eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
845 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
59 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
•• 🫀🪐 . . •| کتاب راض بابا |• / صفحه ۴۵ دکتر تصمیم گرفت بعد از کتمان کردن پرستاران وضعیت راضیه را شرح دهد. همین طور که کلاهش را از سر بر میداشت :گفت: «دو تا کلیه اش پاره شده شصت درصد کبدش از بین رفته یکی از شش هاش کلا متلاشی شده و از شش دیگه اش هم سی درصد مونده انگار با حرف هایش داشت تار و پود زندگیمان را میگسست. زمین و زمان دور سرم می چرخید دستم را دراز کردم و با کمک دیوار، روی صندلی نشستم. تیمور با ته مانده امیدش گفت: «دکتر ما عمری از خدا گرفتیم و دیگه کارمون تمومه. اگه امکان داره ریه منو بردارین و برای راضیه بذارین دستش را روی شانه تیمور گذاشت و سری تکان داد. - تنها کاری که نمیشه ،کرد همینه این پیوند هنوز انجام نشده. ،ابوذر برادر تیمور که کنارش ایستاده بود رو به دکتر گفت: «دکتر، تو رو خدا هر چیزی از بدن من به درد راضیه میخوره رو بیرون بیارین و استفاده کنین.» آماده رفتن شد و گفت: «فقط براش دعا کنین.» ناگهان حرف دو سال پیش راضیه در ذهنم جان گرفت. همان حرفی که موقع خداحافظی زد. عازم سفر بود. تغییر حال و هوایش را از نگاهش هم می شد فهمید. چند تکه از لباسهایش را از کمد خارج کرد و تای دیگری بهشان زد تا کوچک تر شوند و در ساک مقابلش جایشان داد گوشه ساک را گرفتم و نگاهی به داخلش انداختم تا مطمئن شوم تمام وسایلش را جمع کرده که راضیه با حسرت نگاهم کرد. - مامان کاش شما هم میومدین لبخندی زدم و گفتم: «ما هم بخوایم بیایم، مدرسه تون اجازه نمیده.» دستش را بالا برد و گردنبندش را گرفت مامان قبل از این که سفر رو اعلام کنن مدیر بهم گفت میخوای مثل ترم - ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃 • کانالِ شهیده راضیه کشاورز :) 🌱| @shahideRaziehkeshavarz