eitaa logo
مؤسسه شهید عباس دانشگر
3.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
498 فایل
﷽ " کانال رسمی شهید مدافع حرم عباس دانشگر " با عنوان ✅ مؤسسه شهید دانشگر . ولادت : ۱۳۷۲/۲/۱۸ سمنان شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰ . خادم الشهدا: @faridpour 👤این کانال زیر نظر خانواده و اقوام شهید اداره می شود. 🌷زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از پیاده‌روی زائران اربعین، مسیر نجف به کربلا 🔻وضعیت گذرگاه های مرزی بسیار مطلوب است اگر امکان زیارت دارید تشریف ببرید. امکانات در عراق بسیار خوب است. @mokeb_labbaik_ya_hosein_semnan 🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─ 💠 @shahiddaneshgar
پشت سر مرقد مولا_5810139356102395481.mp3
16.65M
🎙 مداحی حاج میثم مطیعی به مناسبت اربعین 🌹 پشت سر مرقد مولا، روبه رو جاده و صحرا... 🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─ 💠 @shahiddaneshgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍به نیابت رفیق شهیدم در بین‌الحرمین..‌. 💠 👣 قدم‌به‌قدم‌به‌نیابت‌ازرفیقِ‌شهیدم 📸🌷📸🌷📸🌷📸🌷📸🌷 📸 ان شاءالله رفقای شهید در اربعین با تصویر شهید برامون عکس بگیرید و بفرستید تا منتشر کنیم. - پویش‌همگانی - به‌نیابت‌ازرفیق‌شهیدم - طرحِ‌اربعین♥️🌿 🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─ 💠 @shahiddaneshgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️به نیابت از رفیق شهیدم 💠 👣 قدم‌به‌قدم‌به‌نیابت‌ازرفیقِ‌شهیدم 📸🌷📸🌷📸🌷📸🌷📸🌷 📸 ان شاءالله رفقای شهید در اربعین با تصویر شهید برامون عکس بگیرید و بفرستید تا منتشر کنیم. - پویش‌همگانی - به‌نیابت‌ازرفیق‌شهیدم - طرحِ‌اربعین♥️🌿 🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─ 💠 @shahiddaneshgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️گوشه ای از فعالیت موکب شهدایی فرهنگی در شهرستان ایوان استان ایلام 📸🌷📸🌷📸🌷📸🌷📸🌷 📸 ان شاءالله رفقای شهید در اربعین با تصویر شهید برامون عکس بگیرید و بفرستید تا منتشر کنیم. - پویش‌همگانی - به‌نیابت‌ازرفیق‌شهیدم - طرحِ‌اربعین♥️🌿 🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─ 💠 @shahiddaneshgar
مؤسسه شهید عباس دانشگر
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۲۰ ...در این دو سه روزی که درگیر ماجرای عقد بودم، اندازه د
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۲۱ ...فکری شده‌ام. لابد دانشگاه باید نیروهای جدیدی را به منطقه بفرستد. برقِ شوقی در دلم می‌جهد. می‌شود اسم مرا هم در فهرست راهی‌ها بنویسند؟ توی همین فکرها هستم که حاج‌رضا با یک پشته کاغذ از راه می‌رسد. کارش را راه می‌اندازم. همکاریم اما او به سن و تجربه، جای استاد من است. تجربه رفتن به سوریه را هم دارد. باید ببینم او با همسرش سر رفتن به سوریه چطور تا کرده! بعد از نماز، می‌روم سروقتش:«حاج‌رضا! شما چطوری خانومتُ راضی کردی که بری سوریه؟» سگرمه‌هایش توی هم گره می‌خورد اما لبخند می‌زند:«واسه شما هنوز زوده!» -دیر و زود نداره که حاجی! من که شرایطش رو دارم، فقط می‌خوام بدونم شما چطوری راضی کردی خانومتُ منم همون کارُ بکنم! -حالا بذار یه مدت بگذره از عقدت! -حالا از کجا معلوم که اگه بذارم یه مدت بگذره، بازم قسمتم بشه که برم؟ -بابا بذار یه مدت بگذره خانومت عادت کنه به شرایطت! -نه حاج‌رضا! میخوام برم! فایده ندارد. باید خودم خلاقیت به خرج بدهم و با فاطمه صحبت کنم. شاید هم رُک و راست رفتم و گفتم که توی سرم چه می‌گذرد. به خودم دلداری می‌دهم! با روحیه‌ای که از فاطمه می‌شناسم، می‌دانم که سخت نمی‌گیرد... آخر وقت، حاج حمید آمد سراغم. خوش و بشی کرد و احوالم را پرسید. بین حرف‌ها درآمد که «تو از اون مردای عاشق‌پیشه میشی، چون به نامحرم نگاه نمی‌کنی» لبخند زدم و نتوانستم چیزی بگویم. حاجی راست می‌گوید؛ عشق دارد گریبانم را می‌گیرد! من دارم از آن مردهای عاشق‌پیشه می‌شوم!... ... 📔 🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─ 💠 @shahiddaneshgar