#سرداری که لباس بچه های نامادری اش را می شست!!!
⚘بسم رب الشهدا و الصدیقین⚘
حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند .
مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند.
رفتیم خانه شان ؛ بیرون شهر. بهم گفت :همین جا بشین من میآم... دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست.
داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهرهای ناتنیش را... گفت: من این جا دیر به دیر میآم. میخوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم...
.
#سردارشهیدمهدیباکری #سردارعاشورایی #بیادعا #اخلاص #جاویدالاثر #آقامهدیچنینبود... #شهادتاتفاقینیست...
#خاطرهای_ازسردارمخلص_شهیدآقامهدیباکری
♡شادی روح شهدا صلوات♡
@shahidbakeri
#خاطره
#وقت_نماز_جماعت که مي شد، اصرار مي کرد من جلو بايستم. قبول نمي کردم. من يک بسيجي ساده بودم و #آقا_مهدي فرمانده لشکر... نمي توانستم قبول کنم . بهانه مي آوردم. اما تقريبا هميشه آقا مهدي زورش بيش تر بود. چند بار شد که با حرف هايش گريه ام انداخت. مي گفت « شما جاي پدر و عموي ماهاييد شا بايد جلو وايستيد... بعضي وقت ها خودش را از من قايم مي کرد، نماز که تمام مي شد، توي صف مي ديدمش يا بعضي وقت ها بچه ها مي گفتند که « آقا مهدي هم بودها! »
#شهیدمهدیباکری #اخلاص #متواضع #فرماندهبیادعا #سردار_عاشورایی #نمازاولوقت #شهدا #باکری #جماعت #فروتن #محبوببسیجیها
#آقامهدیچنینبود؟؟!!! چنین متواضع بود....
@shahidbakeri31
. #احمد #مهدی .
این قدر دلم براش تنگ شده! این قدر دلم می خواد برم پیش #مهدی. چرا خدا مارو نمیبره پیش #آقامهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم.... (چه جمله آشنایی...
.
.
#احمد و #مهدی
رابطهی آقا مهدی با حاج احمد کاظمی رابطهی فرمانده و دو دوست و دو برادر و این قبیل رابطه ها نبود، خیلی فراتر از این حرف ها بود. اگر پیش می آمد که مثلا دو سه روز یکدیگر را نبینند، وقتی به هم رسیدند، انگار چند سال است که همدیگر را ندیدهاند. همدیگر را بغل و روبوسی می کردند. #حاجاحمد می گفت: #آقامهدی! من اگه یک روز شمارو نبینم #میمیرم... قریب به 99 درصد از عملیات هایی که لشکر8 نجف و لشکرعاشورا در آن شرکت داشتند، مقرشان کنار هم بود.احترام خاصی برای هم دیگر قائل بودند و #رویحرفهمدیگرحرفینمی زدند... یک بار از آقا مهدی پرسیدم: شما از کی با حاج احمد آشنا شدین که این قدر باهم صمیمی هستین؟ گفت: " ما همینجا باهم آشنا شدیم. " می گفت: حاج احمد خیلی آدم شجاع و #باتقواییه، #اون_فرمانده_منه. جالب اینکه حاج احمد هم می گفت #مهدی_فرماندهی_منه. ..
#وقتی حاج احمد فرمانده ی نیروی زمینی سپاه شده بود، یکی، دوبار فرصت دست داد که به دیدار او برویم. می گفت: غلام حسین! #مهدی_فرمانده_من بود. این قدر دلم براش تنگ شده 😭این قدر دلم می خواد برم پیش مهدی😭 چرا خدا مارو نمیبره پیش آقامهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم... ..... #راوی: غلام حسین سفیدگری
.
.
#سالروزشهادتشهیدحاجاحمدکاظمی: ۱۹ دی ۱۳۸۴ ارومیه
.
.
#شهیدحاجاحمدکاظمی #شهیدمهدیباکری #رفاقتتابهشت #اخلاص #فرماندهانبیادعا #ایرهروانکویشهادتسفربخیر... #دیدارباحاجقاسمگوارایوجودتانباد.... #التماسدعا دست ماهم بگیرید😔
@shahidbakeri31
آخرین خاطره حاج قاسم و نوع تعاملش با دیگران.... و #خاطرهایازلحظهشهادتشهیدمهدیباکری:
.
. 🔹🔸سردار فلاحزاده معاونهماهنگكننده سپاه قدس و استاندارسابق یزد درمسجد روضيه محمديه(حظيره) يزد: ♦️حاج قاسم 4ساعت #قبل_از_شهادت در سوريه خاطره ای از #مهدي_باكري به ما گفت«زمانیکه گلولهای به #پیشانی_باکری خورد و روی زمین افتاد، قایقی میآید که او را به عقب بیاورد اما آن قایق را دشمن میزند و پیکر مهدی به رود دجله میافتد، از آنجا به اروند میرود و در خلیج فارس به ابدیت میپیوندد.... ♦️حاج قاسم اهل #مطالعه بود و روزهاي آخر قبل از شهادتش با وجود اينكه #انسان_كاملي بود كتاب «انسان كامل» شهید مطهری را مطالعه و خلاصه برداری كرده بود ♦️یکبار حاج قاسم آن هم خصوصی به من گفت «تاکنون حتی يك قدم هم برای گرفتن #پُستی برنداشتم» با این وجود حاج قاسم در مقابل کاری که به او سپرده میشد بسیار مسئوليتپذير و خستگیناپذیر بود. ♦️چندين مرتبه حاج قاسم تا مرز #شهادت پیش رفته بود و مورد هجوم مستقیم رگبار، انتحاری و قناسه دشمن قرار گرفته بود...
♦️حاج قاسم آنقدر #متواضع بود که روزی که #بوکمال آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پاي رزمندگان را به خاطر مجاهدتهایشان میبوسم ♦️حاج قاسم #فقط_پنج_ساعت در شبانه روز ميخوابيد و همیشه يكساعت قبل از نماز صبح بيدار ميشد و به راز و نیاز با خدا و خواندن نماز شب مشغول میشد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را ميشنيديم...
.
.
#شهادتهنرمردانخداست #اخلاص #تواضع #وصالیاران
@shahidbakeri31
درس هاي « #عملي » از #فرماندهاي خالص و فروتن؛ #شهید_جاویدالاثرآقامهدیباکری
_
#نکاتزیباییاز #آقامهدی هست حتما بخونید😊
پاي سخن همراهان سردار سپاه اسلام شهيد مهدي باكري:
____
او #كارهاي_سختتر را بيشتر دوست مي داشت
مهرماه سال 1352 اولين ملاقات من با #آقامهدي در ساختمان شماره 7 دانشكده فني تبريز رخ داد . جواني آرام و با چهره اي دوست داشتني كه در عمق نگاهش يك غم كهنه نهفته بود. راز و رمز اين غم و #چهرهآرام دنياي عجيبي است كه تاكنون هيچكس در ترسيم واقعي آن موفق نبوده است همچنين به خاطر عظمت مهدي و بزرگي همراه با #اخلاص او ساواك نيز هرگز به درون پرغوغاي او دست نيافت و نااميد از ظاهر خاموش او به حيله هاي ديگر دست زد. « او بنده اي از بندگان خدا بود كه #صبر #اخلاص #صداقت در عمل سلامت در نفس شجاعت و فداكاري تواضع و فروتني بي ادعايي و كم حرفي و پركاري و سختكوشي را در حد كمالش در وجودش پر كرده بود. » هرچه به روزهاي پيروزي انقلاب نزديك مي شديم فعاليت آقا مهدي رنگ معنوي تري به خود مي گرفت . با اينكه آقا مهدي مسلح بود اما هرگز بدون اجازه امام يا نمايندگان امام اعتقاد به استفاده از آن را نداشت در دوران دانشجويي (بين سالهاي 52 تا 56 ) #آقامهدي معتقد بود كه #دل_كندن_از_مال_مقدمه_ايست #براي_دست_شستن_از_جان ; دقت در عبادت و انس با قرآن و آشنايي با مباني بعنوان يك موتور محرك و چراغي راهنما براي او يك امر جدي بود. در تقسيم كار آنچه را ارزش مي شمرد اين بود كه كارهاي پائين تر و سخت تر را بيشتر بعهده بگيرد و اين را يك مسابقه براي #شكست_نفس_خود و فرار از تنبلي تلقي مي كرد.
