بـــسم رب الـشهدا و صـدیقین✨
#ازدواج
مدتی پیگیر این بود که زن می خواهد و نیت ازدواج دارد، به او گفتم اول کارش را جور کند. بعداز آن در همکارانم تا اطرافیان دختر های خوب هستند. به خواهرش چند دختر از خانواده های مذهبی و نظامی معرفی کرده بود، روی آن را نداشت که مستقیم به خودم بگوید. حتی در تماس هایش از سوریه هم پیگیر این بود که از طریق خواهرش مرا راضی کند تا به خواستگاری برویم.
🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_ابووصال
#نقل_شده_از_مادر_شهید
💌|@dehghanamiri
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃
#خاطره
محل شهادت
دوره فتوشاپ را میگذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام میدادم.یکی از کارهایی که از آن لذت میبردم نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان شهید بود،وقتی عکس طراحی شدهام را در گروه دوستان خودم در یکی از شبکه های اجتماعی گذاشتم همه خوششان آمد.تعداد زیادی از بچه های عاشق شهادت پیدا شد،اما من دلم سمت او کشیده شد. محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی کنم.وقتی آن عکس را فرستادم خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره کرد.گفتم حالا شهید شو تا محلش مشخص شود،قبول نکرد و گفت که محله شهادت را سوریه بنویس،نوشتم....
آن موقع تخیل بود اما به واقعیت تبدیل شد.آن عکس در شبکه های اجتماعی خیلی معروف شد🖼♥️
نقل از :(دوست شهید بزرگوار )
#کتاب_ابووصــال ✨
💌|@dehghanamiri
بسم رب الشهدا
#خاطره
🌺خستگی ناپذیر 🌺
دو کوهه مسئول پشتیبانی بود و کارش سخت و پرتحرک بود.
از هشت صبح تا هشت شب خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم بازدید از گردان تخریب بود که باید با زائران خواهر همراهی می کردیم و پای ثابت این کار، او و یکی از دوستان بودند.
تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو دوکوهه باید پست می دادیم. هیچ وقت نمی نالید و با هشق و علاقه کار می کرد.خلوص نیت در عملش بود و خستگی نداشت.همیشه برای انجام کارها داوطلب بود. بنیه قوی و بدن سالمی داشت که او را سر حال نگه می داشت تا وظیفه خادمی اش را به نحو مطلوبی انجام دهد.
راوی:دوست شهید
#کتاب_ابووصال
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌿🌱|• @Dehghanamiri
#بنزین_سال
از کودکی او را با سفر های راهیان نور آشنا کردیم،سفر هایی که هم جنبه ی معنوی داشت و هم تربیتی،سفر های ده بیست روزه ای که تا اخر تعطیلات عید طول میکشید.
سختی و کمبود زیادی داشت، خیلی ها جا میزدند و کم می آوردند،اما مشقت های این سفر از او آدمی ساخته بود که بتواند در برابر مشکلات صبور باشد،کم توقع باشد، قناعت کند، سازش پذیر باشد و تلاشگر و هدفمند باشد و از نظر جسمی قوی باشد.
این سفر برای او و خانواده ی مان حکم بنزین سال را داشت که یک سال موتور روح و جانمان را روشن نگه میداشت و به طور ویژه روی اعتقاداتمان مؤثر بود.
نقل از مادر بزرگوار شهید🍃🌸
#کتاب_ابووصال 📔
🔶|○ @shahiddehghan_amiri
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺🍃
#خاطره
خستگی ناپذیر
دو کوهه مسئول پشتیبانی بود و کارش سخت و پرتحرک بود.
از هشت صبح تا هشت شب خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم بازدید از گردان تخریب بود که باید با زائران خواهر همراهی می کردیم و پای ثابت این کار، او و یکی از دوستان بودند.
تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو دوکوهه باید پست می دادیم. هیچ وقت نمی نالید و با عشق و علاقه کار می کرد.خلوص نیت در عملش بود و خستگی نداشت.همیشه برای انجام کارها داوطلب بود. بنیه قوی و بدن سالمی داشت که او را سر حال نگه می داشت تا وظیفه خادمی اش را به نحو مطلوبی انجام دهد.
راوی:دوست شهید
#کتاب_ابووصال
#شهید_محمدرضا_دهقان
🍃💐|• @shahiddehghan_amiri
بسم رب الشهدا
#خاطره
🌺خستگی ناپذیر 🌺
دو کوهه مسئول پشتیبانی بود و کارش سخت و پرتحرک بود.
از هشت صبح تا هشت شب خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم بازدید از گردان تخریب بود که باید با زائران خواهر همراهی می کردیم و پای ثابت این کار، او و یکی از دوستان بودند.
تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو دوکوهه باید پست می دادیم. هیچ وقت نمی نالید و با هشق و علاقه کار می کرد.خلوص نیت در عملش بود و خستگی نداشت.همیشه برای انجام کارها داوطلب بود. بنیه قوی و بدن سالمی داشت که او را سر حال نگه می داشت تا وظیفه خادمی اش را به نحو مطلوبی انجام دهد.
راوی:دوست شهید
#کتاب_ابووصال
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
@shahiddehghan_amiri
ابووصال :
#سفر_های_معنوی
او را با سفرهای راهیاننور آشنا کردیم. سفرهایی که هم جنبه ی معنوی داشت و هم تربیتی؛ سفرهای ده _ بیست روزهای که تا آخر تعطیلات عید طول می کشید. سختی و کمبود زیادی داشت، خیلی ها جا می زدند و کم میآوردند، اما مشقتهای اینسفرها از او آدمی ساخته بود که بتواند در برابر مشکلات #صبور باشد، #کم_توقع باشد، #قناعت کند، #تلاشگر و #هدفمند باشد و از نظر جسمی هم قوی باشد. اینسفرها برای او و خانوادهمان در حکم منبع انرژی بخش بود که یک سال موتور روح و جانمان را روشن نگه میداشت و بهطور ویژه ای بر اعتقاداتمان اثر گذاشت.
#کتاب_ابووصال
🥀🕊| @shahiddehghan_amiri
ابووصال :
#سفر_های_معنوی
او را با سفرهای راهیاننور آشنا کردیم. سفرهایی که هم جنبه ی معنوی داشت و هم تربیتی؛ سفرهای ده _ بیست روزهای که تا آخر تعطیلات عید طول می کشید. سختی و کمبود زیادی داشت، خیلی ها جا می زدند و کم میآوردند، اما مشقتهای اینسفرها از او آدمی ساخته بود که بتواند در برابر مشکلات #صبور باشد، #کم_توقع باشد، #قناعت کند، #تلاشگر و #هدفمند باشد و از نظر جسمی هم قوی باشد. اینسفرها برای او و خانوادهمان در حکم منبع انرژی بخش بود که یک سال موتور روح و جانمان را روشن نگه میداشت و بهطور ویژه ای بر اعتقاداتمان اثر گذاشت.
#کتاب_ابووصال
{ @shahiddehghan_amiri }
بسم رب الشهدا
#خاطره
🌺خستگی ناپذیر 🌺
دو کوهه مسئول پشتیبانی بود و کارش سخت و پرتحرک بود.
از هشت صبح تا هشت شب خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم بازدید از گردان تخریب بود که باید با زائران خواهر همراهی می کردیم و پای ثابت این کار، او و یکی از دوستان بودند.
تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو دوکوهه باید پست می دادیم. هیچ وقت نمی نالید و با هشق و علاقه کار می کرد.خلوص نیت در عملش بود و خستگی نداشت.همیشه برای انجام کارها داوطلب بود. بنیه قوی و بدن سالمی داشت که او را سر حال نگه می داشت تا وظیفه خادمی اش را به نحو مطلوبی انجام دهد.
راوی:دوست شهید
#کتاب_ابووصال
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
[ @shahiddehghan_amiri ]
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃
#خاطره
محل شهادت
دوره فتوشاپ را میگذراندم و در حد مقدماتی کارهایی انجام میدادم.یکی از کارهایی که از آن لذت میبردم نوشتن اسم خودم روی سنگ مزار شهدا به عنوان شهید بود،وقتی عکس طراحی شدهام را در گروه دوستان خودم در یکی از شبکه های اجتماعی گذاشتم همه خوششان آمد.تعداد زیادی از بچه های عاشق شهادت پیدا شد،اما من دلم سمت او کشیده شد. محمدرضا هم درخواست داد تا برایش طراحی کنم.وقتی آن عکس را فرستادم خیلی خوشحال شد و به جای خالی محل شهادت اشاره کرد.گفتم حالا شهید شو تا محلش مشخص شود،قبول نکرد و گفت که محله شهادت را سوریه بنویس،نوشتم....
آن موقع تخیل بود اما به واقعیت تبدیل شد.آن عکس در شبکه های اجتماعی خیلی معروف شد🖼♥️
نقل از :(دوست شهید بزرگوار )
#کتاب_ابووصــال
🌹| @shahiddehghan_amiri
حاج حسین
یک روز در محوطه مشغول خادمی بودیم که بیسیم زدند حاج حسین یکتا آمده و سریع خود را برسانید، ما هم با گلی ذوق و شوق خودمان را رساندیم، وقتی رسیدیم تازه داشت از ماشین پیاده میشد.
میدانستیم که حاجی همیشه با خودم شوخی می کند، محمدرضا را جلو فرستادیم، حاج حسین بغلش کرد و یکی دو تا مشت محکم پشتش زد و به شوخی گفت که اینها خادم هستند، هرچی بزنیدشان چیزی نمیگویند،محمدرضا فقط میخندید.
وقتی که دور هم مینشستیم، او سفارش کرد که شما اگر الان اینجا هستید، خط مقدم سربازان امام زمان(عج) هستید و از میان آن همه آدم انتخاب شدهاید و قدرش رو بدانید.
تا آن موقع فقط خوشحال بودیم که حاج حسین این حرف را به ما زده، اما در عمل محمدرضا خود را سرباز واقعی امام عصر(عج) نشان داد و نتیجهاش را گرفت، شهید شد!🕊🍃
نقل از :(دوست شهید)
#کتاب_ابووصال 🔷
╔══════ 🌼🔷🌼 ══════╗
@shahiddehghan_amiri
╚══════ 🌼🔷🌼 ══════╝