تو تماس گرفت،نمیشد نامه داد و نمیشد نزدت آمد،باید روی همین دفتر جلد چرمی خم میشدم و در کاغذهای صورتی اش مینوشتم .هر چند مطمئن بودم وقتی بیایی،نیم نگاهی هم به آن نخواهی انداخت.
■■■
روزی که فهمیدم باردار شده ام با خودم گفتم:به این بهانه می کشونمش ایران.حالم اصلا خوب نبود.دکتر که جواب آزمایشم را دید گفت:《باید استراحت کنی،دور از استرس!》
با اولین تلفن که زنگ زدی،وقتی گفتم قراره دوباره مادر شوم و دکتر گفته باید استراحت کنم.فکر کردم سراسیمه می آیی،اما جوابت باعث شد بدنم یخ بزند:《حالا که نمیتونم بیام.بعدا!》
_لااقل برای تست غربالگریم بیا!
_تا ببینم چی میشه.فاطمه از کلاس قرآنش جا نمونه!
_با این وضعیت که نمیتونم ببرمش کلاس و بیارمش!
_هرطور هست ببرش سمیه!دوست دارم دخترم حافظ قرآن بشه!
با حال خرابم،او را میبردم و می آوردم.یک شب که حال برادرم بد شده بود و با پدرم او را بردیم درمانگاه،گوشی ام زنگ خورد.به صفحه روشنش نگاه کردم،شماره ایران افتاده بود،پاسخ که دادم تو بودی:《کجایی آقا مصطفی؟》
_توی خاک ایران،توی پادگان.
_کی رسیدی؟
_بعدازظهر.
_تو که جز یبار هیچ وقت پادگان نمی رفتی؟
_این بار آوردنمون.فردا میام پیشت.
شک کردم:《یه چیزیت شده آقا مصطفی،راستش رو بگو!》
_این چه حرفیه؟
_مطمئنم بیمارستان بقیه الله هستی!
_اول مجروحم میکنی بعد میکشی!
_حالا که حرف نمیزنی،میام بقیه الله!
با ناراحتی گوشی را قطع کردم که دوباره زنگ زدی:《نیا سمیه،الان وقت اینجا اومدن نیست!》
_پس اعتراف میکنی که بیمارستانی؟
_خیلی خب،بیمارستانم!
_همین حالا راه می افتم!
_حداقل به پدرم نگو!
_قول نمیدم!
همراه پدر و مادرم آمدیم بیمارستان.در طول مسیر زنگ زدم به پدرت،مگر میشد به او خبر نداد:《نگران نشین.انگار مصطفی مجروح شده ،ما داریم میریم بقیه الله،اگه خبری شد زنگ میزنم.》
دوباره صدای زنگ تلفن بلند شد:《داری میای؟》
_نزدیک بیمارستانم.
_نترسی سمیه،فقط پام کمی آسیب دیده!
با خودم فکر کردم:حتما قطع نخاع شدی یا شاید هم جفت پاهات رو از دست دادی یا شاید هم ویلچرنشین شدی.اگه هم شده باشی عیبی نداره،با خودم میبرمت این طرف و آن طرف.تو فقط نفس بکش.اتفاقا اگه دست و پات قطع شده باشه خوبه،چون سوار ویلچرت میکنم و با هم میریم خرید،خودم هم بسته های خرید رو میگذارم روی پاهات و ویلچرت رو هُل میدم و همونطور که با تو حرف میزنم از حاشیه پیاده رو میارمت خونه.چه کیفی میده اگه بارونم نم نم بباره!
ادامه دارد..
با ما همراه باشید..
#کپیممنوع
@syed213