#راوی: آقای صمدقدرتی
@shahidbakeri31
سردارشهیدمهدی باکری
#شهیدجاویدالاثرآقامهدیباکری❤️😊 @shahidbakeri31 👇👇👇
#دیدنت_آرامبخش_هست_فرمانده😊
#خاطره🤗
#شهدا_و_بیتالمال
آخرای برج دهم سال۶۳ #فرماندهان به ما ابلاغ کردن که آماده و راهی ماموریت چند روزه شویم
رفتیم #سد_دز چند روز آنجا پشت سرهم بودیم
بعد چند روز #آقامهدی با هئیت همراهش تشریف آوردند صد دز
همه رزمنده ها از آمدن آقامهدی به آنجا تعجب کردند بعد فرماندهان گفتند چند تا قایق آماده کنیم که فرماندهان سوار قایق شوند بروند بالای تپه کوچکی ک در صد دز بود
#شهیدباکری و بقیه فرماندهان همراهشان نقشه های بزرگی داشتند
بسیجیانی که تجربه قبلی داشتند گفتند که صددرصد عملیاتی در پیش رو داریم که این عملیات آب وخاکیه
بعد از چند ساعت #آقامهدی برگشتند
سکانانی که قایق را میراندند مقابل آقا مهدی مانورتگزازی انجام دادند
یکی از سپاهیان که بچه اردبیل بود موتور قایق از دستش در رفت افتاد توی آب بعد من طناب و برداشتم رفتم زیر آب
نفس کم آوردم و نتوانستم طناب را ببندم به موتور آب
از آب امدم بیرون آقامهدی که اونجا بود گفن نه دوباره نرو؛ دیگر اجازه نداد برم زیر آب و گفت نفس کم آورده ای و خفه میشید
گفت این #موتور_بیت_الماله و بخاطر من افتاده توی آب تا اون موتور از آب بیرون نیاد من خودمو مقصر میدونم ...
بیسیم زدند و بچه های غواص آمدند و موتور را از آب کشیدند بیرون
آقامهدی با چهره خندان گفتند حالا راحت شدم...
👈درحالی که بعضی از مسئولین امروزی خطا میکنند وخیلی راحت از روش میگذرند....
#شهیدمهدیباکری #شهدا #بیت_المال #باکری #اخلاص #مردعمل #شهادت_اتفاقی_نیست... #شهادت_هنر_مردان_خداست #آقامهدی_چنین_بود_آیا_ما_هم_عمل_میکنیم؟؟! ♡شادی روحشون صلوات♡
#راوی: جناب آقای قدرت حبیبی از اردبیل
@shahidbakeri31
#احمد #مهدی
این قدر دلم براش تنگ شده! این قدر دلم می خواد برم پیش مهدی. چرا خدا مارو نمیبره پیش آقامهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم.... (چه جمله آشنایی...
#احمد و #مهدی
رابطهی آقا مهدی با حاج احمد کاظمی رابطهی فرمانده و دو دوست و دو برادر و این قبیل رابطه ها نبود، خیلی فراتر از این حرف ها بود. اگر پیش می آمد که مثلا دو سه روز یکدیگر را نبینند، وقتی به هم رسیدند، انگار چند سال است که همدیگر را ندیدهاند. همدیگر را بغل و روبوسی می کردند. حاجاحمد می گفت: آقامهدی! من اگه یک روز شمارو نبینم میمیرم... قریب به 99 درصد از عملیات هایی که لشکر8 نجف و لشکرعاشورا در آن شرکت داشتند، مقرشان کنار هم بود.احترام خاصی برای هم دیگر قائل بودند و رویحرفهمدیگرحرفینمی زدند... یک بار از آقا مهدی پرسیدم: شما از کی با حاج احمد آشنا شدین که این قدر باهم صمیمی هستین؟ گفت: " ما همینجا باهم آشنا شدیم. " می گفت: حاج احمد خیلی آدم شجاع و باتقواییه، اون_فرمانده_منه. جالب اینکه حاج احمد هم می گفت مهدی_فرماندهی_منه. ..
وقتی حاج احمد فرمانده ی نیروی زمینی سپاه شده بود، یکی، دوبار فرصت دست داد که به دیدار او برویم. می گفت: غلام حسین! مهدی_فرمانده_من بود. این قدر دلم براش تنگ شده ..این قدر دلم می خواد برم پیش مهدی ..چرا خدا مارو نمیبره پیش آقامهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم.
#راوی: غلام حسین سفیدگری
#سالروزشهادتشهیدحاجاحمدکاظمی: ۱۹ دی ۱۳۸۴ ارومیه
#شهیدحاجاحمدکاظمی #شهیدمهدیباکری #رفاقتتابهشت #اخلاص #فرماندهانبیادعا #ایرهروانکویشهادتسفربخیر #التماسدعا دست ماهم بگیرید😔
@shahidbakeri31