eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
191 دنبال‌کننده
621 عکس
143 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
جز اولین فرماندهانی بود که وارد خرمشهر شدند...و سجده شکر بجا آوردند. تصویر روی پشت بام جامع خرمشهر در روز آزادسازی شهر خونین خرمشهر 🌹گرامی میداریم یاد وخاطره شهدای آزاد سازی خرمشهر با ذکر برمحمدوآل محمد🍃 @shahidbakeri31
(ره) فوق العاده به امام خمینی (ره) علاقه‌ مند بود. ✔آقامهدی بقدری به امام علاقمند بودند که تمام سخنرانی های ایشان را گوش میداد واگر موفق به شنیدن سخنرانی ها نمیشد از همسرش میخواست آنهارا برایش ضبط کند. ✔آقامهدی به اندازه ای عاشق شهادت بود که وقتی در اسفند ۱۳۶۳ به زیارت امام خمینی (ره) رفت، در آنجا از آیت الله خامنه ای خواهش کرد که از امام بخواهد که دعا کند تا شهید شود... ✔در عملیات بدر - که عملیات کم کم سخت میشد - آقای انصاری از بیت امام (ره) با من تماس گرفت و گفت، امام یک پیام داده و فرموده اند: "به فرماندهان سپاه بگویید ما ایستاده ایم، شما هم بایستید.. ✔ﺣﻀﺮﺕﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ(ره)ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﺖ : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺍﺳﻼﻡ ‏(ﻣﻬﺪﯼﺑﺎﮐﺮﯼ ) ﺭﺍ ﺭﺣﻤﺖ ﮐﻨﺪ. @shahidbakeri31
سوار بر ماشین داشتیم می رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرأت نمی کردم کولر روشن کنم! طاقت گرما رو نیاوردم و کولر ماشین رو روشن کردم! یهو آقا مهدی نگام کرد و گفت: ! می دونی کولر رو که روشن می کنی، مصرف بنزین بیت_المال بالا میره؟ خاموش کن! چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ مگه بچه ها توی سنگر، زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می کنی؟ ۳۱عاشورا @shahidbakeri31
: که در جواب اصرار های خواهرش برای دیدن همسرآینده‌اش می گوید: مهم است نه ظاهر دختر و وقتی خواهرش به شوخی بهش گفت که اصلا شاید دختره کچل باشه(: آقا مهدی میخنده و میگه خب اون کچلو رو هم باید یکی بگیره دیگه☺😄 @shahidbakeri31
🔰روایتی از شهید مهدی‌‌ باکری:  بعد از عمليات خيبر با آقامهدى باكرى به حمام رفتيم و در حين دوش گرفتن متوجه شدم شانه‏ هاى آقامهدى جراحات زيادى برداشته است. علت اين امر را جويا شدم ولى از پاسخ امتناع كرد ولى وقتى اصرار را ديد با قسم دادن من به روح برادر بزرگوارش حميد تا اين موضوع را در جايى بازگو نكنم، گفتند: بعد از عمليات خيبر جنازه‏ هايى در آن سوى خط پدافندى جا مانده بود كه مجبور شدم به وسيله طناب آنها را به اين سوى خط منتقل سازم كه در اثر استمرار كار شانه‌هايم زخمى شد. : شهيد رحمت‏‌الله اوهانى‌زنوز🌷 @shahidbakeri31
شهیدمهدی‌باکری به : اهواز بیشتر اوقات خانه بودم،با خانم جعفری؛همسایه ی پایین اُخت شده بودم کار شوهرش طوری بود که شب می آمد خانه،چون خانه مان نزدیک به راه آهن بود، بسیجی ها که با قطار میرسیدند اهواز، یک سر می آمدند،استراحت میکردند یا یک شب می ماندند. فاطمه و پسرش احسان آمده بودند پیش ما.. عملیات فتح_المبین شروع شده بود و خانه پر رفت وآمد بود... آخرهای عملیات خبر رسید برادر صاحب خانه شهید شده،از این طرف حمید آقا و آقای طریقت آمدند وگفتند"ما میخواهیم بریم دزفول" من تک و تنها میشدم. مهدی آمد؛ پیشانی ترکش خورده اش را بسته بود...با هم رفتیم ارومیه،شب توی راه بودیم، از سحر منتظر بودیم ماشین بایستد، بخوانیم،میخواست به قهوه خانه ای جایی برسد. جاده بود وبیابان، تا میرسیدیم به خوی، نماز غذا میشد ‌مهدی جوش میزد،آخر بلند شد و به راننده گفت همانجا نگه دارد، کُتش را پشت و رو کرد که من روی آن بایستم و خودش روی خاک‌ها نماز خواند. . یادم هست برای یکی از آشنایان که به خاطر دیدن عملکردهای غلط بعضی از آدمهایی که دست اندر کار بودند، در نمازش کاهل شده بود، نامه نوشت برایش نوشت که نماز ارتباط انسان با خدا است و هیچ ربطی به مسائل_سیاسی و _اجتماعی ندارد، در هیچ شرایطی نباید ترکش کرد. @shahidbakeri31
التماس دعا آقامهدی💚🍃
سلام بر کسانی که با خدا و وطن عهد بستند و جان خود را برای آن فدا کردند، بدون هیچ چشم داشتی... @shahidbakeri31
به روایت فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا : شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند ، ما نان نداشتیم ، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد. ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود . دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند ، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند : این نان ها را برای رزمندگان فرستاده اند ، شما از این نان نخورید.... ۳۱‌عاشورا @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما عاشقیم و عشق علی عبادت است 💚 😊
: یک روز گرم تابستان، شهید مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا – از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچه‌ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، آقامهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: (امروز به بچه‌های بسیجی هم کمپوت داده اید؟!!) جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده! آقا مهدی با ناراحتی پرسید: (پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟! (گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. آقامهدی این حرف‌ها را شنید، با خشم پاسخ داد: (از من بهتر، بچه‌های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می‌جنگند و جان می‌دهند) به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. آقامهدی با صدای گرفته‌ای به آن برادر پاسخ داد: (خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی!!!) ۳۱‌عاشورا @shahidbakeri31
... خنده‌ی همیشه با حرف‌هاش یادم می‌آید... و بخصوص از گفتنش... تا می‌آمد در جمعی می‌نشست و می‌فهمید چند نفرمان می‌گفت « به زودی ازدواج کنید ... زندگی فقط جنگ نیست . باید یاد بگیرید برای جنگ‌های بعدی کنید... دل خیلی‌ها را شکست... بخصوص را و بخصوص وقتی که یادش می‌افتاد مهمات به دستش نرسیده و تنها توی آن محاصره مانده... : علی عباسی #باکری ۳۱عاشورا 😊 @shahidbakeri31
شهیدمهندس آقامهدی باکری چه زیبا بیان کردند عشق به امام حسین🏴: عشق است ؛ عشق در قلب و سوز بر جان🖤 💔 (ان شاءالله قلب و وجود ما مالامال از عشق واقعی به آقا ابا عبدالله باشد؛تمام زندگی ما به فدایت یا امام حسین، یاابا عبدالله شفاعت) @shahidbakeri
: ای عزیزان بدانید! ماندمان در گرو رفتنمان است! (تصویر مربوط میشه به اولین اعزام به جنوب منطقه سوسنگرد هویزه، کنار آقا مهدی از شهدای شهر نقده شهید مسافری هستند.) 🌷شهید مهدی باکری شما رفتین وچه خوب نامت ویادت برای همیشه ماندگار ماند... ⚘هدیه به صلوات @shahidbakeri31