۲۲۶
✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍
3⃣بخش سوم
🔸️محبت شهید به خواهران
💠 خانم محمدنیا، استان آذربایجان غربی
برادرم تازه از دانشگاه امام‌حسین(علیه‌السلام) برگشته بود. ساکش را روی زمین گذاشت. کتابی از گوشۀ ساکش بیرون زده بود. از روی کنجکاوی کتاب را برداشتم و دیدم چند تا عکس و بروشور درمورد یک شهید جوان است. خواستم کتاب را بگذارم سر جایش که نوشتۀ روی جلدش توجهم را جلب کرد: اذان صبح به‌وقت حلب، جوان مؤمن و انقلابی شهید پاسدار عباس دانشگر. آن را برداشتم و مطالعه کردم.
بعد از تمام کردنش تو فکر فرورفتم. انگار یکی نشسته بود و برای دغدغه‌هایم راه‌حل نوشته بود. یادداشت‌های شهید دانشگر فوق‌العاده بود. خیلی باهاش احساس صمیمیت کردم. انگار برادر بزرگ‌ترم باهام حرف می‌زد و داشت تمام ابهامات را دلسوزانه برایم رفع می‌کرد. اتفاقاً آن سال کنکور داشتم. در قبول شدن آزمون بین بیم وامید بودم و دلشوره داشتم. با مطالعۀ آن کتاب قوت قلب گرفتم و انگیزه‌ام برای خواندن و شرکت در کنکور سراسری بیشتر شد...
#ادامه_دارد
📗
📒 کتابچه اذان صبح به‌وقت حلب به صورت چاپ شده موجود نیست ، جهت دانلود آن می‌توانید به سایت شهید مراجعه کنید:
http://shahiddaneshgar.ir
#کتاب
#رفیق_شهیدم_مرامتحول_کرد
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯
