Dua-Al-Ahd (1).mp3
8.25M
📌دعای عهد
🗓روزشمارچله:روز ۲۰
به نیابت از شهید حمید قاسم پور ؛
ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت《عج》🤍"
و سلامتی و طول عمر امام خامنه ای مدظله العالی
التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•
.
آقا!
در دلِ شب برس از راه قمر پاشی کن
رویِ بومِ دلِ ما عاطفه نقاشی کن؛
ما پرُ بال نداریم؛ ولی بامت هست
نیستی؛ نیستی اما همه جا نامت هست :)
سلام. روزتون بخیر✌️🏻🙃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
آیا فردا دوباره،«علی»،تنها میماند!
من
در شهر خودم
سالهاست نمازجمعه نمیروم
ولی فردا
به تهران میروم!
یکبار در تاریخ
«علی»
تنها ماند،بس است!
هنوز
در داغ غربت و تنهایی«حسین»
جانهای مان میسوزد و رخت عزا
بر تن داریم!
ما و دوباره تنهایی«علی»!
هیهات!هیهات!
ما و دوباره غربت پسر فاطمه!
ابداً،ابداً
چند روز پیش
یکی از دوستان زنگ زد، گفت:
خواب دیدم با هم ،در صف جماعت
در«مسجدالاقصی»، نماز میخوانیم!
آن موقع، تعبیرش را ندانستم.
ما
نماز جمعه فردا را
به با شکوهترین نماز جمعه تاریخ
در حمایت و دفاع از«امامت»
تبدیل میکنیم!
ما
فردا
با دریای خروشان عاشقان سربدار حسین،
عظمت و شکوه و عمق راهبردی رابطه «امام و امت»را
به دنیای تاریک و اسیر در چنبره کفر و یهود
نشان میدهیم.
ما
در هنگامه جنگ و جهاد
مثل مولایمان،«اباعبدالله الحسین»
با زن و فرزند و همه داراییمان
پا در میدان عزت و شرف میگذاریم!
من نه آن باشم که روز جنگ بینی پشت من
آن منم گر در میان خاک و خون بینی، سری!
ما
فردا
همه میآییم
و در صف اول مینشینیم تا
«علی»
دوباره،«تنها»نماند!
وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 ما را زِ شهادت میترسانید؟؟
هماکنون حال و هوای باشکوه مصلی امام(ره) تهران، پیش از آغاز نمازجمعه به امامت رهبر کبیر انقلاب اسلامی
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لعنت الله علی اسرائیل
🔹برخیزید حکم جهاد آمده است برخیزید
که فرصت درنگ نیست
🔹شده وقت عمل ماهم شب حمله
نشان دادیم زمین کارزار ما تلآویو
است تهران نه
🔸مداحی «مهدی رسولی» پیش از
خطبههای نماز جمعه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『قبل از دعا اینو بگو
آیتاللهمجتهدیتهرانی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢گشودن گره زندگی...
🎙استاد عالی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
.
♻️ سردار گمنام امام زمان که به فرموده حضرت آقا سر تا پا اخلاص بود و با هیچ محصول ساخته شده دستش، عکس یادگاری نگرفت، میفرمود: همه اینا کار خداست و ما کاره ای نیستیم. سجده شکر اولین کار بعد ار هر پیروزیش بود. دائم ذکر لبش "و مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی" یا "وما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم" بود.
روح همه شهدا و بزرگانی که دست ولایت رو پر و برای اسلام تولید قدرت کردند شاد. کاش در سیاست هم یه همچین طهارت، صلابت، سلامت و اخلاصی برسیم.
شادی روح مطهر#شهید_حاج_حسن_طهرانی_مقدم صلوات و جهادی در عرصه خودتون هدیه بفرمایید.
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
66.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠زیارت حضرت محمد (صلوات ا...)
در روز شنبه
🔹زیارت روز شنبه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
نماز روز شنبه🗓
از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله
نقل شده که فرمود: هر که در شنبه
چهار رکعت نماز(دو نماز دو رکعتی)
بخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه
و سوره کافرون سه مرتبه و بعد از
فارغ شدن ، یک مرتبه آیة الکرسی
را بخواند ، بنویسد خدای عز و جل
از برای او به هر حرفی ثواب یک
شهید.
#نماز_روز_شنبه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
-🌱'•
نوشت:
- تلاش کردند ما را دفن کنند،
در حالی که نمیدانستند ما بذر هستیم...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#وعده_صادق۲
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_پنجاه_و_سه / صفحه ۶۰
پیام و تلنگری داشت، اما پذیرفتنش سخت بود. همین طور که در راهرو نشسته و نگاه منتظرم را به در آی سی یو دوخته بودم فرزاد طول راهرو را گز میکرد و نیم نگاهی می انداخت بالاخره بعد از مدتی ،پاییدنم آهسته جلو آمد و کنارم روی صندلی نشست سینه اش را صاف کرد و دل به دریا زد
- خواهر مگه تو نمی خوای راضیه حسینی باشه؟
با تعجب نگاهم را از در آی سی یو به سمت فرزاد برگرداندم. . خب راضیه باید فردای قیامت توی صحرای محشریه نشونه ای داشته
باشه که بگه من حسینیام یا نه ؟
تعجبم بیشتر شد.
- این جراحتایی که راضیه ،برداشته نشونه حسینی بودنشه . میتونه روز قیامت مثل حضرت زهرا دستش رو به پهلو بگیره و بگه من حسینی هستم. به کوره ای میماندم که هر لحظه شعله ورتر میشد و حرف فرزاد، مثل آب خنکی بود که آتش کوره را خاموش میکرد باز حرف های راضیه را به یادم آورد. «مامان من میخوام برم کربلا.»
حرف هایش وقتی از مشهد برگشته بود برایم عجیب بود. در اتاق داشت ساکش را زیر و رو می کرد که ناگهان چهره اش عوض شد و با هیجان و خوشحالی :گفت: «مامان اردیبهشت به کاروانی داره میره کربلا و دو تا جای خالی هم داره میذارین منم برم ؟ آن سال ها رفتن به کربلا به این راحتیها نبود کسانی که میخواستند ثبت نام کنند، از شب جلو دفتر زیارتی می خوابیدند و صبح با صف طولانی ای به وجود می آمد زود ظرفیت تکمیل میشد و خیلی ها با چشم گریان می گشتند کسانی هم که ثبت نام میکردند چند ماه طول میکشید تا نوبتشان شود، اما انگار زبانم بند آمده بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و سؤالی بپرسم
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_پنجاه_و_چهار/ صفحه ۶۱
من میخواستم شما رو خوشحال کنم ۶۱
اگه اجازه ،بدین برای اینکه تنها ،نباشم دایی فرزاد هم همراهم بیاد با وجودی که راضیه گذرنامه هم نداشت، فقط توانستم بگویم: «ان شاء الله
مامان ان شاء الله خدا توفیقت بده.
و حالا چند روزی تا اردیبهشت مانده بود و نمیدانستم باید منتظر چه حادثه ای .باشم باز شنبه شب فرا رسیده بود و راضیه نبود تا با شور و شوق ، آماده رفتن به حسینیه .شود میخواستم به نیابت از او جایش را پر کنم با مرضیه تصمیم گرفتیم به مراسم کانون برویم تیمور ما را تا خیابان شهید آقایی رساند و
به بیمارستان برگشت.
در حسینیه را پلمپ کرده بودند پارکینگ پشت حسینیه، غلغله بود. مردم یک وجب جای خالی را هم غنیمت میدانستند تا زنهایی را دیدم که با بچه های دو سه ساله و کوچک تر آمده بودند یادم به حرف عده ای افتاد که میگفتند دیگه نذارین بچه هاتون برن کانون خودتون هم نرین. انگار به اندازه تمام شنبه ها همه آمده بودند. روضه را که شروع کردند، با
خودم نجوا کردم یا امام حسین من دارم اینا رو از زبون راضیه میگم... سرم را بلند کردم و نگاهم را به آسمان دادم ناگهان انگار راضیه را در سینه آسمان دیدم که با دلم بازی میکرد حس کردم کنارم نشسته و من را در آغوش گرفته است نزدیک تر از همیشه به خودم حسش میکردم وقتی تشییع جنازه شهدای کانون را دیدم دلم نمیآمد راضیه به سعادتی که آنها رسیدند، نرسد. پس حرف دلم را دعا کردم
یا امام حسین : راضیه رو هم به فیض شهادت برسون دیگر احساس سبکی میکردم و هیچ بیمی نداشتم. بعد از مراسم در بلندگو اعلام کردند حال سه تا از مجروحان خیلی وخیمه، براشون دعا کنین. آقای
غلام رضا هاشمی خانم راضیه کشاورز و آقای محمدعلی شاهچراغی.»
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_پنجاه_و_پنج / صفحه ۶۲
دیگر تحمل ندیدنش را نداشتم جلو در آی سی یو ایستادم و آیفون را برداشتم. آنقدر اصرار کردم تا اجازه دادند بعد از هشت روز دخترم را میدیدم دستها و پاهایم جان دوباره ای گرفتند انگار تمام بدنم، قلب شده بود و برای راضیه میتپید بین حالت خوف و رجا در شیشه ای را فشار دادم و از پله ها بالا رفتم کمی ایستادم و سر تا پایش را نگاه کردم. از طریق لوله های زیادی که بهش وصل ،بود خونریزی بدنش را می.گرفتند کاش میشد مثل خیلی وقتها کنارش میخوابیدم و کمرش را مالش میدادم و او هم تا مرز خوابیدن میرفت انگشتان پاهایش از پارچه سفیدی که رویش انداخته بودند بیرون زده و دو انگشت شصتش کبود شده بود پایین تخت ایستادم و به انگشتانش دست
کشیدم بغض امانم را بریده بود. - خدایا اگه شصتش رو قطع کنن چه خاکی به سرم کنم؟
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_پنجاه_و_شش / صفحه ۶۳
نمی توانستم فکر کنم چیزی از بدنش کم شود خم شدم و آرام گفتم راض بابا تو قرار بود رئیس بیمارستان بشی. حالا خودت خوابیدی روی تخت ؟ بعضی وقتها موقع درس خواندن سر به سرش میگذاشتم. یکی از شبها وقتی در اتاق تا دیروقت پای میز تحریر نشسته بود و تست میزد چراغ سالن را خاموش کردم و کنار در اتاقش ایستادم.
بابا راضیه دیروقته دیگه بسه درس خوندن چشمات ضعیف میشه. بگیر بخواب.
سرش را برگرداند و گفت: «چند تا تست دیگه بزنم بعد می خوابم.» وارد اتاق شدم کنارش ایستادم و دستم را روی شانه اش گذاشتم میگم بابا... این قدر درس میخونی، ان شاء الله می خوای چیکاره بشی؟ سرش را به چپ و راست تکان داد و با ناز گفت: «میخوام جراح قلب بشم و بیمارستان بزنم. کتاب تستش را جلوی خودم کشیدم و به خطوطش خیره شدم. ابروهایم را در هم کردم و با لحنی جدی گفتم حالا ،راضیه اومدیم یه جوونی قلبش ناراحت بود و تو قلبش رو عمل کردی دکتر بعد از عمل باید بره بالای سر مریضش اون
جوون وقتی یه خانم دکتری مثل تو ببینه، دوباره که قلبش میگیره.» نگاهش کردم تا عکس العملش را .ببینم سگرمه هایش را در هم کرد.
بابا؟ چرا از این حرفا به من میزنی؟
خندیدم به سینه ام چسباند مش و پیشانی اش را بوسیدم. - توی بیمارستانت من رو به عنوان آبدارچی قبول میکنی؟
دستم را گرفت و بوسید.
اختیار دارین همه کاره ،بیمارستان شما و مامانی هستین. چه آرزوهایی برایش داشتم و خودش چه آرزوهای قشنگی داشت حتی
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
بنی آدم اعضای یکدیگرند ❤️🩹
«کَما تُعینُ تُعانُ»
"آنگونه که یاری میکنی، یاری میشوی؛ امام علی (ع)"
جمع آوری کمک های مالی برای مردم آسیب دیده و مظلوم لبنان
جهاد شما سهیم شدن و اطلاع رسانی کردن حداکثری
حساب بانک سپه
۲۵۶۰۸۰۱۱۵۰۳۲۳۲۱۶کارت بانک سپه
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۷۱۳۷۰۱۶به نام قرارگاه جهادی جمکرانی ها ملت
6104337383384318رسالت
5041721070137477سید عبدالغفار حسینی #ارسالی_از_مادر_شهیده_کشاورز کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آثار بی نظیر دعای "استغفار ۷۰ بندی آقا امیرالمؤمنین علیه السلام"
آیت الله قزوینی
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_پنجاه_و_هفت/ صفحه ۶۴
حتی برای من یک روز که به یاد گذشته ها پای آلبوم نشسته بودیم راضیه تک تک
عکسها را با دقت موشکافی میکرد و پیش می رفت.
بابا بیشتر عکساتون رو یا سوار ماشین یا کنارش گرفتینا نکنه
عشق ماشین بودین؟
خندیدم و دستانم را دور گردنش حلقه کردم.
- من اون موقع توی قسمت مهندس رزمی، راننده لودر و بولدوزر بودم. نگاهش را از آلبوم گرفت و به چشمانم زل زد.
،بابا گفتین چند بار مجروح شدین؟
انگشت وسط و سبابه ام را بالا بردم
- دو بار بابا.
کمی چشمانش را تنگ کرد و پرسید: «بابا، وقتی ترکش خوردین چه جوری
شدین؟
. وقتی ترکش خوردم از روی دستگاه سنگینی که روش کار میکردم افتادم پایین
ابروهایش را بالا داد و با هیجان :پرسید خب بعدش چی شد؟ چیکار
کردین؟»
دستم را روی قلبم گذاشتم و با لبخندی که سعی در پنهان کردنش داشتم جواب دادم نالیدم آخ .نَنَم آخ ننم
راضیه زد زیر خنده و دوباره چشم به آلبوم .داد به عکس یکی از دوستانم که
،رسید انگشتم را روی چهره اش نگه داشتم.
این دوستم شهید شد.
،راضیه آن چهره را در نگاهش هضم کرد و بی مقدمه گفت: «بابا کاش شما
هم شهید شده بودین
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz