#سادگی_فرمانده_مهدی
.
.
هیچ کس نمیتوانست او را از نیروها تشخیص بدهد . از بس که #ساده_میپوشید و #ساده_میخورد و #حتی_ساده_نماز_میخواند . فکر کنم پادگان … بله پادگان اباذر بودیم و توی اتاقی که شش ماهی با هم آنجا سر کردیم . آقای کبیری مسئول محور بود . #آقاحمید هم داشت نیروها را سازماندهی میکرد... #آقامهدی عادتش بود کمی آب روی والور بگذارد ، بیاید ساعت دوازده بخوابد ، یک ساعت بعد بیدار شود برود با آب گرم مسواک بزند ، برود به مسجد پادگان ، تا شب را به صبح وصل کند ، با نماز و دعا و استغاثه و شب زنده داری مخصوص خودش... گمانم بعدش رفتیم پادگان صوفیان . آنجا نماز خانهیی داشت که روی سالن غذاخوری بود . همانجا بود که دیدیم #یک_کشاورز دارد نماز میخواند . #آقا_مهدی تا سادگی و صمیمیت نماز خواندن و پاهای ترک خوردهی بیجورابش را دید ، #زانو_زد ، چشمهاش پر از #اشک شد گفت: خدایا ! یعنی همانطور که از این بندهی خاکیات قبول میکنی ، از ما هم قبول خواهی کرد ؟
#آقامهدیکمزانومیزدوکممیشکست . حتی وقتی حمید شهید شد کسی در جمع ندید او زانو بزند و گریه کند . یا نشنید که بگوید بروید حمید را بیاورید !
در صورتی که میشد آوردش . گفت « یا همه یا هیچ کس ...
.
.
#شهید_مهدی_باکری #جاویدالاثر #سادگی_چه_زیباست
#فرمانده_مهدی_بهروایت_دوستانش
@shahidbakeri31